مجموعه فرهنگبانان قم
دکتر علی محسنی (2)
پیشسخن
1 – از دکتر علی محسنی ـ رئیس انجمن دانشآموختگان حکیم نظامی قم ـ که متخصص و جراح گوش و گلو و بینی و حنجره هستند خواسته بودم تا مختصری از سالشمار زندگیشان را برایم بفرستند. چهارشنبه 1399/4/11ش بستهای برایم فرستادند که در آن افزون بر درخواستم چند قطعه عکس و وصیتنامه معنوی پدرشان هم پیوست بود. از بابت صرف وقت و ارسال آن سپاسگزارم. امیدوارم خوانندگان هم سپاسگزارشان باشند. بکوشند بدیشان اقتداء کرده ذکر جمیل خدمات والدین و استادان را مکتوب کنند تا میراثی برای فرزندانشان باشد که به باورم همچون اوراق شناسنامهای و اسناد ملکی در آینده بهاءدار خواهد شد چون برآیندش هویتبخشندگی به ماست. اکنون پساسخنی کوتاه زندگینامه ارسالیشان آورده میشود. قرار شد ایشان بتدریج یادداشتهای متعددی تدوین و آماده کنند.
2- هدف از درج خاطرات و یادداشتهای محموعه فرهنگبانان قم چند چیز است: یکی اینکه در این ایام کرونایی پسازمستان 1398ش که بساکسان خانهنشین شده برای مرور سوانح عمر و پیشگیری از ضایع شدن وقت زرین عمر به ثبت به حافظهماندهها بپردازند. دوم اینکه بتدریجنویسی شاید سبب شود که شوق نوشتنشان افزوده و در گذر زمان برآیندش به یک کتاب مفصل تبدیل شود. سه دیگر اینکه چنین کاری دیگر همکاران و دوستان را برانگیزاند که آنها نیز چنین کنند. چهارم اینکه نسل امروزی با استادان و دبیران و بزرگترهای قدیمی به ویژه همشهریشان آشنا شوند. پنجم اینکه شاید این تجربهها و یادکردها برای دیگران به ویژه جوانان سودمند باشد. ششم اینکه درج آنها در فضای مجازی اجازه دسترسی همگانی همهمکانی همهزمانی به علاقمندان را خواهد داد. منطقا در طی زمان به یک بایگانی تبدیل خواهد شد. زیرا شواهد تاریخ شرق به ویژه ایران نشان از بیاعتنایی به ثبت ساده روزانه وقایع اتفاقیه دارد که بساایامش مغفول مانده است چندانکه کمتر کسی میداند پدران و پدربزرگهایش طی قرون پیشین زندگی را چگونه طی کردهاند. چگونه درس خواندهاند. چه میخورده و مینوشیدهاند. جامه و خانه و شیوه معاشرتشان چگونه بوده است. به همین سبب مشهور است ایرانیان حافظه تاریخی ندارند یعنی در شمار ملل دچار آلزایمر اجتماعی و جامعهشناختی هستند. هم از این رو خاک و مال و ناموس و تصمیمگیرنده امورشان قرنهاست در کف اقوام ترک و مغول و معرب زمین به ویژه روس و انگلیس مانده است. تفاوت حکومتها تغییر نوع ارباب در نوسان مطلق یا نسبی میان ارزداران نقود لیر/پوند و روبل و دلار بوده است. این را هم بگویم واعظپیشهای اندرزگوی و عالم بیعمل این توصیه نیستم. به تقریب از دوازده سالگی به ثبت بسیاری اتفاقات زندگیام پرداخته و هم اکنون نیز همهروزه با انواع ثباتیهای مختلف از جمله کرونانگاری بدین همارهنویسی سرخوشم.
3 – راست آن است که مرکب و قلم ظاهرا قدرتی ندارند اما در روند سالها و ماهها به نیروی عظیمی بدل میشود که منطقا مثبت و منفی دارد. کمابیش شبیه بهمن کوهستانی در ایام زمستانی است. سنگریزهای یا نوده اندکی از برف و یخ آغاز به غلتیدن میکند. آنگاه که به پایین کوه رسید سبب مرگ و نابودی یا حیاتبخشی به خاک میشود. به تقریب تاریخ زندگی انبیاء و فرزانگانی همچون بودا و کنفوسیوس و فردوسی و سعدی و حافظ از نوع مثبت است. زیرا بدون ثبت احوال و اقوال موسی و مسیح و محمد امروزه هیچ نامی از آنها نبود. جنگهای بزرگ همچون یورش مغول و تیمور گورکانی و استعمار اروپایی و دو جنگ جهانی نیز نوع منفی است. زیرا خاستگاه پیدایش آن نزدیکی و پیوستگی دانندگان/عالمان آزمند دنیاپرست به صاحبان قدرت بازو و پای و ثروت است تا آنان را به دستاندازی بیشتر به مرزهای دیگران درونکشوری ـ برونکشوری وادارند.
