- سال 1389ش چند ماهی پس از مرگ دوست و مرشدم در عربی مرحوم کاظم برگنیسی که نوبت پیشین با او به سوریه رفته بودم این بار چند ماه پیش از جنگ داخلی سوریه برای بار ششم به قول قدیمیها به مملکت شام ولی خویشفرما و بدون همسفر رفتم. از دمشق و لاذقیه و حلب بازدید کردم. با شماری استادان همچون شادروان سهیل زکار استاد پرنویس در زمینه تاریخ اسلام و به قول شفاهی دکتر هادی عالمزاده – استاد تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه تهران – که شفاها شنیدم از این بابت همسنگ رسول جعفریان سوریهاست در محله مزه دمشق و دکتر محمد التونجی در شهر حلب در منزلشان دیدار داشتم. برآِیندش این بود که عربی در کشورهای عربی در حال منسوخ شدن و مردن است و عربیدان خبره سخت کمیاب شده است . التونجی صراحتا گفت نماد عربیدانی کشور شما در تاریخ طب گرچه عضو فرهنگستان دمشق است اما عربی را درست نمیداند. چند ماه بعد سال 1390ش در شهر مکه به قصد دیدار دیگری که پیشتر در سال 1386ش داشتم به دیدن دکتر مریزن سعید مریزن عسیری استاد پرکار و دقیق و دوستداشتنی رشته تاریخ بخصوص طب اسلامی در دانشگاه ریاض و ام القری به خانهاش رفته بودم. از نادر استادان دانشگاههای عربستان سعودی بود که همهنگام خرد ناب و هویت و درد علم حقیقی یعنی به قول یونانیان فیلاسوفیا داشت. با حسرت از وضع اسفبار زبان عربی سخن گفت. افزود وقتی به همایشهای مختلف علمی میروم از شیوه نادرست عربی سخن گفتن استادان کشورهای عربی رنج میکشم. از من پرسید عربی را چگونه فراگرفتی؟ گفتم خودخوان و خودگو و خودنویس. با اندوهی عظیم گفت خوشا به حالت که میتوانی از منابع فارسی استفاده کنی ولی من نمیتوانم. از من خواست مدتی بمانم و برخی منابع را از فارسی به عربی برگردان کنم. اما به سبب مشکلات اقامت برای ایرانیتباران بخت نبود که چنین شود. باز پرسید میدانی مرکز درجه اول عربی درجهان اسلام کجاست؟ گفتم لابد مصر یا سوریه یا عراق یا عربستان. سری از سر اندوه تلخ تکان داد و گفت: چادرنشینان صحراهای موریتانی! گفت تنها جایی است که عربی اصیل دست نخورده باقی مانده است.افزود دانشجویان برای گذراندن دوره کارشناسی ارشد و دکتری به بیابانهای موریتانی میروند. ادامه داد با آنکه از قبلیه کهن عسیر است اما خودش را در شهر مکه غریبه میبیند. پرسیدم مگر از عربهای قدیمی کسی در این شهر نیست؟ گفت یک تن هم مثلا ازقبیله قریش در مکه نیست. بیشتر شهر در دست هندیها و پاکستانیها و دیگر کشورهاست. با خود گفتم لابد ساکنان اقالیم کشورهای مشترکالمنافع انگلستانند و وفادار به ملکه انگلیس. جالب اینکه برخی از بزرگترین فروشگاههای زنجیرهای مثلا بن داود در دست پاکستانیها ولی گویا عملا متعلق به یهودیهاست. پس از بازگشت از این سفرها روزی با دکتر احمد مهدوی دامغانی استاد برجسته زبان و ادبیات عربی دانشگاه هاروارد تلفنی صحبت کردم. داستان وضع بد حال و هوای زبان و ادب عربی را گفتم. گفت بیست سال پیش مقالهای نوشته که زبان عربی در حال مردن است! روزی از روزها پیش از مرگش کاظم برگنیسی نیز با حسرت بسیار مرا گفت میترسم از روزی که برای آموختن زبان و دین خویش ناگزیر باشیم در برابر دانشمندان غربی زانوی شاگردی بزنیم. مقصودش این بود نشانههای آخرالزمانی مرگ باورهای آیینی و شوق برای دانش و اندیشه و از جمله زبان عربی فرا رسیده است. چند باری هم گفت سالها پیش میپنداشتم عربیدان خوب در ایران نداریم. اما تازه فهمیدهام فارسیدان خوب هم کم داریم.
