کبد، گنجی پنهان ـ قدرت پشت پرده بدن آدمی
1 – کبد واژهای عربی جگر است. برای همگان شناخته شده است اما بیشتر مردمان و حتی پزشکان در طول تاریخ آن را جدی نگرفته بودهاند. کارکردش حیاتی است و قدماء یکی از سه اندام رئیسهاش خواندهاند کمتر کسی کوشیده بداند تبار این کلمه در زبان فارسی یا عربی یا انگلیسی چیست. در پزشکینامههای قدیمی فارسی اشارهای به ریشهشناسی واژه جگر نشده اما به باورم شاید با به سبب تشابه ظاهری رنگ و شکل با چکری/ریواس خویشاوند باشد. در فرهنگهای عربی کهن همچون تهذیباللغه ازهری ریشهشناسی متعددی به دست داده شده است:
یکم – بیشترین تحدب هر چیز مثل قوس کمان. شاید چون شکل کبد این چنین است.
دوم – دفینههای نهان شده در زمین. شاید مرکز گنجهای بدن باشد. عنوان مقاله کنونی هم از این نکته گرفته شده است.
سوم – میانه چیزی مثل آسمان که بدان کبدالسماء میگفتهاند.
چهارم – اعتدال و از جمله عطف به آیه و لقد خلقنا الانسان فی کبد.
پنجم – رنج. عطف به آیه پیشین برخی کبد را به رنج معنی کردهاند که به باورم نادرست است.
ششم – استوایی و استقامت.
هفتم – معدن دشمنی.
هشتم – بزرگترین چیزی.
نهم – قصد کردن .
دهم. به باورم عطف به خویشاوندی زبان عربی با آرامی ـ عبری باید با کابد بر وزن عابد همریشه باشد که به معنی عظیم و سنگین چون در میان اندامهای اصلی گوشتی بدن به ویژه گوارش بزرگترین و سنگینترین وزن را دارد.
درنگپذیر اینکه در فرهنگ انگلیسی پزشکی مازبی که بسیاری واژهها ریشهشناسی شدهاند به کبد اشاره نشده است. شاید در زبان انگلیسی/لیور به معنی زندگیبخش است. شاید برای مخاطبان این نوشتار جالب باشد بدانند رای بقراط، بیشتر فلاسفه و از جمله افلاطون باور زیرین است. جالینوس نیز در رسالهای مستقل به اثبات آن پرداخته است:
روح خردورزی ویژه مغز سر،
روح خشمناکی ویژه قلب،
روح شهوانی ویژه کبد است.
شاید سبب اختصاص کارکرد کبد بدان اینکه سوداء سبب برانگیختن گرسنگی است که قدما بدان شهوت میگفتهاند از فرآوردههای کبد است. نیز ساخت خون و منی مردانه و زنانه که شوق میل جنسی را برمیانگیزاند به میانجی همین اندام است. در قدیم معتقد بودند سیاهرگها از کبد سرچشمه میگیرد. بزرگترین رگ درون نرینه مردانه هم از خانواده سیاهرگهاست که به سبب بزرگی اندازهاش سیاهرگی غاری لقب گرفته است. نعوظ مردانه هم منوط به پرشدگی کامل این ورید از خون است که چنین خونی کبدساخت است. البته به شکل قراردادی در پزشکینامههای عربی و فارسی پیرو مکتب بقراطی در تمدن اسلامی با کمی تغییر کمابیش بالاتفاق چنین غالب چنین است. البته پژوهشی لازم است چرا این تغییر باور پدید آمده است:
مغز مرکز روح نفسانی،
قلب مرکز روح حیوانی،
کبد مرکز روح طبیعی.
2 ـ شگفت است در مکتب پزشکی پیشارنسانسی در طول تاریخ پزشکی یونان و تمدن ایران و اسلام تاکنون گزارش نگارش یک رساله مستقل درباره کارکرد و اهمیت و بیماریهای این اندام و درمانش به روزگار ما نرسیده است. امروزه نیز کمتر به این عضو به باورم غریب توجه شده مگر آنکه زندگی شخص با هپاتیت یا سرطان کبد در خطر مرگ افتاده باشد تا بیمار و پیرامونیان به اهمیت آن پی ببرند. این بیاعتنایی یادآور آیه قرآن است که روز رستاخیز قرآن نزد پروردگار شکایت میبرد بندگانش مهجورش گذاشتهاند. یعنی به کناری افکنده بودهاند.
