مهدی مقدسینيا ـ سيد حسين رضوی برقعی
پیشکش به مهندس آرش آبایی برای همه مهرورزیهایش
چکیده
زبان عربی و عبری از خانواده زبانهای سامی است. بررسی تطبیقی آنها در بخش ریشهشناسی میتواند نویافتههایی ارزشمند پیش روی ما بگذارد. هدف این پژوهش، بررسی «ل» پیشوندی و پسوندی در افعال عربی و عبری، کارکردش و همچنین اشتراک یا عدم اشتراک آن در این دو زبان است. نتایج این تحقیق مقایسهای نشان میدهد «ل» پیشوندی که به برخی ریشهها متصل شده همان «لای نفی» در عربی یا «לא» نفی در عبری است که در گذر زمان به بعضی فعلها چسبیده و به جزیی از ریشه فعل تبدیل شده است. کارکردش نیز تبدیل معنای فعل اصلی به متضاد آن است. «ل» پسوندی در عربی و «ל» در عبری، همان «ل» حرف اضافه است که در ابتدا به کلمه بعد از فعل میچسبیده و سبب میشده فعل مذکور، مفعول با واسطه بگیرد. به مرور ایام این «ل» چرخش موقعیت داده و به جای اسم به فعل چسبیده است. به این ترتیب دیگر به سختی تصور میشود این «ل» اساسا جزء فعل نبوده و بعداً با آن همجوشی یافته است. بررسیها همچنین مینمایاند این پدیده برای فعلهایی اتفاق افتاده که حرف سوم ریشه آنها تکرار حرف دوم یا اینکه حرف سوم ریشه حرفی حلقی مانند «ה» بوده است. محققان علاوه بر ارائة این الگو توصیه میکنند تا پژوهشگران تمامی افعالی از این دست را به بوته نقادی گذارند.
واژههای کلیدی: ریشه شناسی زبان عربی، ریشه شناسی زبان عبری، زبانهای سامی.
مقدمه
- کلمه ریشهشناسی در دورههای زمانی مختلف ـ کم و بیش ـ به شکلهای متفاوت تعریف شده است. هر کس آن را با توجه به موقعیت و علایق خاص خود تفسیر کرده است. این کلمه اما هماره نزدیک به «معنای اصلی» یا «کاربرد اصلی» یک واژه خاص دلالت داشته است. (Malkiel، 1993: 1) هر پرسشی مربوط به ساختار واژه باشد در قلمرو مباحث ریشهشناسی جای میگیرد. این شاخه از مطالعات زبانشناسی، ابتدا با تجزیه واژگان به عناصر تشکیل دهندهشان، روند دگردیسی واژگان را پیگیری کرده و تغییراتی را واکاوی میکند که هنگام کاربردشان روی میدهد. (Wedgwood، 1872: VI)
- در راستای تعاریف یاد شده از ریشهشناسی، این پرسش برای پژوهشگران مطرح است ممکن است «ل» یا «ל» قرار گرفته در ابتدا یا انتهای افعال عربی و عبری، حروفی الحاقی بوده که به مرور زمان در اندرون این افعال ادغام گردیده باشد. اگر الحاقی است این حروف چه تغییری در معنا ایجاد کردهاند؟
- فرضیههایی که این پژوهش بر آن استوار شده یکی آن است که احتمالاً برخی از «ل» یا «ל» قرار گرفته در ابتدا یا انتهای افعال عربی و عبری الحاقی است و آنهایی که در ابتدای فعلها هستنند کارکرد منفیسازی داشتهاند. نیز ممکن است مخفف «لا» یا «לא» بوده باشد که به مرور زمان، واکه خود را از دست داده و به کلمات بعد از خود چسبیدهاند. در باره «ل» یا «ל» قرار گرفته در انتهای فعل هم باید گفت احتمال دارد اینها همان حروف تعدیهای باشد که همراه «مفعول غیر مستقیم» میآید.
