1 – آلمان – آلمانی روح است و اروپا – اروپایی جسد. زیرا تکانههای بزرگ در اروپا که یاد خواهد شد عملا از سوی آلمان در تن خاکی این قاره دمیده شده است. وقتی در سال 1918م اروپای غربی خاصه انگلستان دست و پای آلمان را سخت بست سقوط تاریخی اروپا آغاز شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم از 1945م در نبود روح قدرتمند آلمان، اروپا و اروپاییان تا امروز فرودست آمریکا شدند . بر سر هم دیگر همه این قاره نوتمدنساز با هم نیز رایشان به اندازه ایالات متحده آمریکا ارزش سیاسی نداشت که در نقض قطعنامه کشورهای پنج به اضافه یک و تحریمهای ایران از سوی دونالد ترامپ و نیز تحقیرهای زبانی و عملی ترامپ از جمله تهدید به خروج از ناتو و خروج از عهدنامه اقلیمی پاریس نسبت به این سبزاقلیم تجلی کرد. پس اگر نگوییم اروپا به راستی مرده اما دستکم افلیج شده است. اگر هنوز نفسی میکشد یا نشانهای حیاتی در آن است باز هم وابسته به حضور محدود شده آلمان است. مخاطبان سینمای جهان هم طی هشتاد سال گذشته بیش از همه اروپا، آلمان را به میانجی فیلمهای مرتبط با دو جنگ آلمانبنیان میشناسند. پسارنسانس، جهان یک سو و اروپا سوی دیگر شد . در این میان آلمانی یک کفه و دیگر کشورهای اروپایی و گویشوران زبانهایش سوی دیگر ترازو شدند. فرهنگ و تمدن آلمان به تعبیر فلسفیاش جوهر گشت و دیگر اروپاییان و سرزمینهای اروپا عرض. شاهین ترازوی سنجش علم و دین و فلسفه و پژوهش نیز آلمان شد. مردانگی سیاسی در آلمانیتباران تجلی کرد و تانیث و تخنث سیاسی در دیگر اقالیم اروپا.
2- پایان قرون وسطا و آغاز رنسانس بیآلمان و آلمانی و زبان آلمانی تصورشدنی نیست: گوتنبرگ مخترع صنعت چاپ و نشر که نویسندگان و مترجمان و محققان و دانشجویان و دانشآموزان جهان طی حدود شش قرن گذشته را وامدار خود کرد، لوتر آخرین نماد بزرگ اصلاحات دینی و تاثیرگذاری جهانی و نیز شمارگان پیروان در میان ادیان ابراهیمی به ویژه مسیحیت شد و پایاندهنده خودکامگی کلیسای کاتولیک رم، الگوی تلاش برای استقلال و قلمرو هندسی میان کشورهای اروپایی، بنیانگذار شوق به وطنپرستی و زبانمادرینویسی آلمانیها شدند وزان پس سراسر خاک اروپا. شوربختانه عزت نفس، اعتماد به نفس و اقتدار درونی ارادهزاد آلمانیها مترادف برترینژادیطلبی شده است.
3- آلمانی مردمان فرودست جهان را برده و بنده خویش نکرد. در نااستعمارگری یغماگرانه و دستاندازنده خونریزاننده اروپایینشان تصویر شده در چند قرن گذشته در ذهن بسیاری مردمان جهان خاصه آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین عطف به کارنامه خاکستری – سیهفام انگلستان و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و پرتقال و هلند و بلژیک و شماری دیگر کشورهای اروپایی در این زمینه، اما آلمان خوشنام ماند.
