سوداءشناسی در پزشکی کهن
پیشسخن
درباره سوداء گاه رسالههای مستقلی تدوین میشده اما در بیشتر پزشکینامههای کهن عربی و فارسی پیرو مکتب جالینوس هم بخشی به موضوع سوداء اختصاص داشته است. آنچه اهمیت سوداء را بیشتر میکند اینکه پزشکان پیشین سرچشمه دو گروه مهم از بیماریهای دشواردرمان ـ سرطانها و بیماریهای روانی ـ را برآیند افزایش کمیت یا تغییر کیفیت سوداء میدانستند. به بیان دیگر میتوان گفت این دو گروه بیماری ماهیتا یکیاند. میتوان گفت پشت و روی یک سکه هستند. یکی سبب سرطان جسم میشود دیگری سرطان روح. امروزه نیز برای پزشکان و روانپزشکان و روانشناسان جدید هم درمان این دو گروه بیماری بسیار دشوار است . به تعبیر دیگر بر پایه تاملات و مطالعات سالهای گذشتهام به باورم سوداء در مرز روان و جسم یا دیداریها و نادیداریها جای گرفته است. اینکه چرا بر هم خوردن تعادل سوداء در بدن سبب توهم ذهن و بر هم ریختن شخصیت روانی آدمی میشود هنوز کاملا و دقیقا شناخته شده نیست. مجموعه یادداشت زیرین و چند یادداشت دیگر که بعدا نوشته خواهد شد به درخواست خواهندهای پزشکیپیشه ایرانی نوشته شده است. خواست مزاج چهارگانه را برای او کوتاه و ساده توضیح دهم و تبیین نمایم. پس آنچه به دست دادهام پژوهشی کلاسیک و بنیادین نیست. سرنخهایی و نمونههایی کوچک از یادکرد پیشنیان و آزمودههای شخصیام برای علاقمندان نوشته شده است.
1 -نخستین پیشگامان طب بقراطی با تامل در طبیعت و هستی میکوشیدند میان آنچه در بدن آدمی و جهان بزرگ بیرون اوست رابطه تناظری یک به یک برقرار کنند. اینکه باور داشتند زمین نمونه کوچک یک هستی بزرگ است. بدن هم نمونه کوچکتر زمین است. به بیان دیگر تمام عالم در چشم آنها دوایر متحدالمرکزی همچون لایههای پیاز است. هر کدام محاط شده از سوی دایرهای بزرگتر است و خود نیز دایره کوچکتری را میپوشاند.
2 – برای تمثیل ساختار و کارکرد بدن انسان به سبب هنوز شناخته نشدهای از عدد چهار استفاده میکردند. از جمله چهار فصل سال یا سالهای عمر را با چهار ردهبندی معیار شناخت ساختار بدن یا روند آغاز تا پایان یک بیماری را چهارگامه در نظر میگرفتند. فصل پاییز را به سوداء تشبیه میکردند. چون برای هر خلط هم یکی از دو گرمی یا سردی و نیز رطوبت یا خشکی را تعیین کرده بودند سهم سوداء همچون فصل پاییز سردی و خشکی شد.
3 – سوداء واژهای عربیتبار به معنی سیاهفام است. در طب قدیم به ظن قوی ترجمه دقیق همین اصطلاح در زبان یونانی در روند ترجمه متون طبی یونانی به عربی بوده است. چرایی انتخاب این نام بدین سبب بوده که از میان خلطهای چهارگانه که بر اساس رنگ ردهبندی شده است: قرمزی نماد خون، زردی نماد صفراء/زردآب، سپیدی نماد بلغم و سیاهی نماد سوداء است. در زبان فارسی به معامله اقتصادی هم سودا گفته میشود. دقیقا ندانستم ریشه فارسی دارد یا عربی.
4- پزشکان برای هر یک از چهار خلط یک مرکز اصلی در بدن قائل بودهاند که طحال/سپرز را انبارگاه ویژه سوداء میدانستند. زیرا معتقد بودند پساگوارش کامل غذا در کبد تهنشین آن از طریق یک مجرا به سمت طحال میرود. با این توضیح که دستهبندی هندسی مبانی طب در آثار بقراط یافته نمیشود و بیشتر برآیند تلاش جالینوس و پیروان او همچون ابنسینا و رهروان پساسیناییان است. زیرا شیوه بقراط آموزش بالینی زنده بر سر بالین بیمار بوده است.
5- برای سوداء یک نوع طبیعی و چند نوع غیرطبیعی را معرفی میکردهاند. اینکه اگر کمیت و کیفیت سوداء در مرز طبیعیاش باشد آن را برای بدن سودمند میدانستند. اینکه مقداری از آن به گردش خون وارد شود سبب تقویت استخوانها میشود.