- . راست میگفت و هنوز هم سخنش تازه و پذیرفتنی است. خدایش بیامرزاد. یادداشت زیرین به قصد تلنگرزنی کوتاهی به متولیان است تا اتفاقات دهههای اخیر در خاورمیانه که میبینم و میکوشیم بازش بداریم و نمیتوانیم در باره مقوله زبان مادری و عربی نیفتد که عواقب خطرناکش را درست به چشم نمیبینم که به همین سبب زیانباریهایش بسی بیشتر خواهد بود.
- زبان – کلمات تاریخی هر قوم و کشوری حافظه اوست که با آنها میاندیشد. اگر فراموش شد یا آسیب دید میتواند همسنگ آلزایمر دانسته شود و بعد همچون خوره یادشونده صادق هدایت در بوف کور و بعدا اقتباس شونده از سوی جلال آلاحمد با تعبیر سنزدگی و به همه بخشهای جامعه و از جمله تک تک یاختههاب مغری و ذهنها و خانهها و خانوادهها و دیگر پدیدهها رخنه کند. پس عملا عقبماندگانی خواهیم شد که قیم ما روسیه و چین یا کشورهای غربی خواهد بود.
- متولیان سیاستمدار زبان انگلیسی و در همین رده زبانهای فرانسه و آلمانی با الگوپذیری از کلیسامداران قرون وسطا زبان را ابزار رخنه سیاسی و فرهنگی ممالکشان کردند. خدا نیز نام علم گرفت. به جای مسیح بن مریم شکسپیر و بیکن را از شمار پیامبران و البته تقدیس و بر فراز سر کردند. عهد عتیق و عهد جدید یعنی تورات و انجیل هم خودآموز انگلیسی و فرهنگ لغات انگلیسی و ادبیات آنها و سرانجام کلیسا هم دانشگاه شد . البته عملا در انگلستان همان مدارس کلیسایی است که امروزه نام آکسفورد و کمبریج را یدک میکشد. فقط اسم عوض شده است.
- به این ترتیب در کشورهای جهان اول و دوم و سوم زبان علم زبانهای سهگانه شد. سرنوشت زبان عربی بهتر از زبان یونانی و لاتین پس از عصر روشنگری اروپا نخواهد بود . زبانهایی که روزگاری پیوندگاه یک قوم و قاره بود از میان رفت. هر یک از این کشورها همچون قلمرو جغرافیایی زبان خود را وضع و ترویج کردند. با بررسی دقیقتر میتوان اثبات کرد زبان انگلیسی نسبت به یونانی و لاتینی همچون زبان اردو نسبت به سانسکریت و فارسی است. به بیان دیگر تاریخ حقیقی هویت یک قوم از زمان ثبت اولین نمونه مکتوبش آغاز میشود که برای ایرانیان اوستاست.
- اما دستاندازی زبان انگلیسی همچون انگلستان شده است. این کشور ظاهرا جزیرهای کوچک است اما عملا بر بسیاری مناطق در گوشه و کنار جهان همچون بافتهای سرطانی چنگ انداخته که مجموعه کشورهای مشترکالمنافع نام گرفته است. در نگاه اول زبان انگلیسی جز شماری کلمه روی کاغذ نیست اما با تزریق و ترویجش مدامس تبدیل به خون رگهای جهان شده که همه چیز حتی هوای تنفسی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و علمی و فرهنگی را درون خود حمل میکند. آنگاه که بخواهیم از او دست بداریم گرفتاری دی اکسید کربنهای داعش و طالبان و امثال آن خواهیم شد. بدون آن همچون می ناب به تعبیر رباعی منسوب به خیام زیستن نتوانیم. کشیدن بار تن هم نتوانیم.
- به همین سبب است که دیگر نمیتوانیم با همان چشمی زندگی و خودمان را ببینم که کوروش و فردوسی و سعدی و حافظ شیرازی میدیدهاند. به مخدروارهای همچون کراک و شیشه یا ویروس کروناواره آلوده شدهایم. با این فرق که هلاکت و نکبت خویش را همچون خردمندان هوشیار دیگر درست نمیبینم. نابینا و کمبینا و لوچ شدهایم. دیگر قدرت ترک این اعتیاد را هم به تقریب از دست دادهایم. کارتن خواب ویرانههای غرب شدهایم. از جمه شواهدش مرگ پناهندگان در میان دریاها و اقیانوسها یا کمپها یا دستکم عروسکهای خیمه شب بازی یا روسپیدیداری و نادیداری درون کشوری _ برون کشوری آنها شدهایم.