4- به باورم آلمان یگانه کشوری است که خرد و دانشدوستی ناب و اراده خستگیناپذیر و تلاش منظم وقفهناپذیر از سوی مردمانش با هم همجوشی یافته است بیآنکه آلمانیان همچون شهروندان دیگر کشورها دچار شک فلسفی یا سیاسی و سستعنصری شوند. پیکره دیو تزلزل ذهن و روح زیر گامهای آهنین تلاشهای پیوسته، هماره گسسته و در هم شکسته میشود. شک برای آلمانی پایان همه چیز است شاید برای همین است وقتی لحظهای به باورهایش شک کرد همچون هیتلر خودکشی میکند. همچون نیچه در هم میریزد و دیوانه میشود. به همین سبب همردگانی همچون ابراهیم پیامبر سرزمین آشوریان، مانند بودای هندوستانیان، به سان فخرالدین رازی و خیام و غزالی ایرانیان و شبیه رنه دکارت فرانسویان در آن ظهور نکرد و نمیکند.
نماد پژوهشهای آهنین و دقیق علمی و به تعبیر شادروان کاظم برگنیسی مورچهوار آلمانیها از جمله علوم پایه و فلسفه و برونداد مستشرقین درجه یک آلمان شد که البته هنوز حقیقت ارزشهای دانشمندان سده قرن نوزدهم و بیستمیاش برای بسیاری شرقیها از جمله ایرانیها ناشناخته مانده است. زیرا عطف به حجم فراون تعداد عنوانها و مجلدات برگشمار آثار نوشتاریشان و نیز ناآشنایی بسیاری ایرانیان با زبان آلمانی و کمبود مترجم متخصص در رشتههای مربوطه امکان ترجمه دقیق و کامل آنها هنوز به تمامی میسر نشده است. به باورم اگر چنین شود با واکاوی آنها که عموما بسیار ژرف پژوهیده شده، راست آن است بسیاری ایرانیان اگر انصاف بدهند از اینکه خود را مولف و محقق و استاد بنامند در مقام همسنجی خود را سخت شرمسار خواهند یافت. فیالمثل همسنگ فرهنگ ریشهشناختی ارنست کلاین(1899-1983م) آلمانیتبار در تمام تاریخ 1400 ساله تمدن اسلامی از شرق تا غرب به زبان فارسی و عربی و ترکی و جز آن یافتهشدنی نیست. دشوار است بتوان متوقع بود طی یکصد سال آینده هم در ایران یا کشورهای عربزبان تحقیق آن امکانپذیر شود مگر آنکه باز هم یک آلمانی کمر همت بندند چندانکه مانفرد اولمان درباره واژههای گفتاری زبان عربی البته از منظر ماخذشناختی متون کهن انجام داد.
5- ایران و شرق و جهان سوم به کنار، بسیاری دانشمندان برجسته در اروپای ناآلمانی و آمریکا و استرالیا و کانادا نیز آلمانیتبارند. دستکم در زمینه تخصصصی نگارنده این سطور یعنی تاریخ پزشکی اقوام جهان همچون مصریان و آشوریان و هندیها و چینینها و پزشکینامههای کهن یونان و روم و تمدن اسلامی و قرون وسطای اروپا هنوز ناآلمانیها همچون کودکی شیرخواره از پستان مادری به نام منابع آلمانی مینوشند.
6- انگلستان و فرانسه و آمریکا و کانادا و استرالیا برآیند میانگین کارنامه فرهنگی و علمی و قدرت اقتصادی و شخصیتی کشور و مردمانشان فرودست و مدیون آلمان و آلمانیهاست. بدون گوتنبرگ و لوتر انگلستان و فرانسه وزان پس آمریکا و کانادا و استرالیا باید هنوز کماکان مستعمره پاپها میبودند و اعتبار سیاسیشان را از واتیکان میگرفتند. اگر انگلستان موفق شد طی سه قرن گذشته بر هندوستان پنجه افکند و عنوان ارباب کشورهای مشترکالمنافع داشته باشد از نظر فلسفه ارسطویی عرضا به نام انگلستان است و جوهرا از آن آلمان. زیرا از انگور پندار و گفتار و کردار نیک درست ژرمنی میراث تفکر آلمانی شراب استعمار انگلیسی انداخته شد.