- فرضیهای که درباره کارکرد آنها در تغییریافتگی در معنا، مبنای کار پژوهشگران است اینکه در گذر زمان، «ل» و «ל» دیگر کارایی منفیکردگیشان را از دست داده و معنای منفیدهندهای که به فعل میبخشیده از یادها رفته و به طور کلی معنایی متضاد فعل اولیه به خود گرفته است. درباره «ل» یا «ל» آخر فعل نیز باید به این نکته دقت کرد این افعال معنایی متعدی یا حتی معنایی جدید به خود گرفتهاند و معنی فعل اصلی کاملاً فراموش شده است.
- در این پژوهش، ابتدا برخی افعال عبری و عربی انتخاب شدهاند که البته برخی از آنها میان عبری و عربی مشترک و برخی دیگر نمونهها نیز متفاوت است. سپس با کمک معانیای که ریشهشناسان در کتابهایشان برای این واژگان ذکر کردهاند تحلیل لازم دربارة ساختار این واژهها انجام میگیرد تا مشخص شود آیا فرضیه مطرح شده دربارة الحاقی بودن حرف مذکور (در ابتدا و انتهای کلمه) درست است یا نه؟ در صورت درستبودگی معنای این کلمات چه تغییراتی کرده است؟
پیشینه
- منطقاً کتابهای فراوانی در زمینه ریشهشناسی عربی و عبری نوشته شده ولی در این میان صرفاً مؤلف دو مقاله به موضوع اتصال «ل» پیشوندی به کلمات در زبان عربی پرداختهاند. نخستین مقاله تالیف والکر (1896) است که به واکاوی ادوات نفی در زبانهای سامی و به ویژه زبان عبری پرداخته است. همو در بخش کوتاهی از مقالهاش به این نکته اشاره کرده کلمه «لیس» در زبان عربی در اصل از دو بخش «لا + یس» تشکیل شده همچنانکه کلمه «לא יש» (وجود ندارد) در زبان عبری از دو کلمه «לא» و«יש» ساخته شده است. طی قرون سپری شده علاوه بر اینکه اصل فعل «یس» در زبان عربی از میان رفته «ل» نفی به کلمه بعد متصل گردیده و یک فعل مستقل نمایانیده شده است. مقاله دیگر متعلق به الکفاوین (2011) است. در این مقاله به بررسی ماهیت فعل «لات» از چشم و چراغ واژهشناسان سنتی و نوین زبان عربی میپردازد. بعد از ارائه نظریات مختلف به این نتیجهگیری میرسد کلمه «لات» موجود در زبان عربی، برگرفته از کلمهای مرکب است که از سریانی به عربی راه یافته است. این واژة ترکیبی همان ܠܐ ܐܝܬ »وجود ندارد» است که بخش اول آن را ادات نفی «ܠܐ» و بخش دوم آن را فعل «ܐܝܬ» تشکیل میدهد. به مرور زمان حرف نفی مذکور در فعل بعد ادغام شده است. از آنجایی که حرف آخر ادات نفی با حرف ابتدای فعل یاد شده همگون است یکی از آنها حذف گردیده و چنین شکلی به خود گرفته است.
- گفتنی است علاوه بر دو نویسندة مذکور افراد دیگری نیز به این موضوع توجه داشتهاند. میتوان به رایت (1974: 96) اشاره کرد. به اعتقاد همو فعل «لات» نیز در اصل از حرف نفی «لا» و فعل «ایت» تشکیل شده است. الفتلاوی (2005) در پژوهش خویش با دقتی بسیار به فعل «لیس و لات» پرداخته است. ضمن بررسی این کلمه در زبانهای مختلف سامی همچون آرامی، اکّدی و سریانی و البته همسو با دیگرانی که معتقد به ادغام «لا» در فعل «ایس» یا «ایت» هستند تاکید میکند افعالی به معنای «هست» و «وجود دارد» در زبانهای سامی از جمله عربی به کار میرفته ولی در گذر زمان جایگاه خود را در زبان عربی از دست داده است.
- اغلب پژوهشهایی که به «ל» در زبان عبری پرداختهاند بیشتر توجهشان معطوف به کارایی این حرف به عنوان یکی از حروف اضافه بوده است. از آن جمله میتوان به نوس(1995) اشاره کرد. وی در این مقاله دشواریهای مربوط به ترجمه حرف مذکور به عنوان حرف مالکیت پرداخته است.