- به همین سبب است که اندک اندک خوانش میراث نیاکانی پارسی برای بیشترین فارسیزبانان بسیار دشوار شده است. زیرا با زبان تاریخی خویش بیگانه شدهایم. گنجینه عربینوشتههای ایرانیان همچون رازی و ابوریحان و بوعلی که دیگر هیچ. به چشم دیدهام مترجمانی از شما اذکیاء را که طب روحانی رازی را عملا از ترجمه انگلیسی جان آرتور آربری برگردان کردهاند که البته اصل و فرع هر دو دقیق نیست زیرا آربری هم عربی را درست نمیدانسته است. ترجمه قرآنش را همسنجی کردهام و درز گرفتنها و کلیگوییهایش را آزمودهام. سفرنامه ابن بطوطه نیز نه از عربی بلکه از زبان ترکی یعنی زبان مادری مترجم به فارسی برگردان شده است. تازه این پدیده متعلق به بیش از شصت سال پیش است. دیگر امروز چه؟ با همسنجی گزیده دیوان متنبی نیز دریافته ام مترجم که نماینده زبان و ادبیات عربی در فرنگستان زبان و ادب این مملکت است و البته حاضر نیست به ناتوانیهایش در فهم ادبیات عربی کهن اعتراف کند پا بر شانههای باز هم آربری گذاشته تا بتواند این کتاب چند ده برگی را ترجمه کند. شاید به همین سبب از انتشار ترجم متن کامل آن عاجز مانده است چون آربری چنین نکرده است. وقتی قطب عربیدانی کشور چنین باشد وضع دیگر استادان و دانشجویان مشخص است. نگارنده این سطور طی چهل و چهار سال گذشته نتوانسته به جز برگنیسی کسی در مدارس قدیمه یا دانشگاهها را بیابد که شهامت فهم و تفهیم متن کامل دیوان متنبی را بدون عصاکشی از زبانهای اروپایی داشته باشد. البته از سوی دیگر شاید افراطگریهای آیینی دهههای اخیر در منطقه خاورمیانه سبب شد بدبختی خویش را در رخنه تاریخ زبان عربی و و تمدن منسوب بدان و عربها ببینم . پس برمیم و رمیدیم. اما روزی که چشم باز کنیم عربی اصیل را با همان نگاهی خواهیم دید که امروزه پدر _ پسر پهلویشاهیان را میبینیم. زیرا دههها پیش این دو را به ملت ایران نوکر اجنبی و امپریالیسم نمودند و امروز شاید به میانجی شیطنت دولتمردان اسرائیل و صهیونیستها و بهاییان قرار است به دست خویش انقلاب دیگری کنیم. عربی و مسلمانی را کناربگذاریم و به این تلاش خویش به عنون یک ایثار عظیم تاریخی میهنپرستانه نگاه کنیم. باز هم دیگر باره اشتباه کنیم و ملعبه دست اجانب شویم.
- چندانکه به اشتباه در دهههای امپریالیسم را دشمن اصلی مملکت میدیدیم. گرچه کوشیدیم به باور اشتباهمان ایادیاش را از ایران بیرون کنیم. ندانستیم خود ایادی امپریالیستها شدهایم و خبر نداریم. گواهش درک نادرست جماعت روشنفکرنام از وقایع جهان بود که بسیاری نخبهها هم در تحلیل خویش به خطا رفتند.