7- باید دانست علیرغم نامهای متفاوت سیاسی اما زبانهای متعددی در اروپا به گواه زبانشناسان وابسته به شاخه ژرمنی است: ایسلندی، نروژی، سوئدی، دانمارکی، فریزی، هلندی، فلمنکی و انگلیسی قدیم. نژاد و زبانشماری انگلیسیها نیز همچون آلمانیهای امروز شاخهای از ژرمنی غربی است. شوهر ملکه انگلستان ویکتوریا آلمانی بود. پس فرزندانشان هم خون آلمانی در رگها داشتند یکی هم قیصر آلمان که نامش با آغازکنندگی جنگ جهانی اول همجوشی یافته است. خاندان تزار سرنگونشونده از سوی بلشویکها در انقلالب اکتبر روسیه نیز تباری آلمانی داشتند. چندانکه از برخی ایرانیان مقیم لندن همچون محمد رضا فاطمی شنیدهام هنوز هم در دربار انگلستان خاندان سلطنتی از جمله ملکه الیزابت در میان خانواده خود به زبان آلمانی سخن میگویند.
8 – مهمترین و مغفولترین گام بلند آلمانیها و خدمت آنان به جهان اینکه علیرغم همه تبلیغهای سوء علیه آنها از سوی صهیونیستها و انگلیسیها و فرانسویها در زمینه اتهام برافروختن آتش دو جنگ جهانی اما هرگز به ریشههای سببساز آن به درستی اشاره یعنی بیان حقیقت نمیکنند. اما رشتههای سرطانیوار استعمار خزنده و پنهان دیگر اروپاییان در جهان سوم به لطف قیصر و هیتلر بود که گسسته شد. تاریخ استقلال کشورهای مستعمره به تقریب همگی پس از جنگ جهانی دوم است. دو رهبر آلمان در دو جنگ بزرگ بود که نقشه سیاسی جهان را عوض کردند. شاید اگر این دو نبودند آسیاییها و آفریقاییها کماکان همچون در نوسانی میان عصر حجر تا قجر زندگی میکردند. آلمانیها بودند که چشم جهان سوم را به ستمی که بر آنها روا رفته بودند باز کردند. فرانسویها با همه ادعاهای روشنفکران سیصد سال اخیر اما دست طمع از مستعمرات و کشتار بر نداشتند همچون مردم الجزایر. به باورم اگر روزی امکان باشد در هر کشوری که روزگاری مستعمره و زیردست اروپاییان بوده به حکم حقشناسی باید تندیس یا بنای یادبودی برای قیصر آلمان و آدولف هیتلر بنا کنندکه برآیند کارشان تیغ قهر الهیوارهای برای بریدن سر و بازوهای اژدهای روسیه و انگلستان بود. دستکم ذکر جمیلشان باد در ذهن و زبان ایرانیان و کتابهای آموزشی بوده باشد.
9 – شگفت است به باورم عطف به نظریه وحدت وجود فلاسفه است که تصحیح انتقادی شاهنامه فردوسی پس از نزدیک به هزار سال از سوی یول مول آلمانی که در ایران به نادرستی مشهور به ژول مول شده طی چهل سال 1838-1878م انجام پذیرفت. فرهنگ لغات شاهنامه هم به دست فریتس ولف آلمانی انجام شد. به جز روح زبان آلمانی که به باورم همان قدرت برتری است که نیچه گفته از میان کتابها شاهنامه و از میان زبانهای امروزی جهان به باورم تنها آلمانی است که ممارست در خوانش آن ارادهآفرین و بر روان و ذهن سخت تاثیرگر است.
