شوق کبوتربازی در روزگار نافضای مجازی
مقالهای کوتاه است که دوستی مهربان به حکم مهربانیاش نوشته و فرستاده است.
یادداشت زیرین به درخواست و پافشاری نگارنده این سطور سید حسین رضوی برقعی از سوی دوستی روزگار رضاشاهیزاد در تیرماه 1399ش نوشته و ارسال شده است. کبوتربازی از دلخوشیهای روزگار نافناوریزده قمیهای قدیم و چراییاش هماره برایم پرسش برانگیز بوده است. چون از ایشان پرسیدم گفت اگر یک بار مهر کبوتر بر دل کسی بنشیند محال است تا دم مرگ بیرون برود. اما بنده پرندهباز حرفهای نیستم و یکبار هم یک پرنده در قفس یا خانه نگه نداشتهام اما از کودکی به سبب ناشناختهای از میان جانوران شیفته پرندگان بودم شاید باور کرده بودم تنها موجودی است که جز انسان در بهشت یافتهشدنی است. وارونهوار از کودکی از گربهبازی و سگبازی یا آزار آنها رویگردان بودم. یکی از پرسشهایم هم از خدا این بود چرا این دو موجود باید آفریده و در کنار زیستگاه آدمیزادگان حضوری دائمی داشته باشد. با خود میگفتم اگر در این جهان گربه بود کافی بود بهشت نبوده باشد. البته پاسخش را طی سالهای پس از پیروزی انقلاب 1357ش به روشنی دریافت کردم. اینکه ناسپاسان و فرزندخواران هماره کنار دست ما هستند. گربه را نماد عموم انسانهایی یافتم که به ولینعمت خویش ناسپاسند و به فرودست خویش مهری ندارند چندانکه مشهور است گربه فرزندانش را میخورد. حدود سال 1358ش از دکتر ابراهیم یزدی از پیشگامان و همراهان پهلویبراندازان شنیدم گفت: خاصیت انقلاب این است فرزندانشان را میخورد مثل انقلاب کبیر روسیه. به باورم اساسا روحالاوراح موج مردمان پشت یک انقلاب سیاسی نوعی رفتار گربهوشانه است.
سالها پیش بارها گفتم و نوشتم : ایرانیان دستهایی را میبوسند که بر سر آنها میکوبد. دستهایی را میبرند که بر سرشان دست نوازش میکشد. دست بر قضا محدوده نقشه ایران هم گربهسان است که سرش در شمال و شمال غرب به سمت سیبری است. به تعبیر یکی از دوستانم که با آن سخن سر همراهی دارم کبوتربازی بر فرهنگ نگهداشت گربه و سگ امروزی شرف دارد. امیدوارم با خواهش و پافشاری دوستان و نزدیکان چندانکه به جنابان هادی فاطمی و دکتر علی محسنی هم شفاها گفتهام حاصل عمر را همچون همشهریشان دکتر حسین شهیدزاده در کالبد روایت همچون روزگاری در شورآباد بنگارند. اینک متن اصل دست نوشت:
بنا به توصیه شما که اطاعت امر شد. آنچه درباره کبوتر و کبوتربازی در قم مینویسم اطلاعاتی ناتمام و ناقص و مطالعه میدانی من است . این وجیزه دست و پا شکسته مثلا از جهت اطلاع شماست در دوران جوانی و دانشجویی بیتی بر سر زبانها بود که تازگی داشت که البته نام شاعر را نمیدانم :
شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد
من مرثیهخوان دل دیوانه خویشم.
از کودکی به کبوتر ذوق و شوق فراوان داشتم. روحم باکبوتر عجین شد و در فراخنای دلم برای همیشه ماند. در همسایگی ما در کوچه علی بن بابویه قم دو نفر کبوتر باز بودند. از دیدن کبوتران دوستداشتنی و پرواز آنها عشق کبوتر در دلم جای گرفت. ولی از دوره دوم دبیرستان یعنی سالهای دهم تا دوازدهم کبوتر را به اضطرار کنار گذاشتم. شانه به شانه شاگردان درسخوان در رشته ادبی درس خواندم و ادامه دادم. زیرا شوق به کبوتر داشتن عامل بازدارندهای بود که سرانجام از سرم به در کردم اما انگاری ازدلم تا این زمان نه. بنابراین آنچه دوست عزیز هادی فرساد میگویند مربوط به آن چند سال دوران نوجوانی تا پایان سوم دبیرستان بوده است. به نظر میرسد در آن زمان در شمار کبوتربازهای حرفهای به حساب در نمیآمدم نوجوانی نوخاسته بودم. به هیچ وجه حریف یا رقیب آنان نبودم. اما خاطرههایی از آن دوران به خاطر دارم که مینویسم:
1- سغله بر وزن فعله است که نمیدانم ضبط ـ تلفظ آن درست است یا نه، معنی آن در برخی فرهنگهای دمدستیام به دست نیامد. شاید ساخته و پرداخته خود این جماعت باشد. سغله دکانی که کبوتر میفروشند. در خیابان آذر نرسیده به کوچه آسدحسن بود در شصت ـ هفتاد سال پیش در دهه بیست شمسی صاحب دکان را امرو ـ بر وزن کمرو ـ مینامیدند که تا امروز برای من اسمی عجیب و ناشناخته است. شاگرد فروش داشت. خود او بیشتر مشغول دوخت و دوز گونیهای پاره بود. امرو در آن زمان از کبوتربازهای معروف قم بود.