- گرچه به سبب گسل پدید آمده در فهم منابع کهن عربی حتی قرآن که هر چه از چند سده پیش هر چه پیشتر آمدهایم باز هم شکاف نافهمیمان بیشتر شده نتبیجتا بسیاری از آن گریزان شده و شماری که به حکم تعلقات دینی بدان علاقهای دارند با نبودن استادان ورزیده و خبره در این زمینه در وادی حیرت و برزخ بلاتکلیفی ایمانی ماندهاند. هر کس هر چه بخواهد از عربی خاصه قرآن و حدیث و فقه و ادبیات و تاریخ استنباط و برزبان و قلم جاری میکند. کسی هم متولی سنجش نیک و بد یا راست و ناراست آن نیست. سکوت نسبت به اعتراف به ناتوانی در این زمینه هم سبب شده عوام بپندارند اینان قطب این زبانند و عربی به همان سخافتی است که همه روزه ا ز کودکی در مدرسه و دانشگاه و خیابان و رسانه به نام درس عربی و قرآن میبینند و میشنوند. به باورم هر اندازه به نادرستی آمریکا از سوی شوروی و اقمارش و دستگاه تبلیغاتیشان امپریالیسم و جهانخوار نموده شد که البته کاملا درست نبوده و چیزی جز نیت و سرشت خودشان برای تصاحب قدرت نبود تا خود را مدافع طبقه کارگر و رنجبر جهان بنمایند اسلام و زبان عربی هم به سبب دفاع نادرست متولیانش بدنام شده است. شوربختانه حاکمان کشورهای عربی هم از نابودی زبان عربی غافل ماندهاند و نشانی از تلاش جدی در این زمینه نیست. زیرا خودشان شیفته و کاربر دستاوردهای فناوری غرب ماندهاند. اکنون زبان عربی کهن همانند کودکی است یتیم یا بیوهای فقیر که خطر روسپی و فاسد شدن دارند. یعنی وقتی خود نتوانستیم عربی در یابیم باید دنبالهروی آنها باشیم و به هر چه گفتند بله قربان بگوییم که شما درست میگویید. شاید دههها بعد که چشم باز کنیم به زبان عربی به همان دیده نگاه خواهیم کرد که به روزگار افسانهای دلار هفتاد و پنج ریالی. زیرا اگر داشتههای معنوی و زبانی و باورهایمان در برابر غرب ارزش خود را از دست بدهند هر کلمه یا هر باور یا را باید 250/000 ریال یا بیشتر خرید.
- از کودکی به سبب ناشناختهای شیفته کلمهوارهها بودم چندانکه همه عمر ذهن و زبان و زندگی مرا پر کرد. همچون گرداب مرا به درون و به دنبال خویش کشانید. ذکر جزییات آن به راستی مثنوی است ولی انصافا هفتاد من نخواهد شد. در این میان خاصه به زبان و ادبیات عربی سخت مشتاق بودم. شاید چون از هر سوی پدر و مادر و پدران و مادران آنها تبارم به حجاز میرسیده که از قرون پیش در شهر قم ساکن شده بودهاند.
- هر نشانی از کتابی یا استادی در باره عربی مییافتم به سوی آن میشتافتم. نخست خودآموزانه از سال 1356ش وزان پس 1361ش در مدارس قدیمه با خوانش کتابهایی همچون جامع المقدمات و سیوطی و مغنی اللبیب راهم را ادامه دادم. در دانشگاه شهید بهشتی که دندانپزشکی میخواندم و گاه دانشگاه تهران به کلاسهای گروه عربی دانشکده ادبیات سرک میکشیدم. از آغاز دهه هفتاد به خوانش متون کهن عربی خاصه تاریخ طب و پزشکینامهها پرداختم. وقتی به کشورهای عربی سفر میکردم به سراغ استادان برجسته و کتابخانهها و مراکز دانشگاهیشان میرفتم. طبقات مختلف با مردمانشان سخن میگفتم. این بخت را هم داشتم که از کودکی همه ساله به کشورهای عربزبان سفر کنم. این همه به لطف پدرم شادروان سید احمد رضوی برقعی (1304_1385ش) بود که از کودکی شرایط و ابزارهای آرامش در آموزش و مطالعه و تحقیق و سفرهای متعدد داخلی و خارجی دستکم هر کدام یک ماهه همه ساله و نیز دسترسی به منابع را برایم فراهم کرده بود که از صندوق عمومی دولت و ملت که بودجه یا بیتالمالش یا آنچه وجوهات و سهم امام میخوانند استفاده نکنم. خدایش بیامرزاد. در ایران سرانجام با کند و کاوی طولانی نماد چیرگی بر زبان و ادبیات عربی را در شخصیت علمی شادروان کاظم برگنیسی (1335_1389ش) یافتم. سالهای پایانی عمرش کمابیش همه روزه از دانش او بهرهمند میشدم. چند باری به او یادآورشده بودم تا آنجا که کاویدهام دست کم طی چهار صد سال گذشت در ایران کسی همچون شما پدید نیامده بوده که چنین زیبا شعر و نثر عربی را به فارسیزبانان بنمایاند.