10 – از کودکی به سبب ناشناختهای شیفته فرهنگ و مردم آلمان و زبان آلمانی بودم. از زمانی که آغاز به مشق آلمانی کردم ذهنم دیگرگونه شد. با مرور منابع آلمانی بود که تحسینم به دقت و انبوه کار آنها معطوف شد. هنوز هم به کسانی که سستارادهاند یا از نظر روانی افسردهدلند پیشنهاد کرده و میکنم به خوانش زبان آلمانی بگرایند. روح هر مردمی در زبانشان تجلی میکند. چند نوبت با شادروان دکتر هوشنگ اعلم (1307-1386ش) درسخوانده دکتری در چهار مقطع در دانشگاه هاروارد و از اصحاب احسان یارشاطر با کارنامه علمی تدوین بیش از یکصد و ده مقاله به زبان انگلیسی در دانشنامه ایرانیکا و چیره بر انگلیسی و فرانسه و عربی و نیز آلمانی بود در همسنجی زبانها سخن میگفتیم. روزی به او شاگرد ریچارد فرای هم بوده گفتم شنیدهام آن ماری شیمل – استاد دانشگاه هاروارد- چهارده زبان میدانسته است. با همان دقت همیشگی در چشمان زل رد و گفت بیست و پنج زبان. با همان طنازی زبانیاش یک روز به من گفت: رضوی! اگر کسی آلمانی باشد و یهودی هم باشد عجب حرامزادهای ازکار در خواهد آمد. مقصودش از این تعبیر نبوغ فوقالعاده و استثنایی در تحقیقات بود. از جمله به ایشان یادآورشدم فرانسوی گاه هشت حرف مینویسد مثل کلمات رنو یا پژو ولی سه حرفش بیشترخوانده نمیشود. میان الفبا و خوانش آن تطابقی نیست. خیره خیره به من نگریست و گفت تاکنون از این زاویه به زبان فرانسه نگاه نکرده بودم. افزودم چنین است زبان انگلیسی با نوعی بیهویتی در تلفظ و استتار معنی حقیقی خاصه در اصطلاحاتش که همان آبزیرکاهی سیاسی در قلمرو زبان و ادبیاتش نیز رخنه کرده است که تکلیفت را با آن به روشنی نمیدانی. اینکه به باورم گوشتی است زبان انگلیسی ناپخته و بدطعم که فطرت دستنخورده بشری از آن رویگردان است. گفتم اما آلمانی هر چه مینویسد میخواند. به باورم اشتمال بر بسامد بالای حرف خاء و نداشتن حرف ژ در این زبان نسبت به فرانسه از شواهد قدرت پنهان پشت آن است. به سبب ناشناختهای همچون زبان لاتین نوعی انرژی فراوان نهانی به مخاطبش میدهد تا از خوانش متون آلمانی خسته نشود. مترجمین آلمانی به فارسس در ایران همچون شادروانان محمد حسن لطفی و کیکاوس جهانداری هم نمادهای پرکاری و دقت در رشته تخصصیشان بودند. از درست – نادرست و نیک – بد اندیشه چپ که بگذریم تقی ارانی دانشآموخته آلمان هم پیشگام و مغز متفکر حزب توده در ایران شد.