- وجه تمایز این مقاله با مقالاتی که به حرف «ل» عربی و «ל» پرداختهاند این است که احتمالاً پژوهشگران از توجه به این نکته غفلت کردهاند حرف مذکور میتواند به عنوان یک پیشوند یا پسوند در ابتدای یک فعل قرار گیرد و تغییری در معنای آن به وجود آورد. راست آن است هنگام بحث درباره حرف یاد شده بیشتر توجهات معطوف به قرار گرفتنش بر سر یک اسم بوده است.
نمونههای عبری
شماره یکم: לבד، בד، בדל
یکی از نمونههای جالب در عبری که البته در عربی نیز مشابه آن را داریم فعل بدد (בּדד) به معنای جدا شدن، سوا شدن و مجزا شدن است. این فعل در زبان آرامی نیز به صورت בּדד و به همین معنا آمده است. در زبان عبری وقتی حرف اضافه «ل» بر سر این کلمه میآید به شکل لبد (לְבֵד) در آمده و قید حالت ایجاد میکند و معنای آن به تنهایی یا به صورت جداگانه خواهد بود.
کلمه مذکور با همین ضبط وقتی بر وزن فعل ماضی پیعَل (פִּעֵל) باشد یعنی به صورت لیبِد (לִבֵּד) درآید اساسا معنایی متضاد با فعل اصلی مییابد که در فرهنگهای لغت عبری به معنای جمع شدن و پیوستن آمده است. فعل مذکور در زبان سریانی نیز به همان صورت لبد (ܠܒܕ) آمده و معنای یاد شده برای آن همان انباشتن و متراکم کردن است. (کوستاز، 1984: 164) در واقع، این معنی نشان میدهد این فعل در اصل از دو کلمه تشکیل شده بوده است. یکی از آنها ادات نفی לא و دیگری فعل بَد (בד) است که به مرور زمان این دو کلمه در هم ادغام شده و دیگر نشانی از ادات نفی باقی نمانده و بنابراین فعل جدیدی ساخته شده است.
موضوعی که باید به آن دقت داشت اینکه کلاین (1987) در هنگام توضیح کلمه لِبِد(לְבֵד) به این نکته اشاره میکند این کلمه از ل (לְ) و بد(בֵד) ترکیب یافته و معنای آن همان جدا شدن است. ولی وقتی به کلمه لیبد (לִבֵּד) میرسد هیچ توضیحی دربارة مرکب بودن این کلمه نمیدهد و دقتی هم در ترکیبی بودن این واژه به کارنمیبندد.
حال اگر همین «ל» وقتی به آخر فعل برود و به شکل «בדל» در بیاید در عبری به معنای جدا کردن است. یعنی معنای فعل متعدی از آن برداشت میشود. این فعل در زبان آرامی به صورت بدل(בְּדַל) ذکر شده و دقیقاً همان معنای جدا شدن را دارد. با دقت در شکل این فعل میتوان چنین برداشت کرد حرف آخرش کارکرد تعدیه داشته و جدا از فعل اصلی بوده ولی با گذشت زمان و به سبب کثرت استعمال به ما قبل خود متصل گشته و تبدیل به یک فعل شده است.
کلمه بدولا (ܒܰܕܽܘܠܳ) که سه حرف اصلی آن بدل(ܒܕܠ) به معنای دیوانه یاد شده (کوستاز 1984: 24) احتمالاً به این صورت بوده است: «او از وضعیت اصلی که باید باشد (دارا بودن عقل) جدا گشته و دیوانه شده است» ولی این کلمه احتمالاً به مرور زمان معنای اصلی خود را از دست داده و معنای تبدیل وضعیت از عاقل به دیوانه را به خود گرفته یعنی مشابه معنایی که در زبان عربی امروزی دارد.