- راست آن است نمونه او به سختی در میان عربتباران معاصر ایران حتی کشورهای اسلامی یافته میشد و میشود . درست است که بسا استادان زبان عربی در دانشگاههای ایران است که دکترای خود را نیز از بهترین دانشگاهها دریافت کردهاند و دههها نیز تدریس داشتهاند اما باز هم درست و راست آن است که بر همه جنبههای موضوع و متونی که سالها درس دادهاند چیرگی نیافتهاند. گرههای گشوده نشدهشان هم اندک نیست. از یادکرد سطح عربی در سطوح مدارس نادانشگاهی گذشتن و فروگذاشتن این راز سربه مهر معقولتر است به حکم النادرکالمعدوم. به زبان سادهتر و باز هم به گواه خود همین استادان دیگر مرد میدانی نیست که مکررشنیدهام به عجزشان اعتراف کردهاند. چند دهه پیش وقتی خواستم کسی را معرفی کنند از زبان دو تن از استادان دستارداران شنیدم که گفتند این پنبه را از گوشهایت بیرون کن که کسی در میان مدرسین مدارس قدیمه بتواند دیوان متنبی تدریس کند.
- باز هم برگنیسی بود که اول بار به تعبیر خودش شفاها درخلوت دوستانه گفت عربی دیو هفت سر است . یعنی دیرازود هر کس از سر عناد یا غرور به قصد پهلواننمایی بدان نزدیک شود او را میبلعد. این اصطلاح نوعی کنایه هم در بر داشت که همانا تنفر و رمیدن بیشتر امروزیان از جمله ایرانیان را به عربی هم نشان میداد. اما کاظم مقصودش این بود باید به مصارعه بخردانه با آن پرداخت. یعنی نخست سخت با آن خو گرفت و در گذر زمان خوب ورزیده شد.
- به راستی پهنه عربی از نظم و نثر درطول قرنهای گذشته به پدیدهای عظیم و غولآسا به معنی دقیق کلمه تخیلی در افسانهها تبدیل شده که حتی کند و کاو بنیادین و دقیق فقط یک عنوان از کتابهای یک نفر آن ر یک موضوع خاص هم مثلا طب از جمله شاهکار المنصوری فی الطب یا الحاوی فی الطب رازی یا قانون فی الطب پورسینا چندان دشوار و نیازمند دانشی عمیق از عربی است که سبب شده حتی مستشرقین اروپا طی چند قرن گذشته و خاصه آلمانیهای آهنینسرشت در روند تحقیق از جمله در قرن نوزدهم به قصد تصحیح و ترجمه آنها بدان نزدیک نشوند.
- به همین به باورم سبب اقدام به تصحیح و ترجمه این کتابها درزمانه ما در ایران از معیارهای خردسنجی اقدامکنندگان بدان است. یعنی خرد دارند یا ندارند و اگر دارند چه اندازه است. از این نمونه میتوان به تصحیح کتاب مختصر برگشمار المرشد فی الطب رازی به دست آلبر زکی اسکندر مصریتبار مسیحی اشاره کرد که پایاننامه تحصیلی دکترای پی.اچ.دی او در دهه شصت میلادی او اشاره کرد که در انگلستان بوده است. با همه واکاوی مخطوطات این کتاب و تلاش برای فهم و تفهیم مطالب از سوی او عملا لغزشهای فراوانی در متن چاپی پدید وارد شده که برآیند تشخیص نادرست کلمات کتاب اصلی است که از تسلط نداشتن اسکندر به مبانی طب کهن در درسنامههای تماما عربی رازی سرچشمه گرفته است. به همین سبب ترجمه فارسی محمد ابراهیم ذاکر به جز اشتباهات ترجمهای به فارسی از اشتمال بر همین اشکالات متن عربی تهی نمانده است.
- شاید باور آن دشوار باشد و بسیاری از این سخن تعجب کنند که تا این زمان 2021م حتی یک کتاب درجه یک مستشرقانه درباره رازی طی قرون گذشته در اروپا به هیچ زبانی از یونانی و آلمانی و فرانسه و انگلیسی و لاتین تالیف نشده است. زیرا مستلزم خوانش دقیق انبوه آثار اوست که به زبان عربی است که لزوما همه آنها دسترس یا کامل نیست و مخطوطات آثار یافته شده هم چندان دقیق و کهن و معتبر نیست که بتوان بدان اعتماد کرد که باز هم البته همه نمونههای اصلی آنها به زبان عربی است.
