مجموعه فرهنگبانان قم
سید علی ملکوتی (1)
1 – دیرهنگام کمی پیشامرگ استاد علی اصغر فقیهی (1292ـ1382ش) با سید علی ملکوتی آشنا شدم. اول بار روزی بود که به منزل قدیمی ساخت 1334ش ایشان در خیابان باجک قم روبروی مسجد رضویه رفته بودم. مردی ریزنقش، اصیلزادهنشان، با شرم بسیار و به قول قدیمیها ماخوذ به حیا، در برابر استادش بساخاکسار و بسیار دلآرام دیدم. آن روز نمیدانستم در تبارمان هر دو به موسی مبرقع نواده پیشوای هشتم دوازده امامیان میرسیم. شاید حس تعلق خاطرم بدیشان همین نکته بود. اکنون که چهارشنبه یازدهم تیرماه 1399ش است و این یادداشت را مینویسم با خود میگویم تقارن تاملبرانگیزی بوده که سبب دوام دوستی به تقریب هفده ساله بنده با سید علی ملکوتی شده است: نخستین دیدار در شهر زادگاه و خاستگاه یک هزار و دویست ساله نیاکان هر دویمان پساورود مبرقع به قم در سال 256 قمری، هر دو رضوی رو به روی مسجد رضویه و هر دو مشترک در ارادت قلبی و خالصانه به روانشاد علی اصغر فقیهی.
2 – دوم بار اگر اشتباه نکنم در مسجد رضویه بود که به مراسم ختم استادمان پساخاکسپاری آمده بودند.
3 – سوم بار در همان ایام مراسمهای بزرگداشت استاد فقیهی که شبی در حضور دکتر علی محسنی، دکتر علی اشرف صادقی، مرحوم محمد علی بیگدلی آذری ـ شاعر و همشهری شیرینسخن و دوستداشتنی ـ باز هم ملاقات با جناب ملکوتی دست داد.
4 – در گذر زمان دریافتم ایشان یگانه فرزند والدین و متولد 1318ش هستند. در ده سالگی پدر را از دست داده و پساتحصیلات دبیرستانی و به باورم پسابسا انس درونی به استاد فقیهی در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران تحصیل نمودند. طی سالهای عمر به ویژه پسابازنشستگی به نوشتن مقالات ارزشمند به ویژه پیراقمپژوهی ادامه داده و چند کتاب هم منتشر نمودهاند:
یکم – فرهنگواره کنایی و امثال قمی،
دوم- تصحیح المحیط باللغات القرآن ابوجعفر بیهقی،
سوم. واژههای گزیده شاهنامه.
گرچه بیشتر میان تهران ـ به سبب قمگریزی همسرشان ـ و آمریکا ـ به سبب اقامت هر دو فرزندشان ـ در آیند و روند هستند خوشبختانه اکنون سالهاست اغلب دیدارهایمان در قم است و بیش از آن گفتمانهای گراهام بلبنیان و گاه همراهنشان با یکدیگر داریم.
5 – سبب گزینش عنوان این یادداشت آمیختگی چند پدیده است. یکی نام خانوادگی ایشان، دیگر پرندهدوستی و تخصص ایشان، سوم پژوهش ایشان در قلمرو باغپژوهی به ویژه باغهای قدیم قم و مهمتر از همه صفات رفتاری فرازینهشان که نه فقط نسبت به میانگین مردمان این زمانه بلکه در همسنجی با بیشتر دبیران و آموزگاران و حتی بروندادهها رشته ادبیات فارسی و منتسبان آماتور به شعر و ادب کممانند شده که بدین ترتیب به ایشان لقب مرغ باغ ملکوت دادهام. در مقالهام با عنوان کارنامه فرزانهای از زمانه پساسفر واپسین به سرزمین لبخاموشان استاد فقیهی در آذرماه 1382ش منتشر شد بیت مشهور زیرین را نوشتم:
مرغ باغ ملکوت نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
6 – اما ملکوتی با همه بیمهریهایی که به ویژه در روند چاپ و انتشار آثارشان طی این سالها از نزدیک شاهدش بودهام، نه فقط دستمزدی به ایشان پرداخت نشده بلکه از جیب پرفتوتشان برای فرهنگ این شهر و مملکت هزینه کردهاند. هر بار با همه کسالتش با مهربانی برای دوستانش مجله و کتاب میفرستد و بنده یکی از آن همه هستم. اما دریغادریغ حتی اعلی و اشرف و اصدق دوستان همشهری هفتاد سالهاش از برداشتن گامی در همراهی و یاریاش بخل میورزند با این همه ندیدهام دلسرد شوند. همچنان لبخند بر لب دارند.