3 – به باورم کبدشناسی بنیادین همچون کلیدی برای قفلی روی دروازه بستهای به روی شهری بزرگ است. اینکه بسیار چیزهای جلوی چشم را نمیبیند همچون سیاهمستان ولو هرگز شراب ننوشیده باشد. همچون انقلاب کبیر فرانسه 1789م که برآیند سرخوشی مردمان فرانسه بود. خونهای بسیار ریخته شد. سرانجام با شکست ناپلئون از سوی ارتش روسیه و انگلستان سخت تحقیر شدند. چنین بود سرنوشت مردمان روسیه برای رهایی از تزارها که پسااکتبر 1917م بساآزارهای بیشاپیش سیلیهای سنگین و مشتهای آهنین از لنین و استالین خوردند. کشتاری عظیم به راه افتاد که صدها برابر روزگار تزار بود. پادشاهی عادل به نام کبد نیز پهلوی بدن ماست. به دست انقلابیونی همچون کاربری الکلنوشی و مخدر و داروی شیمیایی و مواد غذایی ناسالم و بدپخت و بیاعتنایی به گوارش خویش به زیر میکشیم و میکشیم با فریاد پنهانی مرده باد کبد… زنده باد مرگ. آنگاه زیر چکمه پوتینوارهای به نام هپاتیت و سرطان و سیروز کبدی خوار و گرفتار خواهیم شد. سبب این کوروارگی چیست؟ اینکه اگر نفس را فرمانروای بدن بدانیم کبد سرمایهای ملی است که به دست تاراجگر و همراهانش حراج میشود. نابودی اقتصاد و بیارزش پول وطن به باورم همسنگ کار افتادن کبد بدن است.
4 – در فارسی وعربی و بسیاری زبانها اصطلاحات و تعابیر فراوانی با کبد ساخته شده که کمابیش همه روزه به کار برده میشود. کسی که داغ عزیزش میبیند میگوید جگرش میسوزد. تجربه شخصیام سبب شد دریابم داغ بر جگر ماندن یعنی چه. شب اول بهمن ماه 1385ش با پدرم شادروان سید احمد رضوی برقعی که خدایش بیامرزاد از تهران به قم باز میگشتیم. پدرم صندلی عقب خودرور دراز کشیده بود. از من پرسید چقدر مانده است برسیم؟ گفت حدود نیم ساعت. چند دقیقه گذشت صدایی نشنیدم. وقتی دستش را گرفتم گویی صد سالی است درگذشته است. به ابتدای شهر قم رسیدیم مسئول اورژانس گفت نیم ساعتی از مرگش میگذرد. تا ماههای بعد هر چه خنکی از شمار ماست و دوغ و خیار و هندوانه میخوردم جگرم خنک نمیشد. پس دانستم این اصطلاح خرافه یا باوری قدیمی نیست. اما توضیح چراییاش به باورم آسان نیست.
5 – به نوشته مانفرد اولمان بادیهنشینان عربستان در زمان جاهلی و منطقا شاید دستکم تا قرن نوزدهم باورهای فراوانی درباره جگر داشتند. گرسنگی و تشنگی را به جگر نسبت میدادند. اما جگر بیش از هر چیز جایگاه احساسات و عواطف بود. اگر کسی لبریز خشم و نفرت بود جگرش سیاه است. اگر خوشخلق و خیز و نیکوکار بود جگرش سفید است. در تاریخ ایران و اسلام نیز داستانهای فراوانی مرتبط با جگر آورده شده که از مشهورترینش درخواست هند همسر ابوسفیان و مادر معاویه از برده سیاهشان اینکه پساکشته شدن حمزه عموی پیامبر(ص) دل او را شکافته جگرش بیرون بیاورد. شاید ضربالمثل جگر خنک شدن وابسته به اینگونه تواریخ است که جز با این کار انتقامگیرنده آرام نمیشده است.
6 – کبد اندامی مثل زن نجیبی که با همه بدرفتاریهای و آزارهای شوهرش میسازد. پزشکان گفتهاند اگر نود درصد بافت کبد هم ازمیان برود ده درصد باقیمانده رفع نیاز شخص میکند. اما وقتی کسی نیازمند پیوند کبد میشود یعنی نزدیک به صدرصدش فاسد شده است.
7. کبد ابزار پیشگویی هم بوده است. کسانی تخصص داشتند پساواکاوی کبد یک جانور آینده را پیشبینی کنند. به باورم چون آیینهای از بدن آدمی است که برآیند همه نیک و بد کارکردهای روان و تن روی کبد سایه میاندازد.