- شاید به همین سبب بتوان گفت سخن کاظم از سوی قرآن هم تایید شده که یادآور شده اگر جن و انس دست به دست هم دهند نخواهند نتوانست یک سوره همانندش بیاورند. اتفاقی میان گویشوران عرب که بیش از 1430 سال از آن گذشته است. این ادعا مگر نه آن است که هر کس هم بخواهد به رویارویی و نفی قرآن و اسلام و پیامبر بپردازد لازم است عربی را نیک فراگیرد؟
- شاید به همین سبب آیین بهاییت نتوانست در میان مسلمان شرق و غرب اسلامی رخنه کند که متخصصصین این زبان در اقطار جهان به سستی و کممایگی نثر ادبیات عربی کتابهای فرقه بهایی پی برده بودند. دور نیست بعدا به همین سبب فارسی پایه این مذهب نوظهور و پیروانش از ناعربیدانان ایرانی و غربی شد.
- پس اگر چنین سرمایهای عظیم به نام زبان عربی را از دست بدهیم هماره در اسارت مدعیان دانش و فلسفه و فرقههای مختلف خواهیم ماند. به باورم قبول فرمانروایی زبان عربی برای ایرانیان امروزی خاصه روشنفکران و بسیاری جوانان به همان دردناکی تزریق واکسن برای کودکان چند ماهه است که فریادشان و اشک والدینشان را درخواهد آورد. اما اگر چنین نکنند خطر مرگ و از کار افتادگی همچون فلج را به دنبال خواهد داشت.
- شاید سقوط محمد رضا پهلوی و کنار گذاشته شدن و تبعید و روانه شدن به غربت و خانهنشینی بیشتر روشنفکران نخبه در رشتههای مختلف دانشگاهی و فرودستی آنها نسبت به روحانیون عموما دانشگاه ندیده روزگار پهلویان پس از پیروزی انقلاب 1357ش از شواهد اثبات این نگره باشد. زیرا در اندرون زبان عربی شبکهای به هم پیوسته وجود دارد که در زبان فارسی نیست. امروزه هم میتوان روابط انسانی میان عربها را با ایرانیان سنجید. به جز ایران که خط و زبان رسمی فارسی دارد افغانستان رقیبی سخت به نام پشتو و تاجیکستان اربابی سختیگر و زبانی به نام سیریلیک دارد. زبان فارسی به جز اینکه عملا مستعمره خط و الفبا و مشتمل بر انبوه کلمات عربی است
- باورهای نسلهای متمادی قاطبه ایرانیان چه بخواهند و چه نخواتند اسلام عربیبنیان است. راست آن است زبان فارسی به دلایل متعددی نوعی تضاد و تناقض و ناهمگونی درونی دارد که در جهانبینی ایرانیان هم تاثیر گذاشته است. به همین سبب باید سخن محمد اقبال لاهوری را پذیرفت که گفته ایرانیان در طول تاریخ خویش نتوانستهاند به فلسفه منسجمی دست بیابند. البته این سخنان وقتی گفته شد که هنوز او وابسته به میراث کهن و یکپارچه تمدن هند و سانسکریت بود. اما اگر زنده بود این نقیصه را چندچندان در میان پاکستانیان هموطنش میدید که در برزخ میان وابستگی به تمدن هند _ انگلستان _ مسلمانی _ زبان اردو _ افراطگرایی اسلامی گرفتار شدهاند. البته با این همه نوعی سوءتفاهم اتفاق افتاده است. زیرا عربی مدارس قدیمه علمی به گواهی کاظم برگنیسی از جنبه آموزش عربی و شیوه تحقیق و سبک نثر از فرودستترین نمونههای عربی و به تعبیر همو منحطترین نمونه است. به همین سبب پس از انقلاب به حکم این اشتباه که در زمینه عربی مشکلی در ایران نیست برنامهریزی منسجمی در این باره انجام نشده است.