به باورم این زبان به حکم سرشت راستیگرای آن سبب نفاقزدایی و ریاکاری میشود که ملت ایران سخت بدان آلوده شده است. پس به حکم آنکه از کودکی میکوشیدم از نفاق و ریاکاری که نامهای متعددی همچون آبروداری و سیاست داشتن و زرنگ بودن و مصلحتاندیشی بدان داده شده و نزد اغلب ایرانیان به حکم همراهی با مقتضیات زمان نانکوهیده هم نیست دور بمانم. راستکاران و پافشارکنندگان بر درستکاری در فرهنگ اجتماعی دهههای اخیر ایران ناپخته، کودکصفت و خام نام گرفتهاند. به همین سبب میان چهار گزینه مرگ و زندان و خانهنشینی و کوچیدن به دیگر اقالیم مخیر شدهاند. شاید به همین بود سبب سخت به زبان آلمانی گرایش داشتم. از این رو خود را ملزم ساختم تا در روند مطالعات در دوران گوشهنشینی از شیوه علمی و تحقیقاتی آنان الگو بگیرم و تا حد توان پیگیری عملی کنم. زیرا به شکلی باور نکردنی آلمانیها یکی از معدود اقوام جهانند که ذاتشان با دروغگویی همجوشی نیافته است. چنین است کشور سوییس که نیمی از فرهنگ آن آلمانی است. به باورم آلمان هر میراثی عظیم در هر رشتهای دارد به حکم اینکه به عکس ایران که وفای و راستی و درستی به تعبیر شاعر جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی قرن هفتمی در این خاک معدوم است کامیابیاش را مدیون وفا و راستیایستایی و درستیپایایی مردمان خویش است. از کودکی از زبان متخصصان بسیاری در هر رشتهای و نیز عوام آماری سرانگشتی به دستم آمد که به تقریب بسیاری تمدنهای شناخته شده خاصه کهنترینشان بشری از جمله چینیها که گواهش داستن کووید نوزده است گرفتار بلیه درختان بزرگ دروغ و شاخهای آن هستند:
به جز بیوفایی اهل شام که مشهور میان ایرانیان است در شش سفر به کشور سوریه به خصوص آخرین آنها در 1389ش و چند ماه پیش از جنگ داخلی در سفر به شهرهای مختلف و نشست و برخاست با طبقات مختلف مردم به وضوح دریافتم تا مغز استخوان مردمانش از استاد دانشگاه تا دیندار و عامی دروغ و نفاق پیشرفته رخ کرده است.
با کاظم برگنیسی از سفر مصر و رفتار مصریان میگفتم. چون زبان عربی و اقوام عرب را به خوبی میشناخت گفت آنها هم مثل ایرانیان همچون آب خوردن دروغ میگویند.
یک نوبت با شادروان عبدالحسین حائری مدیر مخطوطات کتابخانه مجلس شورا سخن از این بود که گفتم بسیاری نسخههای خطی ترکیه تاریخ کهن دارند. خردمندانه و با آرامشی بسیار از زیر چشم مرا نگاه کرد و گفت: زیاد به آنها اعتماد نکن. گذشت زمان به من ثابت کرد بیشتر مخطوطات کتابخانههای آنها نونویس و از جنبه تاریخگذرای جعلی است. گزارش دروغپردازی و اشتباهات آنها رسالهای مستقل میطلبد. برای نمونه یاد آور میشود یکی از مخطوطات الفصول بقراط در کتابخانهای در ترکیه تاریخ قرن دوم هجری داشت در حالیکه اساسا در قرن سوم هجری به دست حنین بن اسحاق ترجمه شده است. اما وقتی نسخه را دیدم دریافتم حتی قدمت آن به دویست سال هم نمیرسد. چنین بود استادانی ایرانی زبان و ادبیات فارسی که میشناختم که آیند و روند دائمی به ترکیه داشتند که به جز این به صفت بخل و حقناشناسی و سرقت علمی هم گرفتار شده بودند. راست گفت حافظ شیرازی: چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما.
در قم از نزدیک و در سفرهای عربستان سعودی با پاکستانیان ارتباط داشتم. بعد در سفری مستقل به پاکستان بود که به جز مردم عادی و مذهبیها نفاق پیشرفتهای در آن کشور از جمله در میان استادان دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه لاهور به چشم دیدم و تجربه کردم. همانجا شعری ساختم و زیر لب زمرمه کردم با این مطلع: نماد نفاق نابند پاکستانیان. روزی با یک جوان هندی درباره رفتار پاکستانیان سخن میگفتم. گفت در هند وقتی فرزندی به والدینش ناسپاسی میکند میگویند مگر پا بر خاک پاکستان گذاشتهای. گواه عینی آن صدور گروهای تروریست و انتحاری از پاکستان به اقصای نقاط عالم است. پس به حکم وحدت وجود با انگلستان نیز مشترکالمنافع شدهاند.