7 – سانحه تلخی که در زمان جنگ جهانی دوم به وقت اشغال ایران از سوی متفقین به میانجی انگلیسهای نالوطی ـ ناسوتی برای طفلی بومی ـ ملکوتی اتفاق افتاد عالم صغیری از عالم کبیر جنایات تاریخ استعمار بریتانیا هم هست. به گواهی علی ملکوتی چند سال پیش از مرگ پدرشان روزی در چهار راه بازار قم، ماشین متفقین که عازم حمل اسلحه به صفحات شمالی کشور بوده با ایشان تصادف کرده و سبب آسیبدیدگی شدید ایشان شده که تا امروز عوارضش پایدار پایشان ادامه یافته و بر تمامی زندگی سالیان عمرشان سایهای تلخ افکنده است. با این همه به نگارنده این سطور گفتند همان شب راننده پس از چند ساعت آزاد شد. غایت عدالت و انساندوستی فرمانده ارتش انگلستان این بوده که گفته بوده الآن در نبردیم. پساپایان جنگ هر کاری خواستید با مقصر بکنید. معلوم است یعنی هیچ. سخنش کشک بوده و پشم.
8 – نگارنده این سطور سالهاست معیارش از ژرفای دانش، کارنامه نوشتاری، استادی دانشگاه، شهرت جهانی و اقبال عمومی جامعه به اشخاص گسسته شده و صرفا معطوف و محدود به اشتمال و التزام به پاکی درون، سرشت روشن و اخلاق خویشتندارانه شده است. سبب نوشتن این یادداشت هم جز این نیست پسااندرز بودا به برکشی یک فرزانه بپردازم. گفته بوده ستایشی که از فرزانهای میشود از پنجاه قربانی ارزشمندتر است که البته پیشترک در مقاله شادروان جمشید سروشیار مظاهری نوشتهام.
9 – آنچه بیش از هر چیز در شخصیت علی ملکوتی یافتهشدنی و مسبب سخنریزی، آزارپرهیزی است. دست بر قضا چهره و سیادت و شخصیت ایشان نیز سخت به دکتر سید ولیالله نصر پدر سید حسین نصر همانندی یافته است. بارها دیدهام وقتی قرار است در روابط اجتماعی کاری انجام دهند تصورشان این است که نباید حتی صدای نفسشان هم سبب آزار کسی شود. به خانهام که میآید از من میخواهد منتظرش نمانم تا سر فرصت کفشهایش را از پای درآورد و من چشم انتظارش نمانم. به قم هم که میآید علیرغم اصرار من و نیز داشتن دوستان و خویشاوندان پیشاپیش اقامتگاهی را رزرو کرده و بعد از استقرار در آنجا به سراغ دوستانش میرود. اگر مجله یا کتابی را فراموش کرده برای دوستی یا شاگردی همچون من بفرستد چنانچه درونش غوغا بر پا میشود گویی مرتکب گناه کبیره شده است. این خصیصه ایشان یادآور باوری همگانی و مشهور است که در رستاخیز الهی ممکن است خداوند از حق خویش بر بنده بگذرد اما وبال مآل آدمی وابسته به حقالناسی است که از کسی ضایع کرده باشد. بنابراین تا این زمان از کسی نشنیدهام از سوی علی ملکوتی به مرزهای کسی از نفوس انسانی دستاندازی شده باشد.
