1 – راست آن است کلمه/ علم همچون دنیای آدمهای کمیت و کیفیت و تنوع بسیار دارد. اما مهم این است که خاستگاهش کدام است و در کدام ظرف ذهنی ریخته میشود. به بیان دیگر هم ظرف و هم مظروف باید بهداشتی و پاک و خوب باشد. زیرا اگر نوشیدنی یا خوردنی مختصات خوبی نداشته باشد اگر در ظرف زرین و مقدس هم ریخته شد مصرف آن شایسته و خوشایند نیست. اگر هم محتویات مقدس همچون آب زمزم در کعبه باشد ولی در ظرفی آلوده ریخته یا با دستانی آلوده نوشیده شود باز هم مکروه است.
2 – چون باید برآیند عوامل متعددی مثبت در کنار هم جای داده شود پس طبق قانون احتمالات بسیاری از دانستههای بشری برای بسیاری انسانها رنج و شومی به همراه دارد. صنعت چاپ و نشر و نشریه و رسانهها عملا کارشان ریختن ادرار و مدفوع روحهای آلوده از جمله سیاستمداران و دانشمندان آزمندی است که به حکم قدرتطلبی زهرواره شخصیت ویروس کرونانشانشان را در جامعه منتشر کرده و سبب مرگآفرینی میشوند. همه گرگهای تاریخ به اندازه ده سال طالبان و داعش در افغانستان آدم نکشته و ناقص نکرده است که کشتارگران یا طلاب مدارس افراطی دینی اهل سنت هستند یا حرفشنونده یا خواننده نوشتارهایشان.
3 – مهم است دانسته شود به جز علم بد، علم ناقص هم همچون تولد شخص ناقصالعضو مانند کودکان عقبماده جسمی – ذهنی برای خود بیمار و والدین و اطرافیان و جامعه مایه گرفتاری و هزینه بیشتر و کارابی کمتر است. اینان در طول زندگی با دیدن خودشان و نگاه و سخن تحقیرآمیز و گاه تمسخرآمیز دیگران از رنجهای درونی هم بیبهره نیستند. برای علم ناقص میتوان یک دلیل آورد که از روحها/نفوس کمخرد یا بیمار دل معاند بر خواهد خاست. نماد علم ناقص همچون ثروت اندک و بد است. میتوان یک هفته یا یک ماه یک سال با حداقل زیست اما با پول کم خانه یا شغل آبرومند داشتن میسر نیست. البته فرق علم با ثروت اینکه از جنس کمیت نیست کیفیت است. یعنی اگر قطعهای از دانسته در جای خود درست نباشد تمام مجموعه مختل خواهد بود. اتفاقی که در کار یک خودروی امروزی میتوان دید که راه نخواهد رفت و آزاررسان خواهد بود. اما اگر بخشی از پول از دست رفت بقیهاش هست و کارایی دارد.
4 – در قرآن هم یادآوری شده که به بشر جز اندکی علم آموزانیده نشده است. به یکایک گفته شده دعا شود پروردگار دانش او را بیفزاید. این همه اثبات میکند دانستههای هر کس محدود است. امروزه هم برای ساخت و هدایت یک فناوری از جمله هواپیما یا سفینه فضایی تیمی عظیم از متخصصین لازم است دست به دست هم دهند زیرا از عهد یک یا چند تن بر نخواهد آمد. مثالهای زیادی میتوان برای علم ناقص یا کم و عوارض زیانبار آن به دست داد:
در تفسیر قرآن یا حدیث و احکام دین این اتفاق بسیار افتاده است. زیرا میان پیامبر اسلام(ص) و روزگار ما بیش از چهارده قرن فاصله افتاده است. فهم دقیق کتاب مسلمانان نیازمند اندوختن دانشهای فراوانی از جمله عربی پیشرفته و تسلط بر الفاظ و اصطلاحات عربی از یک سو و نیز نیاز به زبانشناسی و از جمله دانستن زبانهای سامی همچون آرامی و سریانی و عبرانی است. بسیاری منابع تحقیقاتی به زبان آلمانی و انگلیسی و فرانسه است. پس باید زبانهای متعددی آموخت. از سوی دیگر باید تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عرب خاصه شعر جاهلی را خوب فهمید و نیز جهان اسلام آن زمان و شرایط فرهنگی و علمی و اجتماعی و سیاسی آن زمان آگاه بود. چندانکه برای هر پدیدهای از جمله شناخت تاریخ پزشکی و تحقیق زندگی و آثار رازی و ابنسینا این شراط لازم است.