به جز دو شهید امامان دوازدهگانه که خونشان در عراق ریخته شده با دکتر قیس آلقیس استاد عراقیالاصل عربی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دوست بودم روزی به من گفت عراقیها مرغدلند. افزود قرنهاست مردمان این کشور روی خوش ندیدهاند.
درباره انگلیسیها نیز مشهور است به دوستی آنها نباید اعتماد کرد. زمانی که ترجمه منابع فارسی و عربی انگلیسیگردان بریتانیاییها و از جمله ترجمه قرآن آرتور آربری انگلیسی وزان پس ترجمه طب روحانی محمد بن زکریای رازی و گزیده دیوان متنبی و الطبیخ قرن ششمی بغدادی را با عربی سنجیدم در همسنجی همین آثاربه آلمانی بود که این نگره اعتمادناپذیری برایم اثبات شد. نیز به حکم ویروسزدگی و نیز قانون وحدت وجود عرفاء بسیاری مترجمان ایرانی بازگردانکننده متون انگلیسی به فارسی را نیز نامعتمدتر از همردگان فرانسویها و آلمانیها یافتم.
درباره روسها که کارنامه یکصد و چند ساله اخیر آنها به دستدادنی است. حکامشان به فداییانش از جمله کمونیستهای ایرانی وفادار نماندند در دهه سی قرن بیستم میلادی هزاران نفر ایرانی در روسیه با اعدام یا فرستاد شدن به سیبری کشته شدند. پس از آن بارها دوستان تودهایشان را نیز تنها گذاشتند. به باورم نماد و بلورینه دورویی و نفاق در عرصه سیاسی به معنی اعم در جهان و به شکل اخص در اروپا روسیه است. از این بابت انگلستان از او رقیقالقلبتر است.
اما از سوی دیگر آلمانیها به باورم بدون چشمداشت به بسیاری مردمان در زمینههای مختلف از جمله شناسایی میراث تمدنی مصر و نیز پیکره زبان عربی کمک کردهاند. تاریخ ادبیات عربی تالیف کارل بروکلمان از نقاط عطف برانگیختن عربها برای زنده کردن میراث علمی و ادبیشان شد. از جمله در زمینه تاریخ پزشکی تمدن اسلامی مهمترین ماخذ کنونی تاریخ نگارشهای عربی است که به سبب شاگردی اولیه فواد سزگین نزد هلموت ریتر در استانبول به میانجی اقامت شصت ساله او در فرانکفورت در این کشور پیریزی شد.
11 – گرچه برتریطلبی سیاسی در عرصه نژادی نادرست و نکوهیده است اما انصاف این است روح آلمانیها که دز زبان آنها تجلی کرده پس نقطه اوج اراده بشری از جمله علم است. به باورم اگر چاشنی شاخه زبان ژرمنی غربی در زبان انگلیسی دمیده نمیشد دستاوردی به نام منابع انگلیسیزبان از جمله آثار شکسپیر در میان نبود. افسوس دلپاکی آلمانیها که برآیند بیوقفه تلاش کردنشان است و به تعبیر فردوسی:
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
در اندرون بریتانیاییها وجود نداشت تا سهمشان مهرورزی مردمان جهان ور ستایش درونی به آنها همچون آلمانیها بوده باشد. احترام نهادن ظاهری جز دوست داشتن قلبی است. زیرا به جز برخی کشورهای اروپایی بسیاری از دیگر آسیاییان و آفریقاییان و آمریکای لاتینیان عطف به نداشتن خاطره تلخ و ناخوش، کینهای ریشهدار نسبت به میراث آلمان حتی قیصر و هیتلر ندارند. احمد ادیب پیشاوری پس از آغاز جنگ جهانی قیصرنامه را سرود. پاداشی نخواست. دستمزدش حس حقشناسی به او بود که سبب شد اندکی از فشار انگلیسیها بر ایران اواخر قاجار کاسته شود. اگر امروزه در ایران پیوسته از میراث رضا شاه پهلوی و محمد رضا شاه پهلوی سخن گفته میشود جز در ضعف قوای سیاسی انگلستان در منطقه نبوده است. تاریخ بر آمدن رضا شاه دو سال پس از پایان جنپ جهانی اول بود.