10 – از خصوصیتهای دیگر ایشان کمخواهی و بیشبسندگی است. از بخت بد روزگارمان امروزه پدیدهای که به یک ویروسکروناواره تبدیل شده و بسیاری حتی اصحاب فرهنگ و دانش ولو چپگرایان روشنفکر را نیز مبتلا کرده است. اینکه در پی افزایش راههای ورودی درآمد هستند. ملکوتی اما لفظ دری را در پای خوکان زمان نریخته و چشم به داشته دیگران ندوخته و قلم و زبان خویش به ناحق و دروغ و گزافه و چربزبانی مرسوم کنونی نفروخته است. شوربختانه در اغلب اوقات این اتفاق در میان اهل علم و آیین و ادب رواج یافته که برای رسیدن به مقصود باورهایشان را زیرپا گذاشته و به تعبیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی نه زبانشان که عملشان اثبات میکند به آفریدگار و روز بازپسین اعتقادی ندارند. به باورم در این زمینه هم اقتدای اخلاقی به پیر طریقت خود شادروان فقیهی نمودهاند. کسی که بارها در نوشتهها و گفتههایم یادآورم شدهام پسافقیهی شهر قم همانندش را به خود ندیده و به گواهی علی ملکوتی همه خاک کنونی ایران. اینکه اگر کسی از بزرگان دانش و خرد به قم بیاید از من بخواهد او را نزد بزرگی از منش والا و اندیشه پالا ببرم کسی را نمییابم. دریغا مرحوم دکتر حسین شهیدزاده شیرین سخن هم که گاه از تهران به قم به خانهباغش میامد ده سالی است کنار پدر در گورستان شیخان قم سر به خاک نهاده است.
11- هراس آمیخته به حجب و خجلتزدگی در این مرد که در مرز هشتاد و چند سالگی مثالزدنی است. بساکسادوستی به چشم دیده که ایشان هماره چشمشان بر زمین انداخته و لب از سخن گفتن بردوخته و همچون شمعی افروخته از شرم سوخته است. ادعایی ندارد. به دانستهها و خواندهها و نوشتهها ننازیده و نبالیده و به تعبیر سعدی دیگران را نمالیده است.
12 – چهارمین مختصه نیکشان اینکه بر سر هم چکیده میراث اخلاقی ادب فارسی که در متون کهن یاد شده در شخصیتشان تجلی کرده است. همنشینی با ایشان چنان است که انگاری گلستان دیداری ـ عملی سعدی پیش روی توست. اهل عبادت است نه از نوع اهل ریا. بخشنده است نه جارزن کوی ودیار. مهربان است نه محدوده به زبان و دست بر سینه و تعظیم خام متعارف ایرانیان. بسامدش خندههایش بر شمارگان واژههای گفتارش میچربد. پدیدهای که شوربختانه سالهاست در میان مشتهرین به زبان و ادبیات فارسی، آراستگی به فضائل انسانی پنداری و کرداری نیک زرتشتگفته به گفتار نیک محدود و در عملورزی به خوانشها به کیمیا و مرغ عنقا بدل گشته است. هم از این روست هم در حیاتش علی ملکوتی مرغی ملکوتی در باغ جنت شده است. درتگپذیر است به حکم وحدت وجود نیز با استاد علی اصغر محشور بوده و از ایشان سخت تاثیر پذیرفتهاند. حس و حال تفخیم استادـ شاگردیاش یادآور ابوعبیده جوزجانی به ابنسینا، مولای روم به شمس تبریز و محمد معین به علی اکبر دهخداست.
13 – اما چرایی نگارش این مقاله و دیگر ذکر جمیل خدمتگزاران این شهر یا کشور این است بسیاری موارد متولیان فرهنگی و علمی به سبب نبودن هرم عدالت در اجزای مختلف این مملکت از جمله انتصاب مدیران نالایق و ناکارآمد سبب فساد آشکار و پنهان شدهاند تا سهم نقدی و غیرنقدی برخی به ناحق افزونه داده شود. زان سو سهم بسیاری حقداران را نادیده گیرند تا جامعه دچار نوعی آماسیدگی و التهاب غیرطبیعی شود. چون بارها آزمودهام آنانکه که فرزانهاند خود را دستکم میگیرند. پس بیشتر مردمان حتی شاگردان و نزدیکان آنها نیز اینان را جدی نمیگیرند. شاید سالها زمانبر شود و ممکن است هرگز اتفاق نیفتد که به شناسانیدن این کسان اقدام شود.
