ا – به درستی دانسته راز تقدیرپیشاپیش نوشته رازی چیست که زندگی و نوشتارهایش با افتراء و دروغ و البته از همان روزگاران با اتهامات نادرستی همچون نوشتن مخاریق الانبیاء در یادکردهای ابوحاتم رازی در اعلام النبوه همجوشی یافته است.
2 – هر کس به خصوص در ایران و بالاخص در چند دهه اخیر هر چه خواسته از عقیده و رساله و کتاب در متن و مقدمه کتابها و مقالات به رازی چنان نسبت داده که گویا سالها از نزدیک با او نشست و برخاست داشته و از دوستان صمیمی او بوده است. پنداربافیهایی که رنگ تحقیق به آنها زده شده است. کسی یا بنیاد دلسوزی هم نیست به این تهمتها پاسخ گوید تا در آینده کارنامه این نااین همانها با نام رازی پیوند نخورد.
3 – سببش اینکه راست آن است که در طول عمرم خاصه سی و پنج سال اخیر بسیاری مولف و مترجم و محقق و مصحح و به تقریب بیشترشان در رشته مربوطه مشهور به رتبه اول را از نزدیک دیده و با آنها نشست و برخاست داشتهام. اما با این همه کمتر کسی از استاد دانشگاه و نادانشگاه و دانشجو به تعبیر قاجاریاش مدارس قدیمه و جدیده یافتهام که به تعبیر یونانی آن فیلاسوفیایی یعنی درد آموختن حقیقت را داشته باشد. یعنی برایشان مهم باشد به راستی مرز درست و نادرست یا حقیقت و جاز را به هر قیمت شده بیابد و به زیان هزینه مالی و نامالی آن توجه نکند که سود دارد یا زیان. شهرت و عضویت و جوایز و بر سر نهاده شدن به همراه دارد یا نه. به باورم در ایران امروزی به سختی شمارگان این گونه کسان، بیشینهاش به انگشتان دو دست میرسد.
4 – شادروانان علی اصغر فقیهی و عبدالحسین حائری و هوشنگ اعلم و کاظم برگنیسی و در میان استادان رشته دندانپزشکیام اکبر دارابی و سیروس اعتصام یزدانی و و علی اکبر بهرمان و کاظم مهرداد و مسعود یغمایی از نوارد کسانی بودهاند که دریافتهام به راستی صرف کیمیای عمر بر سر یافتن حقیقت یک متن یا کلمه گذاشته و اگر سخنی راست یافتند با فروتنی پذیرای آن میشدند. میکوشیدند از راه فروختن و راندن بیترمز قلم نان نخورند.
5 – به باورم نوعی به جز روایت مشهور حافظه تاریخی نداشتن ایرانیان بیماری مزمن تاریخی دیگری در این سرزمین است که همراه زبان فارسی پشت و روی یک سکه شده است. اینکه کلام گفتاری گوشتیبنیان و نوشتاری قلم و کاغذیبنیان به تمامی اعتمادپذیر نیست. زیرا اگر هم هست به سبب بیاعتنایی سهوا یا عمدا اصل کاغذین یا معنی باطنی راستین آن از میان رفته است.
6 – به زبان ساده به باورم کلمه کاملا راست و دستنخورده بکر چه در علم و فلسفه و حتی در گزارشهای تاریخی و خاصه باورهای آیینی منتسب به پیامبران و اولیاء معنایی یا وجود خارجی ندارد. زیرا اگر صاحب اثر هم درست نوشته باشد کاتبان و شارحان و مصححان و نقلکنندگان و خوانندگان/شنوندگان هرگونه بخواهند برداشت و پساگوتنبرگ منتشر میکنند. گواهش اختلاف نسخ شاهکارهایی همچون دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی و رباعیات خیام است.
7 – حال بماند به تقریب از بسیاری از بزرگان علم در ایران دستخطی ولو یک برگ از جمله رازی به روزگار ما بلکه قرون اخیر هم نرسیده است. نماد زبان فارسی شاهنامه اگر نسخه خطی فلورانس اثبات نشود جعلی است حدود دو قرن و نیم با زمان خلق اثر فردوسی فاصله دارد. مخطوطه اجزای باقیمانده تاریخ بیهقی هم حدود پانصد سال پس از تدوین اولیه مولف تاریخشمار دارد.
8 – فراتر از آن ایرانیان بارها خط اولیه زبان مادری را در یورشهای مختلف از جمله اسکندر و اعراب از دست داده و اغلب میراث آنها در غبار زمان گم شده است. از نظر دستخط مستعمره زبانی عربی شدهایم. اگر هم باز عوض شود لاتین و شاید هم روسی و چینی شود.