12- تاسیس دولت اسرائیل هم نه برای دلسوزی نسبت به یهودیان آواره در جهان بلکه به میانجی طرحی فوریتی برای داشتن ردپایی برای حفظ تتمه قدرت سیاسی غرب از جمله اروپا و آمریکا در منطقه بود. همان داستن استخوان لای زخم گذاشتن اطباء برای تداوم مراجعه دوباره بیمار شد.
13- به جز میراث پروتستانیم لوتری که امروزه آمریکا، انگلستان، کانادا، استرالیا مسیحیتشان لوتربنیان است در زمینه فلسفی هم کانت از بزرگترین استوانههای فلسفه غرب شد. فروپاشی روسیه تزاری با اندیشه مارکسیستی باز هم مدیون کارل مارکس آلمانیتبار بود. به سبب نزدیگی روسیه و المان به باورم تمدن جدید در روسیه به مقدار زیادی ملهم از کشورهای آلمانی ز بان است.
14- بر شمردن محققان و دستاوردهای علمی و نوشتارهایشان طی چند قرن اخیر در زمینه تاریخ پزشکی خاصه در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم آسان نیست.چراغ تحقیقات تاریخ پزشکیپژوهی ایران هم با معرفی الابنیه عن حقائق الادویه تالیف علی بن موفق هروی که نماد دارویینامههای فارسی است به میانجی مقاله در سال 1812م ژوزف هامر پورگشتال (1774-1856م) آغاز شد. زان پس فرانسیسکو رومئو زلیگمان (1808-19892م) به انتشار فاکسیمیلیه/نسخه برگردان و ترجمه گزیده آن پرداخت. سرانجام به عنوان پایاننامه پزشکی واکاوی و دست آخر متن کامل آن به آلمانی در قرن نوزدهم منتشر شد. همچنین ادوارد پولاک طبیب که سفرنامهاش از مهمترین منابع پزشکی دوره قاجار شد. آدولف موریتس فونان (1873-1940م) که از جمله نخستین فهرستنویسان تخصصی پزشکی زبان فارسی است. مانفرد اولمان هم در تحقیقات پزشکی از نمادهای دقت علمی است. اولیور کال استاد آلمانیتبار مقیم دانشگاههای انگلستان از آخرین نمونهاست.
15- ایرانیان ذهنشان از همجوشی نام آلمان با یغماگری و قتل و اشغال و دخالت و خیانت به مملکت تهی است. از روسیه و انگلستان و آمریکا خاطره دویست تا سیصد ساله دخالتهای عظیم سیاسی، جدایی هفده شهر قفقاز، اشغال تحقیرآمیز کشور در زمان جنگ جهانی، خطر تجزیه آذربایجان در زمان جعفر پیشهوری و خیانت حزب توده ، تاراج سرمایههای ملی همچون نفت، جدایی بحین ازایران، جاسوسی همهسویه، خریدن خائنان داخلی، بدنامی و کشتن و سر به نیست کردن شماری نخبهها و غیرمستقیم هزاران نخبه، دخالت در کودتای بیست و هشت مرداد، همکاری بیرون راندن دو شاه مملکت با چشم گریان در ذهن دارند. گر چه تاختن به آلمان در ایران نیز همچون بسیاری نقاط جهان به سبب ترویج و تبلیغ علیه دستاندازی قیصر و هیتلر که نمادش هولوکاست است به میانجی رمانها و خاصه فیلمها و سریالهای تلویزیونی به نوعی فرهنگ و مد شده است اما نباید میان میراث ارزشمند آلمانیها در گذر تاریخ با این بدنامی یکی انگاشته شود. شگفت است انکار و تمسخر خدا و ادیان و انبیاء در جهان جرم نیست اما انکار هولوکاست عظیمترین گناه کبیره است. پیگرد قانونی دارد.
