سید حسین رضوی برقعی
نوزدهم. ابنقف مسيحى سده هفتمی براى فصدكننده و فصد شونده شرايطى خاصّ و مفصل برشمرده بوده است. از جمله اینکه :«فصّاد بايد كالبدشناسى سياهرگها و مجاوراتشان را بشناسد. در مكانی تاريك فصد را انجام ندهد تا بتواند رگها را خوب ببيند. چگونگى به كارگيرى نيشتر را دانسته باشد. در پاكسازى سر بيمار نيز سرمهكشى چشمان خودش دقّت كند – یعنی هماره باید چشمانش را با کشیدن سرمه تقویت کند- كودك و بسيار پير و زن در دوره خونماهریزشانه و آبستن و زنداني را جز به اذنِ اطرافيانشان رگ نزند. كسى را كه معده و كبدی ضعيف يا شكمى مستعدّ اسهال دارد يا دچار بيماريهاى رطوبتزای ساده يا مادّهدار است فصد نكند. در فصلِ زمستان در هنگام پیدایش موادِّ غليظ، رگ را گشادهتر زَنَد. به هنگامِ تابستان و وجود اخلاطِ رقيق، تنگتر فصد كند. نیشترش/مبضعش را از چرك و لكّه پاك كرده باشد. کارورز در هر آيينى كه دارد پاك دامن و خويشتندار باشد»[41]
بیستم. به جز احتياطات ويژهاى كه براى هر يك از مزاجهاى نُهگانه برمىشمردهاند جنبههاىِ مراقبتى عمومى هم رعایت میشده است. ابوسهل مسيحى سده چهارمی مىنويسد: «هنگام فصد، نگاه به تغيير رنگ و قوام خون نگاه داشته باشيم كه به محض تغيير رنگ و يا احساس خطر، بىدرنگ رگ بسته شود».[42] همو يادآور شده بهتر است هنگام اجراى فصد، دست روى شريان باشد. ضمناً دقّت شود تا رگ كاملا پاره نشود.[43]
بیست و یکم. همراه داشتنِ داروهاى مفرده و مركّبه بندآورنده خون[44] همانند كندر و صبر و خونسياوشان و زاج مصرى[45] كه ابنمطران به فلسفه چرايى تأثير آنها نيز اشاره كرده[46] از جمله ضروريّات پنداشته مىشده است.
بیست و دوم. پرهيز از همبسترى جنسی، دوازده ساعت قبل از خون دادن[47] و هفتاد و دو ساعت پس از آن[48] و خوددارى از حمّام رفتن در همان روز و مصرف ترياقِ اكبر با آب ميوهها و نيز انار ترش ـ شيرين و همچنين ماليدن روغن شببو[49] روی جایگاه فصدکردگی از ديگر موارد ايمنىاندیشانه بوده است.
بیست و سوم. گاهى در انجام فصد، فصّادان افراط مىكردهاند كه احتمالاً سبب آن اندیشه افزايش درآمدزايى مالى بوده است.[50] از جمله رازى درباره عوارض جانی زیانآور آن چنين نوشته است: «سوءمزاج و استسقاء و كماشتهايى و پيرى زودرس و از دست رفتن نيرو و ضعفِ معده و كبد و قلب و رعشه و فلج و سكته و خلاصه، تضعيفِ همه قواى طبيعى پديدار مىشود».[51] البته با اين همه، اگر در زمانِ نياز به فصد پرداخته نشود عوارض ناخواسته و آسيبرسان ديگرى پديد مىآيد: «پيدايشِ دُمَلها و انواعِ آماسها و دانهها و تبهاى مطبقه – یعنی تب دموی لازم یا سونوخوس عفنی که امروزه در منابع انگلیسیگردان عربی از جمله زادالمسافر ابنجزّار سده چهارمی مترادف پیوسته/ممتد(Continuious) برای آن یاد شده است – و سينه پهلو و سرسام – یعنی مننژیت – و آبله و خونريزى و مرگِ ناگهانى».[52]
بیست و چهارم. رساله طبيب طهرانى از معدود منابعى كه جدولى در احكام فصد بر حسب روزهاى ماه قمرى دارد،[53] گرچه ابنسينا نيز كمابيش در رساله منسوب به او اشاراتى بدین موضوع كرده است.[54]