شماره دوم: גזז و לגז
کلاین (1987) در تعریف گز(גזז) به معنای تکه تکه کردن آورده است. در زبان سریانی نیز کلمه گز دقیقاً همان معنایی را دارد که در عبری برای آن تعیین شده یعنی به معنای «تکه تکه کردن» است. شکلهای دیگر این واژه نیز به صورت گازوزا (ܓܳܙܰܘܙܳܐ) به معنای «تکه تکه کننده» آمده است. (کوستاز، 1984: 45)
فرانکل (1886، 64) در مورد کلمه زگ(זג) که تفاوتش با فعل گز(גז) فقط در جابجایی حروف است بر این باور است این کلمه به هر شیء نوکتیز اطلاق میشود. میگوید احتمالاً کلمه «زجاج» در زبان عربی نیز با همین ریشه همراستایی دارد. حال آنکه این امکان وجود دارد منظور از این کلمه همان تکهتکه شدن باشد. زجاج از آن سبب به این نام خوانده میشود که هنگام برخورد یک شیء با آن شیشه تکهتکه میگردد و احتمالاً به مرور زمان این کلمه بر هر چیزی اطلاق میشده که حالت عادی آن به صورت نوک تیز بوده باشد.
مصدر لاگز (לגז) در زبان عبری معنای کاملاً متضادی با گزز(גזז) دارد و معنای آن نیز انباشتن است. این تضاد معنایی نشان میدهد این کلمه نیز از دو جزء تشکیل شده و با سپری شدن زمان، فعل اصلی که حرف نفی به آن اضافه شده سومین حرف خود را که یک حرف تکراری و مشابه حرف دوم باشد از دست داده است.
شماره سوم : הגה و להג
کلمه هگه (הגה) در زبان عبری به معنای زیر لب چیزی گفتن، غر و لند کردن و غر زدن است. این کلمه در سریانی به صورت «ܗܓܳܐ» که به معنای هجی کردن کلمات و همچنین به معنای تأمل کردن است. (کوستاز، 1984: 72) اگر این کلمات را با آنچه کلاین (1987) درباره معنای اوگاریتی این واژه یعنی «شمردن» یاد کرده در کنار هم بگذاریم، درمییابیم این کلمه به معنای «تکه تکه و جدا کردن یک چیز» است. اگر این فرآیند «جدا کردن» در کلمات باشد مفهوم هجی به خود میگیرد. اگر برای شمارش استفاده شود «دانه دانه شمردن» یک شیء خواهد بود. در واقع، چه شخصی کلمات را هجی کند و چه به شکل زیر لب چیزی را بیان کند سبب خلل در ارتباط یا احیاناً فهم نادرست عبارت شده است. در زبان عربی نیز مشابه این واژه کلمه «هجیج» یاد شده که به معنای سر و صدای گنگ است.
فعل لهگ(להג) به معنای بیان کردن و ابراز داشتن است. محتملاً مقصود از این واژه همان بیان داشتن، صحبت کردن به شکل واضح، مستمر و بدون انقطاع باشد. یعنی کیفیتی متفاوت از فعل قبلی دارد. البته در زبان عربی نیز این واژه به صورت «لَهِجَ» استفاده شده و به معنای «چرخیدن زبان به عبارت یا جملهای» است. یعنی «بیان آن عبارت به وضوح صورت می گیرد و در فرآیند ارتباط خللی به وجود نمیآید».
شماره چهارم: חכך و לחך
فعل خاخخ (חכך) در عبری به معنای خش انداختن بر روی یک سطح است. یعنی به گونهای که صیقلی بودن پیشین را نداشته باشد. در عربی نیز این فعل به شکل «حَکَّ» وجود دارد که به معنای نقشی را بر روی سطحی ایجاد نمودن است به گونهای که آن نقش ثابت بماند. از جمله معانی دیگری که در زبان عبری برای فعل مذکور یافته میشود تردید است. یعنی صداقت یا درستی گزارهای را زیر سوال ببرید و بدان اطمینان نداشته باشید.
فعل لاخخ (לחך) اما متفاوت از فعل خاخ (חכך) به معنای لیسیدن یا عدم لطمه زدن به یک شیء یا داشتن برخورد مهربانانه با یک شیء است. در واقع، فعل خاخخ (חכך) معنای ایجاد تغییر در چیزی را دارد به گونهای که دیگر ویژگی ثابت قبلی را نداشته باشد. حال آنکه وقتی «ל» به ابتدای آن افزوده میشود، معنای عدم آسیب زدن به مفعول را نشان میدهد.