4 – شادروان پدرم سید احمد رضوی برقعی (1304ـ 1385) چند دهه پیش پساآزمودههای عمر و خرد نابی که داشت اندرزم داد : سخت بهراسم. دنیای ما دنیای قدرت قلم و کاغذ است. برایم نقل کرد دهههای سی و چهل شمسی زراعتی بزرگ چند ده هکتاری در منطقه فراهان اراک داشته است. افزود روزی حدود سال 1348ش برای کاری نزد وکیل دادگستری در تهران رفتم. دیدم من همه سال زیر آفتاب تابستان و سوز سرمای زمستان تلاش میکنم و بهترین محصول را هم به دست میآورم اما هماره دستم تنگ است. با کمترین مشکلی مثل کمی باران و یا آسیبهای آفات زراعی زحماتم به هدر میرود اما این وکیل با چرخانیدن قلم روی کاغذ برای اعاده اموال اشخاص در یک فقره همچون من دور از آفتاب و ماهتاب و رنج زیاد دستمزد یکساله یا بیشتر مرا طلب میکند. البته حوادث ششم بهمن 1341ش و اصلاحات ارضی هم مسبب افزایش این مشکلات برایش شده بود. گفت با خود کمی فکر کردم و بعد همه کار کشاورزیام را کنار گذاشتم . به قم آمدم. کتابهای حقوقی خواندم و دفتر اسناد رسمی تاسیس کردم. طی یکسال به اندازه چهارده سال دوندگی در روستاها سرمایه پیدا کردم. باز هم میگفت گاهی برای یک امضاء یا یک کاغذ ساختمانی چند طبقه یا ثروتی عظیم نابود میشود و از دست میرود. چکیدهاش اینکه به زبان پدرانه و ساده گفت امضاء به کسی نده. تعهد کتبی نپذیر. پامن نش. چک نکش. هر غلطی خواستی بکن. بارها آزمودم و دیدم حق به جناب هموست.
5- به تاریخ از جمله پیدایش انقلاب 1357ش که نگاه کنیم با یک یادداشت ساده و نام مستعار احمد رشید مطلق در دی ماه 1356ش شعلهای عظیم افروخته شد. با اعلامیههای امام خمینی همچنان فروزان ماند. طومار زندگی و قدرت و ثروت و شهرت بزرگان سیاست و متفکران و دانشگاهیان و نظامیان پهلوییشاهیان در هم پیچیده شد. زیرا از قدرت معنوی اوراق و اقلام ارباب عمائم و علمای اعلام غافل مانده بودند. میپنداشتند تجهیزات نظامی پیشرفته یا پول نفت آنها را از آسیب حفظ میکند. چنین نشد. فلسطینیها هم ندانستند با چند قرار داد و توافقنامه با اروپاییان همه ثروت و کشور و داشتههایشان دهها سال از دستشان خواهد رفت. بیشتر سران کشورهای عربی به سمت غرب و شماری همچون سوریه به سمت شرق چرخیدند. امروز هم طاعون داعش و القاعده و طالبان و امثال آنها یعنی کشتار و نابودی سرمایهها برآیند فتاوی نوشتاری مرکبی روی کاغذ علمای دینی بیماردل و مالیخولیایی از یک سو و قطعنامهها شفاهی و کتبی آشکار و نهان استعمارگران پیشین و نوین است.