9 – وارونهوار یونانیان افزون بر حفظ مواریث تمدنی خویش بسیاری از شاهکارهای تمدنهای دیگر را محفوظ نگه داشتهاند. به گواهی استفان پانوسی افلاطون در فلسفهاش برداشت فراوانی از حکمت ایرانی از جمله زرتشت داشته که این فیلسوف از برداشتگاهش نامی به میان نیاورده است.
10 – به باورم شاید اگر آثار رازی به لاتینی و یونانی و سریانی و عبری ترجمه نشده بود نامش همچون گورگاهش از ذهن هموطنانش زدوده شده بود. اگر کسی به واکاوی اغلب مخطوطات رازی دقت کند تاریخ اواخر آنها قرن دهم هجری به بعد است که اثبات میکند طی بیش از ششصد ایرانیان به رازی اعتنایی نداشتهاند.
11- اگر کتاب ابن حشاء قرن هفتمی اهل شمال آفریقا درباره لغات المنصوری فی الطب و یک شرح عربی ناشناخته آغاز و-پایان و میانه افتاده بر برء الساعه که نگارند این سطور یافته را استثنا کنیم تاکنون هرگز گزارش یک شرح طی یکهزار و یکصد سال به عربی یا فارسی بر آثاررازی حتی مشهورترینشان المنصوری یا الحاوی فی الطب در قلمرو ایران امروزی و دیروزی و بلکه تمدن اسلامی نوشته نشده است. این در حالی است که دست کم حدود سی و پنج شرح به لاتینی بر المنصویدر قرون وسطا گزارش شده است. حال بماند تاکنون یک نسخه از برخی از آثار رازی هرگز به دست نیامده است. چنین است گمگشتی مخطوطه الجامع فی الطب که ماهیتش به گاهی شواهد متعدد جز الحاوی فی الطب است. زیرا اولی درزمان زندگی او اتمام یافته و دومی بعد از مرگش به فرمان ابن عمید قمی قرن چهارمی وزیر با درایت بویهیان با خرید مسودات از خواهر رازی خدیجه به دست شاگردان رازی تدوین شده است.
12- اما به باورم به تقریب به برگشمار کتابها و رسائل اصیل تراوش شده از ذهن و قلم رازی و شاید بیش از حجم آثاری باشد که مجعولا به نام او ثبت شده است چندانکه اندیشه و آراء ثبت شده در مخطوطات او بسیار کم از منقولات معاصران و مولفان قرون بعدی به خصوص دشمنان اصلیاش اسماعیلیهگرایان است. در قرن اخیر که دادههای ظنیا زاو در میان ایرانیان اهل قلم یعنی نایقینی به یک همهگیری کروناواره تبدیل شده است. نمادش تالیف پرویز اذکایی که تقی ارانی و رازی را همسنگ هم قرار داده است. وجع المفاصل ویراسته محمد ابراهیم ذاکر از جمله وهن و وهم است که به نادرستی به عنوان میراث مکتوب رازی ازسوی موسسه میراث مکتوب منتشر شده است.
13 – یکی از خردمندیهای اروپاییان از جمله آلمانیهایی چند قرن اخیر آن است که تحقیق مستقلی درباره رازی نداشتهاند زیرا یافتن مخطوطات اصیل و خوانش همگی آنها از سوی متخصص کار آسانی نبوده است. گرچه بخشهایی از آثارش از جمله الحاوی فی الطب واکاوی شده است.
14 – راست آن است از سالها پیش در اندیشه بودم به تصحیح کارنامه نوشتاری رازی بپردازم. اما هر چه پیش آمدم راهی دیدم راهی تنگ است میان دره هولناک مخطوطات نامعتمد جدید ولی کهننمای کاتبان و فروشندگان نسخ خطی و دره دیگر آنچه از بنیان از رازی نبود.
15 – زان پس دانستم به سبب ناشناختهای دستکم دو تحریر از بیشتر آثار رازی از جمله من لایحضره الطبیب در دست است. شگفت آنکه نام این کتاب اخیر هم بعدا دانستم ناقص است و کلمه الی در ابتدای آن ساقط شده است. به جز برخی استثنائات چنانکه یاد شد بهترین نمونه مخطوطات بر جای مانده در سالهای پایانی قرن دهم در عصر صفوی کتابت شده است. در این میان گاه چند ورق پاره مییافتم که ارزش آن از صدها برگشمار مثلا المنصوری فی الطب قرن پنجمینمای دانشگاه تهران ارزشمندتر بود که امیدوارم بتدریج گزارش آنها را به دست دهم . یکی از آنچه دریافتم از رازی نیست محتویات همان است که با نام فی اوجاع المفاصل و علاجه از سوی محمد ابراهیم ذاکر انتشاریافته است. گفتنی است نام دیگر روی جلد به باورم به تعبیر ایرج پزشکزاد مصداق زینت المجالس است.