شماره پنجم: גד و גדל
نمونة شماره پنجم مربوط به اضافه شدن حرف لام (ל) به آخر فعل است. کلمه گد(גד) در عبری به معنای بخت و شانس است. این کلمه در سریانی به صورت گدا (ܓܰܕܳܐ) و به معنای قدر، منزلت و شأن است. (کوستاز، 1984: 42) حال اگر «ל» به آخر این اسم اضافه شود و به شکل گادَل(גדל) درآید در زبان عبری به معنای بزرگ شدن و شأنیت یافتن یک شیء یا یک پدیده خواهد بود. پس گادلِ (גדל) فعلی برایند تجمیع اسم گد(גד) و حرف لام (ל) است که به این شکل درآمده و معنای بزرگ کردن یافته است. گفتنی است مشابه این فعل در زبان سریانی نیز وجود دارد که همان گدولا (ܓܕܰܠܐ) به معنای «بزرگی یافتن و بالا رفتن» است. به احتمال قوی این واژه در زبان سریانی نیز همچون زبان عبری از نوع ترکیبی است که در آنجا نیز ترکیب حرف نفی همراه یک اسم بوده است.
نمونههای عربی
یکم: لا بُدَّ، لبد، بد، بدل
در زبان عربی با فعلهای «بدَّ»، «بَدَّدَ» و «تَبَدَّد» رویارو هستیم که در لسانالعرب معادلهای آن چنین آمده است:
بَدَّه یبدّه بَدًّا: فرّقه بدّد الشيء فتَبَدَّد: فرّقه فتَفَرَّق
با بررسی مواردی که در معانی کلمه «بَدَّ» در لسانالعرب ذکر شده درمییابیم عنصر مشترک همة آنها تفرقه و جدایی است. در برخورد با عبارت «لابدّ» فرهنگهای لغت ابتدا به توصیف کلمه «بدّ» پرداخته و معادلهای فراوانی برای آن ذکر کردهاند. از آن میان میتوان به کلماتی مانند «مفر» و «مهرب» و جز آن اشاره کرد. در واقع برخی از آنان با توجه به بافتار و البته بدون در نظر گرفتن معنای اصلیشان یاد شده است. مفهوم بنیادینی که میتوان در لا به لای معانی مختلف یافت همان فراق است. اگر نیک بنگریم درمییابیم اصطلاح«لابد» یعنی چیزی که جدایی از آن امکانپذیر نیست. مثلا عبارت «لا بد من الترکیز علی هذا الأمر» به این معناست «تمرکز بر روی این موضوع» گزینهای نیست که بتوان از آن جدا شد و نسبت به آن بیتوجه بود.
در لسانالعرب در مورد فعل «لبد» چنین آمده که فلانی در سرزمینی اقامت کرد و آنجا را ترک نکرد. با تحلیلی دقیق متوجه میشویم این فعل در اصل همان لا + بد است که به معنای جدا نشدن و عدم انفصال از چیزی است. البته به مرور زمان ساختار اصلی فعل و عناصر تکوینی این بخش آن فراموش شده و معنایی ثانویهای جای آن را اشغال کرده یعنی جدا نشدن از یک مکان جای خود را به ماندن در یک مکان داده است.
کلمه «لبد» در زبان عربی در هیأت یک فعل ـ البته به صورت ثلاثی مزید و در باب «تفعّل» ـ نیز دیده میشود. مثلا در زبان عربی چنین میگویند «تلبَّدت الغیوم = ابرها متراکم شدند و انباشته گردیدند» در واقع، پیدایش فعلهای ثلاثی مزید از چنین عبارات ترکیبی مربوط به مرحلهای است که دیگر «ل» به فعل بعد از خودش چسبیده و آن قدر طبیعی شده که در گذر زمان وارد بابهای مختلف نیز شده است.
کلمة دیگری که البته معنای آن بسیار به همتای عبریاش همانندی دارد کلمه لبد است که به معنای کثرت یاد شده است. یکی از بارزترین عبارتهایی که کلمة مذکور در آن به کار رفته عبارت قرآنی «مالاً لبدا» است. در توصیف آن از عبارت مال کثیر و فراوان استفاده شده است. اگر بر بخشهای تشکیلدهنده این کلمه متمرکز شویم متوجه خواهیم شد این عبارت به شکل «مال + لا + بدّ» یعنی «مالی که + نه + جدا و پراکنده شده» بوده و به مرور زمان، واکة کشیده «آ» حذف شده و «لا» به «بد» چسبیده است.