بیست و پنجم. بقراط نيز به مواردى اشاره كرده است. اینكه اگر ضرورتى وجود داشته باشد بايد شرايط خاصّ همچون دوران باردارىِ زنان در نظر گرفته شود. ديدگاه این طبیب آن است كه عقل سلیم به كار گرفته شود تا پزشک بهترين گزينهاى كه بر سرِ هم به سود بيمار است به كاربندد: «زن حامله اگر فصد او كرده آيد اسقاط – یعنی سقط جنین – مىكند خصوصآ وقتى كه طفل عظيمالجثه بود». جالينوس گويد:« زيرا كه طفل چون غذاى خود ـ یعنى خون ـ نيابد خواه به جهت فصد حامله يا به وجه(= به سبب) ترك كردن غذا تا زمانه دراز، در اين هر دو صورت طفل هلاك مىشود خصوص وقتى كه عظيمالجثه بود كه حاجت به غذا بيشتر دارد».[55]
بیست و ششم. در گزارشهاى بالينى محمّدبن زكرياى رازى نيز انجام فصد را تجويز مىكرده امّا شخصاً بدان اقدام نمىنموده است. همو مكرّراً از دخالتها و به ويژه نظردهيهاى نادرست پزشكنمايان و از جمله رگزنان یعنی فصّادان گلايهمند بوده است. نمونهاى از آن در الحاوى فى الطّب گزارش شده است :«عبادى – نام بیماربوده است – گرفتار بيمارى حارّی – گرمسرشتی- بود. پس از مدّتى بيمارىاش ـ دردـ تغيير محلّ مىداد. ادرارش مدّتى بىرنگ ماند… حالتش، گاهى سبك و گاهى سنگين مىشد، امّا رنگ ادرار تغيير نمىنكرد. تب، گاهى قطع مىشد و زمانى عود مىنمود. بعد از مدّتى از باسليقش – سیاهرگ قاعدهای/بازیلیک دست در سمت رو به بدن یعنی مزیال – خون گرفتم. حالش خوب شد. امّا رگزن در گرفتن خون زيادهروى كرد. سپس همان روز رنگ ادرارش سفيد شد و كاملا بهبود يافت».[56]
بیست و هفتم. خلفاى عبّاسى به ويژه در سده نخست حكومت به فصدكنندگانشان و به ويژه به پزشكان خاندانِ بختيشوع، صلههاى گرانبهايى مىدادهاند.[57] قفطى به نمونهاى اشاره كرده كه يكى از وزيران روزگار آلبويه به مرضى گرفتار آمد كه بيشتر پزشكان فصدش را تجويز نمىكردند. چون اميد حيات از وى برداشتند ابوالحسنِ طبيب پيشنهاد خونگيرى داد. به سبب رهايى یافتن او از مرگ پاداشى بزرگ به وى داده شد: «هلال بن محسن گويد ابنبقيّه ـ وزير عزّالدّوله بختيار بن معزّالدّوله ـ احمد بن بويه را در ايّامِ وزارت علّتى صعب (=بیمای سختی) عارض شد. روز دويم او را فصد كردند. روز به آخر نرسيده عقلش (=هوشیاریاش) مختل شد و بانگهاىِ بىخودانه مانند بانگِ گاو مىزدى و طعامى و شرابى اصلا به گلو فروبردن نمىتوانست. سخنى نمىشنيد و جوابى بازنمىداد و از دهانش كفى ظاهر مىشد و پوستِ رويش در اختلاج (= پرش عضلانی) آمد و نَفَسى تند و فؤاقى (=سکسکهای) شديد و بالجمله، اَعراضِ مُوت (= نشانههای مرگ) بر وى ظاهر شد و طَمَع از وى برداشتند. عزّالدّوله حاضر شد و ابوالحسن ثابت بن ابراهيم همين طبيب مذكور و ساير اطبّایی كه در بغداد بودند همه مجتمع گشتند و در امرِ او خوض (= تدبیر) كرده در مناظره آمدند همگى به جانبِ يأس مايلتر بودند از جانبِ اميد. ليكن ابوالحسن مذكور مىگفت وى را فصدى ديگر بايد كرد و هيچيك از باقىِ اطبّاء اين رأى نمىپسنديدند. پس ابوالحسن در حضور عزّالدّوله ايشان را گفت: چه گمان داريد؟ آن هست كه اگر فصد كرده نشود، طمعِ صلاحى(= بهبودی) در وى باشد؟ گفتند نى. گفت هرگاه همگى بر يأس از وى اتّفاق داريد، پس به عمل آوردن فصدى كه من مىگويم اُولى (= سزاواتر) باشد از توقّف! اين وقت عزّالدّوله بفرمود تا بر وفق گفته ابوالحسن او را فصد نمودند. راوى گويد كه هنوز رگِ او را باز نبسته بودند كه سكونِ اطراف (= چهار دست و پا) و اثرِ صلاح ظاهر شد تا آنكه با خود آمد. ليكن ساكت مىبود تا بعد از چهار روز به سخن درآمد و بتدريج به حالتِ طبيعى رجوع كرد و بر طريق مقرّر سوار شد و به خانه عزّالدّوله رفت و ابوالحسن تعيين نموده بود كه چه روز قادر بر سوارى خواهد شد و چنان شد كه او گفته بود. پس عزّالدّوله خلعتِ فاخر و مالِ وافر، ابوالحسن را عطا فرمود و همان روش از وزير نيز درباره او خِلَع (= خلعتها) و اموال تحقّق يافت».[58]
بیست و هشتم. بنابراين، شايد سبب پرداخت صلههاى گرانبها به پزشكان از سوى پادشاهان همين بوده كه كارى فرودستتر از شأنشان یعنی فصد را انجام مىدادهاند. ابنابىالمحاسن نيز به خونگيرى يكى از اميران شهر حلب در سال 654ه اشاره کرده كه دچار رَمَد پيشرفتهاى شده بوده است. دستور مىدهد كارورز ديگرى فصددهى را انجام دهد.[59] شايد پاداشهاى عظیم عباسيان سببى جز اين نداشته كه پزشكان آلبختيشوع چون فصد و حجامت مىكردند نصيبى وافر مىيافتند.
بیست و نهم. به جز ارجوزههاى طبّى همچون ارجوزة فى الطّب ابنسينا كه در آن به حجامت و فصد اشاره شده است كسانى همچون سديدالدّين ابنرقيقه سوریتبار سده هفتمی به سرودن قصايدى درباره فصد پرداخته بودهاند.[60] بديع اصطرلابىِ شاعر نيز به هجوِ فصّادان مىپرداخته است.[61] ابوصلت اميّه طبيب معروف البتّه به طنز درباره شناسندگان رگهايى كه بايد نيشتر زده شود پشهها را از بقراط داناتر شمرده است.[62] احتمالاً تعريضى به فصّادان زمانهاش كه بیدانشى آنها را به يادشان بياورد. عامرىِ شاعر نيز قصيدهاى بر پايه فصد و حجامت سروده كه به مناسبت اسلام آوردن ابنمطران سده ششمی بوده است.[63] متنبّى (303ـ354ه )، یکی از سه شاعر بزرگ زبان و ادبیات عربی و شاید برترینشان كه به باور نگارنده اين سطور به گواهى خودش و به قرائن شخصيّتش دَمَوىمزاج بوده به توصيه پزشكان دربارى شاهان حمدانى پیوسته مكرّراً ناگزير بوده فصد انجام دهد. همو قصايدى در اينباره پرداخته است.
[41] . العمدة فى الصناعة الجراحة، 1/167ـ168.
[42] . طب كلى، گ48.
[43] . همان.
[44] . الكافى فى الكحل، ص684.
[45] . مقالة فى الفصد، ص132.
[46] . بستان الاطبّاء و روضة الألبّاء، ص181.
[47] . معالجات بقراطيه، 58a و تحفه شاهيه عباسيه، ص61 و تسهيل المنافع، ص61.
[48] . معالجات بقراطيه، 58a.
[49] . تحفه شاهيه عباسيه، صص61ـ62.
[50] . نگارنده اين سطور نيز طىّ يكى ـ دو دهه اخير شاهد بوده كه برخىحجامتگران چنان در خونگيرى زيادهروى كرده بودهاند و فىالمثل هر پانزدهروز يكبار بيمار را بر خلاف قوانين طبّ كهن حجامت مىكردهاند كه دچارچسبندگى مهرههاى ستون فقرات شده است.
[51] . المنصورى، ص217.
[52] . همان.
[53] . درع الصّحّه، 265a.
[54] . قوانين فى حفظالصحه، صص14ـ15.
[55] . ملخص فصول بقراط، ص74.
[56] . قصص و حكايات المرضى، ص31.
[57] . عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء، صص199 و 207 و 210ـ211.
[58] . تاريخ الحكماء، صص156ـ157.
[59] . الكافى فى الكحل، ص702.
[60] . عيون الأنباء في طبقات الأطبّاء، صص714ـ715.
[61] . همان، ص379.
[62] . همان، ص512.
[63] . همان، صص657ـ658.