6 – پرسشهایی برای ذهنهای پرسشگر پیش میآید اینکه اولا چرا باید در بدن سوداء باشد؟ پاسخ آن است ضرورتش مثل دست و پا و چشم و گوش است. آنچه در اندامها و کارکردهای بدن هر کس دیده میشود بدون سوداء به این شکل که اکنون هست ممکن نبود. میتوان هر یک از چهار خلط را به حرکات چهارگانه فتحه و کسره و ضمه و سکون در زبان عربی و فارسی تشبیه کرد. هر حرف یا کلمهای که خوانده شود شامل یک یا دو یا سه یا چهار شمارگان از این حرکات است. تمثیل سادهتر وجود پدربزرگها و مادربزرگها برای تولد یک نفر است. زیرا اگر این چهار نبوده باشند پدری و مادری نخواهد بود که یک نفر متولد شود. همه آنچه در عالم انسانی اتفاق میافتد برای مزاجها از جمله سوداء هم اتفاق میافتد یعنی تولد و زندگی و پیری و مرگ. سودای غیرطبیعی هم مثل سرطان خوشخیم یا بدخیم یک بیمار یا مرگ زودرس مرد یا زنی پیش از امکان باروری همنوع خود است. یعنی سوداء در این حال کارکرد طبیعیاش را از دست داده است.
7 – پرسش دیگر اینکه چگونه و در چه شرایطی سودای غیرطبیعی متولد میشود و چرایی پیدایش تنوع در آن چیست؟ به چه طریق میتوان اثبات کرد باور پیشینیان در این باره مقرون به حقیقت است یعنی خرافه و توهم ذهنی نیست؟ تمثیل حکمای کهن این بوده که تن و روان آدمی به ترتیب شبیه اسب و راکب است. گاه اسب سبب مرگ و آسیب سوارش میشود. گاه صاحب اسب یا سوارشونده سبب آسیب یا مرگ اسب میشود. اما مکمل این یادکرد آن بوده که تن آدمی سایهای از روان اوست چندانکه لباس سایه تن پوشنده آن است. یعنی اگر لباس را بدون پوشندهاش در تعلیق میان زمین و هوا تصور کنیم بر زمین خواهد افتاد. بدن نیز پسامرگش چنین حالتی دارد. گواهش اینکه از ابتدای تولد تا مرگ دائما بدن ما از کوجکی بزرگ یا از بزرگی کوچک میشود اما هویت ما یکی بیش نیست چندانکه جامههای هر کس با همه تکثر و تنوع مختص یک نفر تهیه شده است.
به همین سبب بنا به شرایط متفاوت بیرونی یعنی محیط و نیز درونی است که حجم و جنس سوداء مشخص خواهد شد. به باور قدماء کسانی که بسیار در کارهای ذهنی مثل ریاضی و فلسفه دوراندیشی و تفکر کنند و تغذیه و محیط جغرافیایی یا فصل سال متناسب با امکان حفظ اعتدال نباشد سودای غیرطبیعی همچون دشمنی خارجی در ضعف مرزهای یک کشور شروع به دستاندازی میکند شبیه لغزش پادشاه خوارزمشاهی در کشتن نمایندگان و بازرگانان چنگیز مغول که سبب شد پیامدش ویرانی کشورهای متعدد و کشتار عظیم انسانی و غارت شهرها از جمله ایران اتفاق افتد. سادهتر اینکه طبق قانون ریاضیات حیات ممکن نیست کسی خونش سوخته شود و مالیخولیا یا سرطان نگیرد یا به عکس از مواد سرد و خشک مثل عدس و بادنجان و ماش و گوشت مانده استفاده کند و گرفتار تکثیرسودای غیر طبیعی نشود. البته به باورم عطف به اینکه مالیخولیا جز سرطان روان آدمی نیست به سبب دیده نشدن مرگ روح از چشم بیشتر مردمان پنهان مانده است. یعنی مالیخولیا و خانواده گروه بیماریهای روانی اگر دشوارتر از همسنگهای سرطانی جسمانیشان نباشند آسانتر نیستند. نگارنده این سطور بارها آزموده ممکن است سرطان تن علاج شود اما سرطان ذهن نه.
8. شاید کمتر کسی از پزشکان امروزین و بسیاری آموزندگان طب سنتی به ریاضیات دقیق پزشکی که سایه ریاضیات افلاک و ملکوت است و البته به شکل عادی مخفی از چشمهاست دقت کردهاند. برای خودش جدول ضربی دارد. جذر و مجذور دارد. هندسه دارد. این شاخه از ریاضیات اگر پیچیدهتر از ریاضیات پیشرفته دانشگاهی ارویاییبنیان امروزی نباشد سادهتر نیست. زیرا برآیند عوامل متعدد به تقریب بینهایتنمایی است که مشکلش در دیده نشدن و تجربه نکردن آدمهاست. قوانینی که به تعبیر سعدی شیرازی دست کوتاه آدمها به خرمای این نخیل نمیرسد. چرخه عظیمی است که تمامی آدمها در برابرش پر کاهند در مسیر تندباد. بر سر هم موریاند نشسته بر لب ساحل اقیانوس. سودای تن آدمی راهنمایی است برای ما پیشامردنمان. عصایی است برای نابینایان که کمتر راه را گم کنند یا در چاه افتند. اما تا پسامرگ قوه دیدن حقیقت برای به تقریب نزدیک به همه آدمها همچنان ناممکن خواهد ماند چندانکه از هزارهها پیش تا زمان بقراط و پس از آن جاری و ساری بوده است.