شماره دوم: جدّ ـ جادلَ
نمونه دیگر فعل «جدّ» است که در عربی به معنای «بزرگی، عظمت و شکوه» است. در آیه سوم سوره جن از این کلمه با همین معنا استفاده شده است. نکته جالب توجهی که البته در مورد فعل عبری مشابه نیز گفته شد اینکه این کلمه در زبان عربی معنایی گستردهتر یافته و به معنای بحث کردن و درگیری لفظی آمده است.
نکتهای که در این میان در پژوهش ریشهشناسان از آن غفلت قرار شده اینکه این کلمه در اصل از دو بخش تشکیل میشود که بخش اول، فعل «جَدَّ» و بخش دوم حرف تعدیه یا حرف جر «لام» است. به واقع وقتی گفته می شود «جادل فلان» در اصل به معنای درگیری لفظی نیست بلکه مفهوم آن «بزرگنمایی کردن» دیدگاه خویش است که نتیجة این بزرگنمایی و اعتباربخشی به دیدگاه خویش جز درگیری لفظی نیست. مفهوم جدل و مجادله در حقیقت اشاره به همین معنی دارد.
شماره سوم: أبی، لَبَّی
یکی از جذابترین نمونهها فعل «لبّی» است که در واقع از دو جزء تشکیل شده است. بخش اول آن مانند دیگر نمونهها «لای نفی» هست و بخش دیگر آن را نیز فعل «أبی» میسازد. اگر دقت کنیم میبینیم فعل «أبی» معنای «رد کردن و مخالفت کردن» دارد. حال آنکه فعل «لبّی» که البته به نوعی در کلمه «لبیک» نیز دیده میشود به معنای «اجابت کردن و پاسخ گفتن دعوت» است. پس اگر به معنای کلمه «لبّیک» دقت کنیم درمییابیم معنای آن چنین است: «ای کسی که مرا دعوت کردهای انتخاب من در مورد این دعوت، رد نکردن آن است. یعنی با وجود آنکه اختیار رد کردن آن را دارم ولی تصمیم من در مورد این دعوت جز پذیرفتن آن نیست.»
نکتة جالبی نیزدر همین زمینه یادکردنی است. کلاین (1987) هنگام برخورد با فعل عبری אבה میگوید این فعل دو معنا دارد: یکی خواستن و تمایل داشتن و دیگری رد کردن. سپس برای حل این دو معنای متضادی که برای این کلمه در عبری وجود دارد به نقل از نولدکه (1910) میگوید معنای اصلی این کلمه رد کردن و اجابت نکردن است و اضافه کردن حرف نفی عبری صرفاً برای تأکیدکردگی است و تاثیری در معنا ندارد. احتمالاً روند تغییرات این فعل به این ترتیب بوده باشد که ابتدا فعل با (בא) وجود داشته که در عبری به معنای «آمدن» است. سپس این کلمه ادات نفی ل(לא) را گرفته و بعد هم به مرور زمان، این ادات نفی به فعل چسبیده و به صورت לאבא درآمده که معنای منفی اجابت نکردن را در خود دارد. به مرور زمان «لام» نفی موجود در این فعل حذف شده و فعلی جدید را پدید آورده است. در این میان، زبان عربی این فعل که همان «أبی» باشد را برگرفته و بعداً برای منفی کردن و دادن معنای متضاد بدان، دوباره ادات نفی «لا» را به آن بخشیده تا به این ترتیب دو حرف نفی در کنار هم جای گیرند و به این شکل درآیند «نه آن است که نیایم و اجابت نکنم» یعنی «میآیم و اجابت میکنم»
شماره چهارم: مس، لمس