16 – سالها پیش همکلاسی قدیمی دبیرستانیام اکبر ایرانی قمی در روز خاکسپاری پدرش در گورستان علی بن جعفر قم گفت قصد انتشار رساله مفاصل را در موسسه میراث مکتوب دارد که مدیریتش از ابتدای تاسیس با اوست. یادآورش شدم چنین انتسابی به رازی نادرست است. از نگاهش خواندم حرفم را غرض شخصی و ناپذیرفتنی میپندارد. البته به یاد دارم گفت قرار است با مطبعه بریل مشترکا منتشر کنند که حیرتم بیشتر شد که سرانجام چنین نشد . پس گویا متولیان هلندی آن انتشارات هنوز تیزهوشی یهودیانهشان بر جای باشد و سنجش خرد ناب کانتیشان از کار نیفتاده است. زیرا اعتبار موسسهای عظیم و قدیمی با انتشار نوشتاری مجعول قطعا لکهدار خواهد شد. حال بماند شیوه تحقیق محققان انتشارات بریل بنیادینتر از چیزی است که اغلب در ایران انجام میشود.
با این حال تذکر بنده به هیچ گرفته شد. سرانجام به قول قدیمیها به حلیه طبع آراسته گشت. نمونهای هم از سوی جناب ایرانی در خرداد 1399ش برای بررسی برایم ارسال شد که بعدا مقرر شد در نشست فضای مجازی متن معرفی و نقادی شود. دست بر قضا طبق قانون وحدت وجود کیفیت این جلسه همچون ماهیت اصل متن کممایه از کار درآمد که شوربختانه بنده هم در آن شرکت داشتم. اما علیرغم هشدارهای اکبر ایرانی که زیاد بر این مجعولیت تکیه نکنم و به قول معروف سرپوش بگذارم قصدم این بود که عدم انتساب به رازی و عدم اصالت آن را برای برائت مولف منسوب شده مطرح کنم که گویا مقبول طبع مصحح و ناشر نیفتاد. البته در اینکه ممکن است در این کتاب نکات ارزشمندی یافت شود تردیدی نیست اما نباید نویسندگان و محققان و دانشجویان به وقت استفاده تصور کنند از شمار تراوشهای ذهن و قلم رازی است خاصه که بسیاری اشتباهات علمی و نگارشی در زمینه طب در آن وجود دارد که گواه جعلشدگی آن احتمالا از روزگار صفویه به بعد است.
17. البته باید گفت رازی رساله یا رسائلی کوتاه در این موضوع داشته اما محتوای متن کنونی چنانچه یاد خواهد شد از رازی نیست. گرچه جاعلان گویا عیون الانباء ابن ابی اصیبعه را کنار دست داشته و تعداد بابهای کتاب را همان بیست و دو باب قرار دادهاند. با این همه مستندات فراوانی پیراپندارآفرینالقایی رازینوییسس بودن کتاب کنونی میتوان به دست داد که البته مختصرا یاد میشود. امیدوارم مقاله مفصل و تحقیقی آن بعدا منتشر شود:
یکم. رسم رازی نیست که ستایش اغراقآمیزی از ممدوح یادشونده در مقدمه داشته باشد که البته در این کتاب از خرد رازی و شیوه او به دور افتاده است.
دوم. نیز شیوه رازی نیست که ابتدای کتاب فهرست تفصیلی مطالب را یاد کند که در این نمونه چنین است.
سوم. اصطلاحاتی در متن هست که از شمار کلمات کاربردی رازی نیست و تعلق به قرون بعدی دارد همچون مبدله الترکیب و عمل حسن و و مواد الاغذیه و اسباب محدثه.
چهارم. از سوی دیگر متن لاتینی ترجمه شده در قرون وسطا منطبق بر این نمونه نیست . از جمله بیست و شش باب کوتاه دارد ولی این یکی بیست و دو باب مطول دارد. نگارنده این سطور اجزایی از آن را با هم سنجیده و دریافته هیچ سنخیتی با هم ندارد. منطقا ترجمه که حدود قرن دوازدهم میلادی یعنی قرن ششم هجری انجام شده متن خطی پایه نسبتا صحیحتری از مخطوطات امروزی داشته است.
پنجم. آنچه رازی در این متن چاپی از آثارش یادکرد به وقت مراجعه به همان بخش منقول البته در متن اصلی عربی رازی نیست.