6 – امیدوارم ثبت و انتشار این گونه نوشتهها همچون سبب انس دوباره نسلهای پیر و جوان به یکدیگر و باززندهسازی حرمتگذاری کهن شرقی کوچکترها به بزرگترها شود که دهههاست در ایران و البته بساکشورها معیارتش از میان رفته است. دریغ است در این عمر کوتاه که تجربه همه امور آسان و ارزان و بلکه ممکن نیست با دل سپردن به خاطرهها و اندرزهای زرین بزرگان قوم و پیران موی سپیده کرده و استخوانفرسوده تجارتی سودمند برای خود تدارک نببینیم. در سالهای جوانیام برخی منتقدم بودند چرا نقد عمر و میراث پدری بر سر دیدن استادان و خوانش نوشتهها می گذارم؟ پاسخ میدادم با زانو زدن در برابر نوشتههای دانشمندان و نویسندگان قرون پیشین یا استادان هنوز زنده دانستهها و داشتههای دیگران را به دانسته و داشتههای خویش پیوند میزنم. به فرزندانم هم میگفتم تصور کنید همه سرمایه شما به زبان ریاضی ایکس مقدار باشد چرا بدان ایگرگ و زد و آپرین و بپرین نیفزاییم؟
قلم سرنوشت در گذر زمان (1)
تاریخچه پیراخانوادهنگاشت دکتر علی محسنی
1 – پدرم محمد حسین محسنی کاشانی (1259ـ1324ش) در کاشان زاده شد. پدر بنا به آنکه جد پنجم آنها حاج محسن کاشانی بوده با مراجعه به اداره آمار و ثبت احوال قزوین در سال 1305ش نام خانوادگی محسنی را برای خود انتخاب کرد. اما با توجه به ناپذیرفتگی مامور مربوطه به سبب تشابه اسمی به ناگزیر پسنام کاشانی را هم بدان افزوده بوده است. به یاد دارم ایشان میان عموم مردم قم به علیزاده کاشی یا به سبب تصدی امور اداره نمک به علیزاده نمکی مشهور بودند. دوران کودکی و نوجوانی و جوانی را در کاشان سپری کردند. چون استخدام در ادرات در آن زمان رواج نداشت. کسب و تجارت هم رونقی نداشت به فکر کوچیدن از کاشان میافتند. حدود سال 1289ش از مسقطالراس خویش برای کسب و کار به قزوین آمد. زیرا باید متذکر شد در آن زمان به تعبیر امروزی صادرات و واردات در مسیر قزوین ـ زنجان ـ تبریز ـ مراغه به سمت قفقاز و ترکیه و و روسیه فعالانه جریان داشته است. بر سر هم بیست و چهار سال قزوینزیست بوده که چهارده سالش پیشاازدواج بوده است.
2- به سال 1303ش با مادرم ازدواج کرد. طی ده سال نخست ازدواج صاحب سه فرزند شده بود. نخستین آنها عباس متولد 1304ش که پساعوارض سرخک در چهار سالگی فوت میکند. فاطمه ملقب به ملک خواهر بزرگم زاده 1310ش و خواهر دیگرم پریچهر متولد 1313ش نیز متولد قزوین بودند. تا سال 1313ش پدرم در قزوین مشغول به کار بود. زان پس به قم آمد. متوطن این شهر شد. پیشهاش مسئولیت اداره توزیع نمک قم و توابع بود. بنده علی محسنی در خرداد سال 1315ش در قم به دنیا آمدم. برادرم محمد در بهمن 1319ش و زهرا هم متولد فروردین 1323ش در همین شهر بودند.
3 – یکی دو سال آخر عمر پدرم به سبب اوجگیری بیماری قلبی و ناتوان از کار کردن ناگزیر خانهنشین شدند. آنچه اندوخته داشتند صرف درمان و گذران زندگی یومیه کردند. سرانجام روز سهشنبه چهاردهم اسفندماه 1324ش در خانه شخصی خود در کوی یزدیها منشعب از بازار قم در خانه شخصی خود و پساسپری کردن یک دوره طولانی بیماری قلبی به سبب ناتشخیصی و نبودن پزشک متخصص و داروی مناسب دارفانی را وداع گفتند. در گورستان نوی قم به خاک سپرده شدند.
4- از دستنوشتهها و مطالبی که از پدرم به یادگار مانده چنین بر میآید در کودکیاش در کاشان دبستانی رسمی نبوده تا تحصیل منظم کنند. اما با تحصیلات مکتبخانهای و نیز شوق و ذوق شخصی به کتاب به ویژه ادبیات توشه بیشینهای اندوخته بودهاند. خط خوشی داشتند. بر شعر شاعران پارسیزبان قدیم چیره و اهل مطالعه بودند. بر حاشیه آنها و روزنامهها نقد و انتقاد هم مینوشتند. اظهار نظرهایی هم میکردند که بخشی از آنها هنوز نزد من باقی مانده است. به علت نیاز مادی پسامرگ پدرم به سبب هزینههای درمانی و نیز اینکه آنکه اندوختهای برجای نگذاشته بودند مادرم برای جبران بخشی از هزینهها مجبور به فروش کتابها شدند.