یکی از نمونههای جذابی که در اینجا می توان بررسی کرد فعل «مَس» است. در فرهنگهای مختلف لغت عربی به معنای تأثیری است که یک عامل بر چیزی میگذارد و سبب میشود تا آن چیز دستخوش تغییر بنیادین در ماهیّت شود. به عنوان نمونه میتوان به عبارت «مَسَّه الجنون» اشاره کرد که در واقع مفهوم آن چنین میشود این جنون و دیوانگی آن چنان تأثیری بر شخص گذاشت که دیگر آن موجود پیشین نبود و کاملا تغییر کرد. نمونه دیگر از به کارگیری این فعل در عبارت «مَسّنی الضّرّ» یافتهشدنی است. در واقع باهمآیی این دو کلمه با یکدیگر یعنی در اثر این آسیب و ضرر، زندگی شخص نابود شده است. برای درک بهتر این عبارت، شایسته است با عبارتی همچون «أصَبْتُ بمُصیبة» مقایسه کنید. در عبارت اوّلی یعنی این زیان، لطمة زیادی زده و زندگی شخص را زیر و رو کرده است. حال آنکه در دومین نمونه، یک اتفاق ولو هر چند سخت ولی گذرا روی داده است. اگر فعل «لمس» را واکاوی کنیم درمییابیم این فعل به معنای ارتباط یک شیء یا یک فرد است که دوراز خشونت بوده و باعث تغییر در مورد که لمس شده نمی گردد و لطمهای به ماهیّت او نمیزند. اگر دقت شود درخواهیم یافت در قرآن از عبارت ملامسة زنان سخن گفته شده ولی از عبارت «مَسّ النساء» استفاده نکرده است. این نشان میدهد فعل «مس» دلالت بر رابطهای همراه با تغییردهی دارد و حال آنکه لمس این گونه نیست. این نمونهها اثبات میکند «ل» موجود در فعل «لمس» همان «لام نفی» است که به مرور زمان به فعل پساخود پیوسته و معنای آن را به این شکل درآورده که ارتباطی میان فاعل و مفعول وجود داشته ولی این رابطه از نوع دگرگونی شگرف و تغییردهنده ماهیت نبوده است.
شماره پنجم: فت ، لفت
نمونة دیگری که میتوان به دست داد فعل «فَتَّ» است. بر اساس آنچه در فرهنگهای واژگان عربی آمده این واژه به معنای تکه تکه کردن یک چیز یا پراکنده کردن قطعههای خرد شده یک شیء است. به عنوان نمونه میتوان به عبارت «فَتَّ الصّخره» اشاره کرد که در توصیف آن به تکه تکه کردن مفعول اشاره شده است. کلمه «فتة» نیز به معنای خردههای نانی است که در داخل غذایی آبکی ریخته میشود.
همین واژه وقتی به شکل «لفت» یا «لافت» نیز درمیآید و معنای کاملا متضادی به خود میگیرد. نمونهوار میتوان به عبارت «لفت انتباهه إلی …» اشاره کرد. با دقت در معنای این جمله متوجه میشویم مفهوم آن «متمرکز ساختن توجه یک فرد به یک امر یا یک چیز» است. یعنی به راستی فاعل «لفت» اجازه نداده که حواس یا توجه فرد به چیزی غیر از آنچه او میخواهد معطوف شود. یعنی توجه او را به سمت آنچه خود میخواهد سوق داده است. پس در یک جمعبندی میتوان گفت عبارت مذکور در بازبینی ریشه شناسانه باید «لا + فتَّ + انتباهه» بوده باشد. به مرور زمان این کلمه اصلی که «لا + فتَّ» بوده به فراموشی سپرده شده است.
شماره ششم: سبل
«سبل» در فرهنگهای مختلف لغت به معنای «فحش دادن» و «ناسزا گفتن» به کسی آمده است که نشان میدهد که این یکی هم فعلی ترکیبی است متشکل از «سَبَّ» و «ل». فعل «سَبَّ» به معنای «ناسزا گفتن» است و احتمالاً این فعل به همراه «ل» حرف جر میآمده و مفعول با واسطه میگرفته است. یعنی در واقع به شکل «سبَّ له» بوده و به مرور دهور این «ل» از اسم جدا شده و به فعل چسبیده است. تغییرات آوایی که در فعل صورت گرفته محدود به حذف حرف مشدد «ب» است.