ششم. متن عربی کنونی ذاکر خاتمهالکتاب دارد که از شیوه رازی تبعیت نمیکند که معمولا چنین نمیکند خاصه که به باد ندارم درپیاین یک رساله کوتاه یا کتاب بلند بار دیگر از ممدوح یاد کرده باشد.
هفتم. لحن مولف متن و شیوه به دست دادن مطالب از قانون برآیند مشترک آثار رازی پیروی نمیکند. گاه در خوانش آن احساس میشود نافرهیختهای از شمار عوام که دماغش از افیون ناب یا باده گرم و شاید عرق دو آتشه صفوی _ قاجاری و به اصطلاح عامیانه از الواط بوده اقدام به تالیف کرده است. دقت شود گواهش یک جمله دربخش آخر کتاب است که اولا نوشته این مجموعه از الفاظ پزشکان استخراج شده که رازی قرن سومی – چهارمی چنین گونه یادکردهایی ندارد. دوم اینکه این بیست و دوبابمطول را طبق قانون دروغگو کمحافظه می شود به اشتباه مقاله نامیده است. : و اذ قد اتینا علی جمیع الاغراض من هذه المقاله من الفاظ الاطبا فلنقطها فی هذا الموضع.
هشتم. روش تحقیق رازی هم در اینجا رعایت نشده است. رازی از تجربههای شخصی و فهم خویش از آثار قدماء به شکل نقادانه و به شیوه بسیار موجز ولی بسیار شفاف سخن میگوید. در انیجا چنین نیست. حتی در فهرست مطالب پرگویی شده است.
نهم. کسانی که با پزشکی نو یا کهن آشنا باشند دریافتهاند بخش کالبدشناسی در ابتدای کتاب قرار دارد ضمنا بخشی از آن یاد میشود که به موضوع ارتباط داشته باشد. حال بماند که رسم رازی نیست که در این گونه رسائل بار دیگر به تفصیل از تشریح بدن یاد کند چه رسد به اینکه در میانه سخن . اما اینجا به شکل غریبی به وقت یادکرد سببشناسی بیماری مفاصل به ناگاه جاعل گمنامنام حدود هشت صفحه از روده و مفاصل و رگهای کلیه سخن گفته که اصلا ربطی به مباحث مفاصل ندارد. بعد هم ناگهان سر از انواع هضم گوارش در آورده است.
دهم.بخشی در این کتاب است که هیچگاه رازی در دیگر آثارش حتی یک بار به آن نپرداخته و آن هم حکمت آفرینش اندامها از سوی پروردگار است که در نوشتارهای اخوان الصفا دیده میشود و رساله توحید مفضل منسوب به پیشوای ششم شیعیان دوارده امامی نماد آن است که به سبب نسبت پدری بر اسماعیل شخصیت مورد علاقه اسماعیلیه هم هست. البته شواهدی هست که این متن قطعا از امام جعفر صادق نیست که اگر خدا خواهد در تحقیق مستقل دیگری به ارائه شواهد آن پرداخته خواهد شد.
یازدهم. نگارنده این سطور به شکل متقابل به همسنجی مفردهها و مرکبات یاد شده در کتاب مفاصل ذاکر و دیگر آثار رازی پرداخته که دریافته یک نمونه قابل انطباق وجود ندارد. شاید جاعل اگر دستکم به نقل نمونههایی از المنصوری و الحاوی فی الطب و التقاسیم میپرداخت سبب استفاده خلق الله در درمان میشد که چنین بختی نداشته است.
بر سر هم طبق اصل ریاضیات حیات این کتاب حقیقتا از رازی نیست به همین سبب این انستاب ناراست دیرازود از صفحه روزگار محو خواهد شد. امید است در روزی که مخطوطه اصیلی از این کتاب یافته شود نگره نقادی کنونی تایید شود. اگر بختی باشد در مقالات دیگری به آثار مجعول منتسب به رازی از جمله الخواص پرداخته خواهد شد. البته گفتنی است باز هم رازی چنین نوشتاری داشته ولی محتویات از او نیست و تصحیح منتشر شده یوسف بیگباباپور هم از شمار آثار جعلی و نامعتمد است چون با یادکرد اقوال قدماء از جمله ابوریحان بیرونی از الخواص رازی همراستایی ندارد. آفریدگار یکتا رازی را بیامرزاد و همو یاری کند تا پرده از چهره غبارگرفتهاش در گزارش احوال و اقوال او زدوده شود و به تعبیر دکتر احمد مهدوی دامغانی – استاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه هاروارد- در نوشتهای پیرارازی او را از شر اشرار نگاه دارد. دامغانی سالهای پرشمار دیگر دیر زیاد و امید زودازود به وطن بازگردد.