2 – عمهزادهام مرحوم سید احمد تقوی نقل میکرد یکی ا زشاهزادگان قاجاری به قم میآمد و سر راست به خانه امرو میرفت در حالی که همه دوست داشتند از وی پذیرایی کنند. امرو چند جفت کبوترناب که گرفته بود به شاهزاده و به قول قمیها شازده پیشکش میکرد و انعام میگرفت.
3 – قهوهخانه: کبوتربازان به قول خودشان عشقبازان قهوهخانهای داشتند. در محله لب چال بالاتر از محله آسید حسن در آن قهوهخانه از غروب جمع میشدند و سر گفتگو را درباره کبوتر باز میکردند. گاهی کبوتری نیز برای فروش با خود میبردند. گروبندی بیشتر در همان قهوهخانه در برخی ایام سال مثل بهار به ویژه تابستان انجام میشد.
4 – گروبندی: شرطبندی و قراردادی بود که کبوتربازی با کبوترباز دیگری میکرد و شرط نیز مبلغ پولی بود که به برنده میدادند. عشقباز، تعدادی کبوتر ـ ده یا پانزده یا بیشتر کبوتر بپر را صبح زود به پرواز درمیآورد. کبوتر بپر هم به کبوتری گفته میشد که ساعتها در آسمان پرواز میکرد. شاید مثلا اولی سه ساعت و آخری شش یا هفت ساعت پرواز داشتت. مجموع ساعتها را جمع میکردند و معلوم میشد که مجموعه کبوتران چند ساعت پریدهاند. کبوترباز دیگری روز بعد کبوترهای خود را به همان تعداد به پرواز درمیآورد و باز مجموع ساعتهای پرواز این دسته کبوتر را جمع و حساب میکردند. در این گروکشی گروهی از همکاران و همشغلان که بر این گروکشی نظارت داشتند پذیرایی میشدند. شخص کبوتربازی که مجموع ساعت پرواز کبوترهایش بیشترمیشد در این گروکشی برنده بود و مبلغ پول را میبرد.
5 – کبوتربازان قمی: در محلههای قم به نسبت محل تعدادی کبوترباز بود. البته کبوتربازی نزد عامه پسندیده نبود و عیب به شمار میآمد. شگفت است کبوتربازی عیب بود ولی اکنون سگ بازی، گربهبازی وامثال آن هنر شده است! البته در زمینه کبوتربازان اطلاع زیادی ندارم و تعداد معدودی را نام میبرم. محله آقا سید حسن تکیهای که همان تکیه آسدسن قمیهاست کبوتربازهای معروفی داشت:
یک – رمضان زهتاب کارگر حاج مصطفی قصاب بود. گهگاهی که رمضان برای دیدن ارباب خود به محله ما میآمد تیپ کبوترهای و معروف بود. دستهجمعی میچرخیدند و پرواز میکردند. تیپ از اصطلاحات نظامی است. اما در میان کبوتربازان یعنی به پرواز درآوردن کبوترها.
دوم – مرحوم احتشامی واعظ معروف که در دوران جوانی پهلوان بود کمتر کسی میدانست که احتشامی کبوتر دارد و آنها را میپراند. ایشان در محله دوبرکه کنار محله آسدسن ساکن بود.
سوم – استاد حمامی یا حمامدار. حمام در طرف راست آب انبار سید عرب قرار داشت. او در همسایگی مرحوم احتشامی خانه داشت.
چهارم – علی کدخدا ساکن یکی از محلههایی پایین شهر بود. وصیت کرد پس از مرگش یکی از دوستانش کبوترهایش را نگهداری کند.
پنجم – غلامحسین درازه: در محله لبچال خانه داشت. از کبوتربازان معروف قم بود. کجه کبوتربازی را زیرنظرداشت. گونی بزرگی بر میداشت. در روز یا شبی خلوت کبوتران مورد نظر را دستبرد میزد. همه را داخل گونی میریخت. کول میکرد و میبرد.
ششم – ابول دزده در محله الوندیه خانه داشت. کبوترهای غلام بچه محل ما را یک جا ربود.
هفتم – دیوه مرد درشتاندام نازیبا که گاراژدار حسینزاده بود و در همان گاراژ کبوتربازی میکرد.
هشتم و نهم – دونفر از کبوتربازها که کبوترهایشان معروف بود از قلم افتادکه بعدا یادداشت کردم. این دو نفر از خانهای عسکری حاجحسینی بودند. یکی غلامحسین خان که در راهروی در جنوبی حرم دکان انگشترفروشی داشت. برادر دیگرش عباس خان راننده بود. کبوتران این دو برادر به سویی بودن معروف بودند. این کبوترها موش بودند. موشپا یعنی مچ پا تا سرپنجه پر داشت. چنانچه تماما تا پنج پرداشت پرپا میگفتند. هر کبوتربازی آرزو داشت جفتی کبوتر موشپا داشته باشد. منزلشان بین محله آسدسن و عشقعلی بود.
6 – رنگهای متنوع کبوتران بسیار زیباست. این رنگهای گوناگون در هیچ پرندهای به اینجذابیت و دلربایی نیست. تنوع رنگها دیوانهات میکند.