نتیجه گیری
این پژوهش که با انگیزه یافتن احتمال یا عدم احتمال الحاقی بودن «ל» یا «ل» در زبان عبری و عربی انجام گرفته بر اساس این فرضیه است که محتمل خواهد بود این «ל» یا «ل» نقش پیشوندی یا پسوندی داشته و در اصل جزء فعل نبوده باشد. در بررسی پنج فعل عبری و پنج فعل عربی که البته دو نمونه آن کاملاً مشابه یکدیگر بود نتایج حکایت از آن دارد «ל» و «ل» ابتدای فعل ـ به عنوان پیشوند ـ در اصل همان ادات نفی «לא» یا «لا» بوده است. در روند اتصالش به فعل پس از خود، ابتدا واکهاش را از دست داده سپس به فعل بعد از خودش چسبیده است. این تغییر در شکل فعل، سبب دگرگونی در معنا میشود. دیگر اینکه معنای منفی «ל» یا «ل» از میان میرود و معنی کلمه به متضادش تبدیل میشود. نکته درنگپذیر دیگری که در مورد این تغییریافتگی در معنا اهمیت دارد اینکه در عربی در مقایسه با عبری، این دگردیسی در معنی بسیار گسترده تر است. شاید دلیل این امر را باید در محدود شدن زبان عبری در کالبد کتاب مقدس از یک سو و پویایی عربی به عنوان زبانی کاربردی برای ارتباط از سوی دیگر دانست که حرف سوم ریشة آنها تکرار حرف دوم ریشه بوده یا آنکه حرف سوم ریشه آنها را یک حرف حلقی مانند «ה» تشکیل میداده است. در این فرآیند بعد از اتصال «ל» و «ل»، حرف سوم حذف شده است. در مورد «ל» یا «ل» که به انتهای فعل ملحق میشده و نقش پسوندی داشته گفتنی است اینها در اصل همان حرف اضافه یا حرف جر بوده که سبب شده تا یک فعل، مفعول با واسطه بگیرد. به مرور زمان این «ל» یا «ل» از اسمی که به عنوان مفعول غیر مستقیم به شمار میآمده جدا شده و به جای آن به فعل چسبیده تا جایی که دیگر کارایی تعدیهای این حرف اضافه یا حرف جر فراموش شده و گمان کردهاند که جزیی از فعل است. نکته شایان توجه اینکه این اتفاق بیشتر برای افعالی روی داده که حرف سوم ریشه آنها با حرف دوم ریشه شان یکی بوده یعنی مشدّد بوده است. در این فرآیند، حرف سوم ریشه حذف شده و به جای آن «ל» یا «ل» جای آن را گرفته است.
منابع
الكفاوين، منصور عبد الكريم (2011). أداة النفي لات في العربية: حقيقتها و الخلاف حولها بين القدماء و المحدثين: دراسة لغوية مقارنة. المجلة الأردنية في اللغة العربية وآدابها 7 (4). 139 ـ 166.
الفتلاوي، ستار عبدالحسين جبار (2005 – 2006). ليس في اللغات السامية دراسة لغوية تأصيلية. مجله سومر (53). 207 ـ 232.
Wright, W., & Caspari, C. P. (1896). A grammar of the Arabic language: translated from the German of Caspari, and edited with numerous additions and corrections.
Malkiel, Y. (1993). Etymology. Cambridge University Press.
Wedgwood, H. (1872). A dictionary of English etymology. Trübner.
Smith, R. P. (1998). A compendious Syriac dictionary: founded upon the Thesaurus Syriacus of R. Payne Smith. Eisenbrauns.
Fraenkel, S., & Fränkel, S. (1886). Die aramäischen Fremdwörter im arabischen. EJ brill.
Klein, E. (1987). A comprehensive etymological dictionary of the Hebrew language for readers of English. Free Press.
Nöldeke, T. (1910). Neue Beiträge zur semitischen Sprachwissenschaft. KJ Trübner.
Costaz,L. (1984). Syriac-French-English-Arabic-Dictionary. Beirut: Dar el- Machreq.
Noss, P. A. (1995). The Hebrew post-verbal lamed preposition plus pronoun: Discourse features in the light of some African languages. The
Bible Translator, 46(3), 326-335.
یک پاسخ
سلام. بسیار عالی. ممنون