- نقد نشدن لغزشهای عظیم عربی به فارسی ولو در ترجمه و تفسیر قرآن به این غفلتزدگی دامن زذه است. شگفت است نقادی اشتباهات ممکن است خطر مرگ و دستکم اتهام الحاد به همراه داشته باشد. پس این فساد همچون سرطانی ناپیدا روزی پیکره ایمان و اعتقاد صدها ساله را نابود خواهد کرد. اگر به کارنامه علمی دانشمندان شرقشناس از جمله یهودی و آلمانی نیز نگاهی افکنده شود اثبات میکند اینان به زبانهای سامی از جمله عربی تسلط داشتهاند. حتی علی محمد باب که فرق خودش را تاسیس کرد از طلاب دینی در عراق بوده که دست بر قضا او هم نثر عربی ضعیفی داشته و از برجستگان همدورههای خود در میان طلاب شیعی نیز نبوده است. کسانی که در شمار برجستهترین استادان زبان و ادبیات فارسی قرن اخیر بودهاند هم هر چه بیشتر بر عربی چیرگی داشتند نمادینتر شدند. چنین است ملکالشعرای بهار و بدیع الزمان فروزانفر و علی اکبر دهخدا و آخرینشان محمد رضا شفیعی کدکنی از این شمار هستند. به تقریب هر کس از عربی فاصله گرفت و در ادبیات فارسی کهن کاری کرده بدنامی دامانش را گرفته یا نامش در غباری عظیم فرو رفته زیرا مفاهیم میراث زبان فارسی و عربی در هم تنیده شده است. این نمونهها مایه عبرت است البته اگر عبرتگیرندهای باشد.
- آنانکه به حکم خواندن صفحاتی از عربی در مدارس یا دانشگاههای و نادانشگاههای ایران که معمولا بر صرف و نحو استوار شده شاید به نادرستی بپندارند مشکلی با فهم عربی ندارند اما به راستی چنین چیزی درست نیست. زیرا وقتی به دنبال خوانش یک متن کلاسیک عربی یا حتی درک یک لغت ولو قرآن باشیم در مییابیم گاه نه سده است که در اقطار کشورهای حرفی نویی مثلا سال 518 قمری به بعد زده نشده است.
- با این همه شواهدی از انحطاط رو به تزاید فهم زبان و ادبیات عربی در ایران و منطقه یافتهام. بسیاری متخصصان داخلی و خارجی و حتی استادان کشورهای عربی گواهی میدادند زبان عربی در حال فروپاشی است. خاطراتی بسیار از سقوط سطح علمی این زبان به دستدادنی است. برخی از آنها شاید در یادداشتی دیگر یاد شود. این بیاعتنایی به زبان عربی یادآور آیهای از قرآن است که روز رستاخیز قرآن به زبان در خواهد آمد و خطاب به خدا خواهد گفت بندگانت مهجورم کردند یعنی مرا به کنجی افکندند.
- منطقا نوشته کنونی برای کسانی مهم نیست که از عربی و دین دلزده و بیزار یا دستکم بدان بیتفاوت شدهاند. هشداری است که سقوط تمدنی از جمله علمی و اخلاقی و فلسفی و به خصوص هویتی شرق و غرب اسلامی آغاز شده است که موج آن نخست زبان فارسی و هویت ایرانیان را از میان خواهد برد. وقتی به نرخ ارز و سکه یا محیط زیست دقت شود که طی دهههای اخیر چه اتفاقی بر سر آن آمده وضع زبان ازاینها بهتر نیست.
- اینکه چرا مقوله زبان خاصه عربی مهم است بدان سبب است که انسان وابسته به باورهاست. باورها نیز با کلمات همجوشی یافته است. یعنی میان باور- لفظ رابطه مقابلی از جنس زناشویی برقرار است که از میانش کودکانی پدید میآید که باید سالم و هوشمند و تربیت شده باشند. البته چندانکه امروزه سن ازدواج بالا رفته است. آمار ازدواج پایین آمده است. شمارگان فرزندان زاده شده نیز کاهش و سن باروری زنان و مردان بالا رفته و جمعیت پیر شده چندانکه مشکل معیشت ذهنها را گرفتار کرده است این اتفاق برای باورها و کلمات و اعتقادات و هویتها نیز افتاده است. خشکی دریاچه ارومیه و کم آبی و نابودی جنگلهای باور وکلمات زیرپوست بیشترایرانیان اتفاق افتاده است.
مزاجپژوهی در پزشکی جالینوسیبنیان تمدن ایرانی – اسلامی
مزاجپژوهی در پزشکی جالینوسیبنیان تمدن ایرانی – اسلامی