5 – از شواهد آگاهی او از علم و ادب وصیتنامهای معنوی است که پنجاه روز پیش از سفرش از خاکدان این جهان در دهم صفر 1365 قمری با خط زیبای نستعلیق برایم نوشته است. اهل ذوق و هنر هم بودند. نقاشی میکردند به تعبیر سهراب سپهری همشهریام تار هم می زدند.
6- پدرم مردی رشید و بلند قد بود. به خاطر دارم کت و شلواری مرتب و تمیز میپوشید گرچه اهل بستن کراوت نبود. اغلب با پیراهنی سفید و یقه آرو با کفشهای واکسزده دیده میشد. اگر چه ریش صورتش همچون دستارداران و پیروانشان بلند نبود اما با این همه ریش خود را نمیتراشید و تهریشی هم داشت.
7- مادرم سکینه مقارهای (1287ـ1379ش) فرزند محمد ابراهیم و شهربانو بود. تبارش به ده مقاره اصفهان ناحیهای میان اردستان و نایین میپیوست. نیای من هم به قصد تجارت به قزوین آمده بود. مادرم به وقت مرگ پدرم سی و هفت ساله بود اما هرگز تا پایان عمر ازدواج نکرد. گفتنی است با گواهینامه ششم ابتدایی صادره 1299ش قزوین در روزگار احمدشاه قاجار در سال 1325ش در زمان تصدی شادروان دکتر محمد هادی شفیعیها که قزوینیتبار بود با حقوق ماهی صد تومان به استخدام فرهنگ قم در آمد. با همت بسیار شغل آموزگاری را پی گرفت. به همین سبب در سال 1348ش مادر نمونه شهرستان قم شد. در سال 1349ش به تهران منتقل شد. درسال 1353ش هم پس ازبیست و هشت سال خدمت بازنشسته شد. در نود و سه سالگی تهران درگذشت و در آرامگاه خانوادگی مقارهای به خاک سپرده شد.
8 – از ویژگیهای زنان نسلهای قدیم ایران این بوده که معمولا پسامیرایی شوهرانشان به خود اجازه ازدواج نمیدادهاند. این رویه را اخلاقا زشت و مذموم دانستهاند. پروراندن و به ثمر رسانیدن فرزندان بر نوزناشویی رجحان داشت. به مرور ایام این شیوه پسندیده منسوخ شد. بیدرنگ بعد از همسر مجددا ازدواج کرده که برآیندش هم مشکلات تربیتی و تحصیلی فرزندان است.
9 – پریچهر خواهرم که در آن تاریخ دبیرستان دخترانه ایراندخت قم تا کلاس نهم داشت به دانشسرای مقدماتی تهران فرستاد. در خانه پدربزرگم اقامت کرده بود. پس از خاتمه تحصیل و استخدام آموزگاری درسال 1333ش با شادروا احم توکل از فرهنگیان خوشنام و باسابقه ازدواج کرد. توکل در مرداد 134شش در تصادف جاده صفحات شمال کشور جانش و یکی از فرزندانش را از دست داد. خواهرم پسامرگ شوهرش به تحصیل ادامه داد و لیسانس تاریخ گرفت و در دبیرستان البرز به تدریس مشول شد.
10. بنده هم علی محسنی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قم گذرانیده و در سال 1333ش موفق به دریافت گواهینامه ششم طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی شدم. پساآموزگاری سه ساله در فرهنگ قم به سال 13336ش در رشته پزشکی پذیرفته شدم. پسافارغالتحصیلی در سال 1343ش بیفاصله تخصص جراحی گوش و گلو و بینی حنجره را آغاز کردم و در سال 1346ش به پایان رساندم. انگیزه از پزشکیبرگزینی پساخوانش یادداشتهای پدرم بود. شاید مرگ پدرم محرک انتخابم بود تا شاید بتوانم در خدمت خلق باشم تا با زودمیرایی والدین رنج بیسرپرستماندگی را تجربه نکنند.
11 – محمد تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قم به پایان رسانید. در دانشگاه زبان انگلیسی خواند. دبیر دبیرستانهای قم شد.
12 – زهرا ملقب به مهین تحصیلاتش را تا کلاس نهم ادامه داد. بعد در دانشسرایعالی تهران درس خواند. او هم در اداره فرهنگ قم به شغل آموزگاری روی آورد. با دکتر حسین تربتی فرزند شیخ علی اکبر تربتی واعظ معروف مشهد و قم ازدواج نمود.