4 – در این زمینه حتی شرط اول که ورزیدگی و تخصص مبانی عربی بنیادین باشد کمتر کسی یافتهشدنی است. زیرا اگر کسی از ابتدای تا پایان عمر در روند فهم عربی وقت بگذارد کافی نیست. گواهش هم تفسیرها و ترجمهها و فرهنگهای قرآنی به زبانهای مختلف است. زیرا نه فقط متولیان آن به کشف گرههای فروبسته موفق نشدهاند بلکه همان تحقیقات متقدمان را نخواندهاند. زیرا خاصه در قرون نوزدهم و بیستم در اروپا تحقیقات ارزشمندی درباره تاریخ زبان و ادبیات عربی از جمله ریشهشناسی لغات شده که با خوانش آثار منتشر شده آه از نهادمان بلند میشود که نمونههای قرن بیست و یکمی ولو چاپ آمریکا که آخرینش به سرپرستی دکتر سید حسین نصر در روندی طولانی مدت بوده انگلیسیگردانش چیزی افزونهتر از نمونههای گنگ و پرلغزش سنتی سنی و شیعه نیست.
البته افزودنی است با خوانش و همسنجی دو زبانه ترجمههای اروپاییان از متون عربی از جمله آرتور آربری انگلیسی از قرآن و دیوان متنبی و طب روحانی محمد بن زکریای رازی و الطبیخ بغدادی که نگارنده این سطور به قصد کنجکاوی شخصی انجام داده به روشنی دید شده کار مترجم انگلیسی ترجمه خام کلمه به کلمه بوده که برآیندش خردپذیر نیست. از جمله اینکه آربری در بازگرداان توحیدیی که نوعی خرما بوده آن را کلمه توحید یعنی لااله الا الله آورده است. وقتی ترجمه فارسی موسی اسوار هم خوانده شود در مییابیم او به جای کند و کاو در میراث زبان عربی تکیه بر دوشهای آربری کرده و همان مفهوم را به دست داده است. از خوانش آربری حس میشود عربی را به حکم همکاری با دستگاههای جاسوسی انگلستان در دوران جنگ جهانی دوم و اندکی یپش از آن آموخته که شایسته کار تحقیقاتی نیست. اما از آنجا که کسی درست آن را نمیخواند و اگر بخواند از یکی از دو زبان انگلیسی و عربی درست سر در نمیآورد لغزشها آشکار نمیشود.
از خوانش نحستین ترجمههای لاتین قرآن و حتی به باورم بهترینش که از سوی لودویکیو ماراچیو لوکنسی در سال 1698م منتشر شده میتوان دریافت مفاهیم از از ترجمههای روزگار سلاطین عثمانی اقتباس کردهاند. زیرا نگارنده این سطور این بخت را داشته چند سال پیشتر به همسنجی متن کامل آیه به آیه لاتینیگردان – عربی بپردازد. گزارش آن را نیز نوشتم. اما این نکته گفتنی است به باورم این مترجم هوشمند ایتالیایی در زمانهاش کاری را کرده که علمای اصفهان عصر صفوی نمیتوانستهاند در وکاوی ترجمه و تفسیر داشته بشاند. گواهش اینکه در طول تاریخ تمدن اسلامی یک تن عالم مسلمان را نمیتوان یافت که متنی لاتینی را به عربی یا فارسی برگردان کرده باشد . حتی فراتر از آن از استادان دانشگاه درونکشوری مکلا از روزگار دارالفنون در قرن سیزدهم تا امروز لاتینیدان خبره که بتواند همین کار را با کتاب مقدس مسیحیان انجام دهم نه دیده نه شنیده نه میشناسم.
این همه گفته شد که وقتی برجستهترین دانشمندان از جمله دکترسید حسین نصر که در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا یعنی هاروارد درس خوانده و در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا دهها درس داده و با گروهی از زبدهترین محققان دانشگاهها برتر جهان در روند ترجمه همکاری داشته و ناشر آن هم از بهترینها بوده و البته ایشان و دوستانشان هم کمکاری و کمفروشی و عناد و تعصب هم نداشتهاند و اگر علمای بزرگ مسلمان و مستشرق برجسته در طول تاریخ اسلام و اروپا زنده میبودند و میتوانستند انگلیسی را بفهمند حاصل کار مقبول ریزبینان نبوده وضع آثار منتشر شده در ایران و پاکستان و افغانستان و عراق و لبنان بهتر از این نخواهد بود.