8 – هوا مایه حیات است: ورود اکسیژن و خروج دیاکسید کربن. انبارگاه اصلی آن ریه/شش است. به میانجی قلب به همه بدن ترابری میشود. آب هم مایه حیات است. ورودش از راه نوشیدن و شستن و خروجش از راه عرق و ادرار و مدفوع است. انبارگاهش دستگاه گوارش ولی عملا همه یاختههاست. خروجی اصلیاش کلیههاست. غذا هم از راه دهان وارد و در مسیر حلق ـ مری ـ معده ـ روده ـ کبد سیر میکند. در کبد پخته شده و این غذای آماده از طریق کانالی/جادهای به سمت راست قلب وارد میشود تا به میانجی خون به همه بدن منتقل شود. پس خون نهر جاری تن است. فرقش با رودهای زمینی اینکه هم هوا و هم آب و هم غذای لازم همه دهها میلیارد یاختههای بدن را بدانها میرساند هم زبالههای هوایی و آبی و غذایی و سموم را تحویل گرفته و روانه کلیه و کبد و عرق و مو و ناخن میکند تا پسرانده شوند.
9 – پس خون و کبد رابطه والدینی ـ فرزندی دارند. اگر کبد تندرست نباشد بدن گرسنه خواهد ماند. زیرا آبی که میخوریم به میانجی کبد به یاختهها میرسد. خون در بیماری کبد مثل حسابی بانکی و به تعبیر امروزی کارت عابر بانکی است که موجودی ندارد. زیرا با خالی بودن یا میلیاردها تومان موجودی وزن کارت پول تغییر نخواهد کرد.
10 – عطف به بخش پیشین به راستی کار کبد در بدن چیست؟ اگر تن به خانه یا شهر یا یک کشور یا کره زمین یا عالم کبیر تشبیه شود کبد همسنگ کدام جزء خانه یا شهر یا کشور یا زمین یا جهان هستی است؟ پیشینیان خون را کبد مایع و کبد را خون دلمه شده قلمداد میکردند. جالینوس در رسالهای پیراخوراکیها نوشته است: بدی کیموس ـ فرآورده اصلی پخت نوشیدنیها و خوردنیها ـ تمامی کارکردهای روان از جمله خردورزی آدمی را نابود میکند. آسیبهای فراوانی بدان میرساند. اما خوب بودن کیموس بیآنکه زیانی برساند سود میبخشد. پس اگر چنین باشد فساد خون یعنی فساد کبد و نیز فساد کبد یعنی فساد خون. خون گرچه مثل آب که مایه حیات است نمیتوان خورد اما از دست خون طبیعی ـ کمیتی و کیفیتی ـ برابر است با مرگ بنیاد تن .
11 – مشهور است قدرت سیاسی یا نظامی فساد میآورد. اما بیپرده و صریح ،قدرت همان توان دستاندازی به گنجینههای و ثروتهای طبیعی کشور یا کره زمین است که به میانجی قوای نظامی و قانونگزاری و اجرایی پساتاصیرگذاری ثروتمندان پشت پرده متحقق میشود. کبد قلب قدرت آدم است چندانکه سرمایه اقتصادی کلید قدرت سیاسی یک فرمانروای کشور یا ابرقدرت است. پس کبد همچون نرخ جواهر – طلا ـ ارز هر کشور است. برخی کبدها الماسند و برخی طلا و برخی دلار و پوند و ین هستند و شماری هم ریال. جان کلام اینکه کبد بیمار یعنی شخص یا شهر یا کشور یا ابرقدرت ورشکسته و به زمین افتاده است. زیرا سربازان و کارگران و کارمندان و کشاورزان بدون دریافت دستمزد یا وجه کافی رایجی که ارزشمند باشند به فقر خواهند افتاد. فقر منجر به فروپاشی درونی همه سویه میشود یعنی در بدن کبد از دست رفتن تندرستی و در اخلاق آماده خیانت و در غیرت آماده تنفروشی خود یا همسر و فرزندان و نزدیکان و در برابر دشمن آماده شکست یا جاسوسی علیه وطن و در روان یعنی شک به باورهایش. راست گفتهاند الفقر یکاد کفرا.
11 – پس ساختار و یاختههای بدن نارسایی پیشرفته کبدی، همانند مردمان کشوری قحطیزدهاند. دستهدسته میمیزند و آواره میشوند مثل مردمان فقیر آفریقا و هند و در سالهای اخیر سوریه و یمن. استخوانهای بدنشان از نبود گوشت و پوست بیرون میزند. دامهایشان تلف و زمینهای کشاورزیشان میخشکد.