16 – هماره تاسف خوردهام ای کاش ایرانیان ان به آموختن زبان آلمانی و خوانش و پپگیری تمدن و فرهنگ آلمان روی میکردند که اگر چنین میبودد درس فردوسی را عملا به کار بسته و آهنینسرشت میشدند. به عکس انگلیسیها و فرانسویها که بیشتر تلاشهایشان معطوف به شناسانیدن مشاهیر کممایهترشان نسبت به آلمانیهاست، آلمانیها به جای شعار دادن و نان خوردن از میراث تاریخی باز هم سر به زیر افکنده و یکسره تلاش میکنند که باز هم بکوشند و بسازند. راست آن است تصویر حقیقی تمدن جهان و از جمله اروپا طی هفتاد و چند سال گذشته پس از جنگ جهانی دوم که همراه بستن نادیداری همهسویه دست و پای آلمانیها بوده تا دوباره از میانشان قیصری و هیتلری سر برنیاورد دست آمریکا و فرانسه و انگلستان را باز گذاشته تا خود را نماد فرهنگی غرب و جهان نشان دهند. به باورم آمریکا و از جمله نیویورک بدون تلاشها آلمانیها به این شهرت نرسیده بود. جنگ جهانی دوم چیزی نبود جز صراحت صادقانه مردم آلمان که از نفاق اروپاییان خاصه انگلیسیها و فرانسویها در عرصه سیاسی از جمله تحقیر شدنشان پس از جنگ جهانی اول و تاراج ستمگرانه عایدات اقتصادیشان به عنون غرامت به تنگ آمده بودند. افسوس دوباره پس از جنگ جهانی دوم هم چنین شد تا نخبههای آلمانی به دیگر کشورها بکوچند. هنوز هم در فلسفه و از جمله در ایران دو نماد برجسته هایدگر و پوپر و در دانش فیزیک آلبرت اینشتین و ماکس پلانگ آلمانیتبارند. به باورم همجوشی قوم سختکوش ژرمن و قوم تیزهوش یهود به پدیدهای نادر بدل شد که اوج آن در قرن نوزدهم بود.
17 – از کودکی به یاد دارم عموم مردم ایران وقتی میخواستند کالایی یا پدیدهای حد اعلای استحکام و دقت وصف کنند میگفتند آلمانی است. در سیاست نام قیصر و بیسمارک نماد اقتدار بود. نام چرچیل آلوده به فریبکاری شده بود. در میان ماشینها بنز در ذهن همگان شکوه داشت. وقتی سخن از تلفن بود نام زیمنس در ذهنها بود. وقتی سخن از دارو بود شرکت هوخست و از میان داروها آسپیرین آلمان در یادها میآمد. برای زنان شوارتسکف آلمان قبله آرایش و موی بود.
18 – ایرانیان اصیل و فرهیخته و خردگرا با آلمانیها حس همزادپندارانه دارند. حس میکنند روح مشترکی دارند که سبب انس آنها شده است. زیرا حقشناسی آلمانیها بسابیش از دیگر اروپاییهاست. گوته در برابر حافظ شیرازی اظهار خاکساری کرد. نیچه با گرایش به زرتشت شاهکاری جهانی آفرید. در جنگ جهانی واسموس به چهرهای ملی در ایران بدل شد. در برلین بود که تلاشهای وطنپرستان و نیز کارهای علمی و فرهنگی پایه گرفت. به باورم اگر محمد رضا پهلوی توانسته بود از ابتدای حکومتش به ترویج زبان آلمانی و دوستی ژرف با آلمانیها کامیاب شود فرجامش جز آن بود که شد. هنوز هم برای ایرانیان دیر نیست زیرا به باورم آلمانی بسیار شایسته دوستی است. به باورم آلمان آخرین کشوری است که به دوست و متحد خویش خیانت میکند.