14 – عیب رویه مذکور نابودی استعدادهای این شایستگان و عدم بهرهوری نسلهای بعدی از تجربه اینان است. این پدیده کمابیش هماره در تاریخ این سرزمین اتفاق افتاده تا فیالمثل امروز دقیقا از اجزای زندگی بزرگانمان از جمله فردوسی و سعدی و حافظ شیرازی چیز زیادی ندانیم. شاید اگر این گونه نبود فردوسی به آفرینش آثار دیگری جز شاهنامه میپرداخت. جامعهشناسی ایران کمابیش مصداق سوزانیدن مخطوطات در زمان یورش مغول است که سالها عمر مصروف شده برای تالیف یا کتابت آنها طی چند ثانیه نابود میشده است. سادهتر اینکه همچون امروز اسناد و وجوه بهادار را در شومینه و بخاری ریخت تا گرم شد. به باورم کار ایرانیان در طول تاریخ سپردن تن و روان ناموسهایشان به دشمن بوده است. بسااوقات و بساکسان از این کار نه فقط شرمسار نبودهاند و هنوز نیستند بلکه بدان افتخار کرده و میکنند که مغز رقیبان را به سنگ کوفته و در روند خیانت به هموطنان و خدمت به بیگانگان پلکان ترقی خویش و اعقاب و دوستانشان را طی کردهاند. پنداشتهاند اشتباه نکرده و در درستی کارشان ذرهای و لحظهای هم تردید روا نداشتهاند.
15 – اکنون نمونهوار سید علی ملکوتی سالهاست بیحمایت و عنایت یا کمکی دست تنها و با هزینه شخصی بدون شکایت از مسئولین بیعنایت در برکشیدن شهر و کشورش به قدر السهمش کوشیده است. مدتهای مدیدی است برای انتشار آثارش چشم به در دوخته است. تاکنون نشنیدهام ندیدهام یک متولی فرهنگی در خانهاش را کوبیده یا شفاها که چه میکند؟ بارها شاهد بودهام جوانان پرجفا از سر بیوفایی که همرشته و چهل سال هم کوچکتر بودهاند از پذیرفتنشان در دفتر کارشان پرهیز داشتهاند. اتفاقی که 1378ش شاهد مشابهش بودم . مدیر کل وقت ارشاد استان قم ابراز علاقه دیدار شادروان دکتر شهیدزاده کرد. بردمش. رنجانیدندنش. این مرد گداخت. دلش شکست در میانه شورآبادش. من هم شکستم سببساز در همشکستگیشان شده بودم. شاید چون این نوخاستگان در تبارشان بزرگی نبوده … لاجرم نام بزرگان نیارست شنودن.
16 – دهها کسان از برجستهترین دانشمندان سختکوش را طی بیش از سه دهه گذشته به چشم دیدهام. در سختی و رنج آبرومندانه با سیلی رخساره سرخ دگاه داشتند. سهمشان را بیهنران و فریبکاران بردند. این نوشته را نوشتم شاید جوانان امروز دستکم با حرمتنهی و احترامگذاری پیشامرگ و پسامرگ از این کسان یادی نیک کنند. اگر زنده هستند سراغشان بروند. اگر سر به گور لحد حضرت احد نهادهاند به نوشتههایشان یا زندگینامهشان سرک بکشند البته اگر میخواهند کشورشان و نسل آیندهشان وضع اسفبار امروزیمان نداشته باشد. فرمانروایان هر قوم سر ریز دیگ همان قومند. راست گفتهاند از کوزه همان برون تراود که در اوست… گندم از گندم بروید جو ز جو. راست یادکرد یادگار آخرین پیامبر است: اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کردهاید. اگر بد کنید به خودتان بد کردهاید. ولینعمتان فراموش کنیم خودمان هم دیرازود فراموش خواهیم شد. از فردوسی و سعدی درس بگیریم. نام نیک پیشینیان و معاصرانشان ثبت کردند. خودشان هم مانا شدند.