12 -از سوی پزشکی کهن بر پایه چهار خلط بنیان نهاده شده که خاستگاه همه کبد است:
اصلیترین بخش خون، فرآورده اصلی کبد روانه دهلیز سمت راست قلب میشود تا به میانجی بطن راست به ریه برود که این خون تازه، اکسیژن یعنی هوای تازه از ریه بر آن سوار کند. دوباره خون به دهلیز چپ باز گردد تا از آنجا در دو مسیر یکی سرخرگ تاجی/اکلیلی/کورونری ساختار قلب را خونرسانی ـ هوارسانی کند. مسیر دیگر سرخرگ بزرگ بدن ابهر/آئورت را بپیماید تا همه بدن به جز قلب خون و هوای تازه بگیرد.
تهنشین روند پخته و هضم خوردنیها به باور پیشینیان که سوداء نام درد روانه طحال می شود.
رونشین خون که صفراست به سمت کیسه صفراء برود.
بخشی از مازاد خون هم به شکل ذخیره در بدن میماند که بلغم نام دارد و به باور قدماء مرکز اصلی آن ریه و رگهای لنفاوی است.
13 – راهکار پیشگیری و بیمهگری کبد چیست؟ پسانداز و عقل معاش برای حفظ ثروتی به نام کبد چندانکه در زندگی بخشی از درآمد پسانداز میکنیم تا با آن کالاهای ضروری و نیازهای آتی تامین کنیم مثلا زمین یا ملک بخریم تا ارزش پول از دست نرود پس کاری نکنیم تمامی بافت کبد از میان برود بلکه با خوردن و نوشیدن برخی مواد و نخوردن برخی دیگر به افزایش سرمایه کبد کمک کنیم. البته عطف به یادکردهای پزشکان کهن چون هر کس به تقریب وابسته به یک مزاج چهارگانه است: صفرایی و سودایی و دموی و بلغمی، نیز هر کس در اقلیم آب و هوایی متفاوتی زندگی میکند پس شرایط جگرپایایی برای هر کس متفاوت است. اما کلیاتی عمومی مشترک هم وجود دارد.
14 – نوشیدن آب و نوشابههای امروزی میانه غذا خوردن یا طی دو ساعت پس از آن از عوامل تنبلی دستگاه گوارش و سبب پیدایش کبد چرب خواهد شد. چون معده باید گوارش درسنش را انجام دهد که مایعات با کاهش درجه ترشی معده باعث هضم ناکامل غذا خواهد شد. این کار بر کبد فشاری افزونه وارد میکند.
15 – ترتیب غذایی باید بر حسب سرعت عبور باشد چیزی شبیه قوانین راهنمایی رانندگی درونشهری و برونشهری. زیرا اگر آنچه دیرهضم است اول خورده شود و روی آن زودهضم. چون زودهضم نمیتواند از سد دیرهضم بگذرد روی سطح معده میگندد. بخارهایش سبب بدبویی دهان و التهاب لثه و مهمتر از همه صعود بخارها به بالای بدن و ضعف قوای مغزی و در دراز مدت سبب ناراحتیهای چشمی از جمله آب مروارید و گوشی مثل صداهای گوش و دندانی مثل پوسیدگی خواهد شد. ترتیب درست این است اگر هر یک از مواد زیرین بر سر سفره یا میز غذا بود و بخواهیم بخوریم. البته اگر هر کدام نبود یا نخواستیم بخوریم به سراغ بعدی برویم. با این توضیح این مسیر مثل اتوبانی یکطرفه است و نباید دوباره به قبلی بازگشت زیرا در دراز مدت خطر تخریب معده و بقیه بدن است: آب ـ ماست ساده – ماست و خیار ـ سالاد ـ سوپ / آش ـ پختنی ساده مثل پلو و مرغ – پختنی پیچیدهتر مثل باقلاپلو و گوشت ـ خورشها ـ کبابکردنیهاـ سرخکردنیها.
16 – اما کاهو یکی از مهربانترین گیاهان با بدن به ویژه کبد است. به باورم جوهر زندگی در آن نهفته است. در روزگار ماشینزده و به تعبیر سهراب سپهری عصر معراج فولاد از بایستهترین خوردنیهاست. سالهاست نگارنده این سطور از این گنج بیرنج بهرهها گرفته است. در نبود کاهو میتوان از تخم کاهو به شکل خیسانیدن در ماست یا دوغ پیشاناهار و پیشاشام در دورهای چند ماهه به ویژه در فصل گرما استفاده کرد. بهتر است کمی آویشن یا نعناع هم بدان افزود تا از زیانهای احتمالی مصون ماند. توصیه میشود بهتر است تخم کاهو نخست شسته و به تعبیر یکی از اهل سیاست بازنشسته کشورمان خس و خاشاکزدایی وزان پس خشک شود.