1 -بسیاری دادهها و پدیدهها به دست و زبان و قلم خاصه پساپیدایش صنعت چاپ وزان پس رسانههای همگانی پیشا-پسارایانهای سریعالانتشار مکانی – زمانی و امکان نظردهی ولو اشتباه و مغرضانه از یک سو و از سوی دیگر دخالت قدرتمندان و ثروتمندان القاءگر نادرستیها تبلیغگونه بسی آلوده شده است.
2- به سبب بمباران ذهنی همه روزه مردمان طی دهههای اخیر از سوی متولیان دروغپیشه خدارنگنمای صدر قدرت، لفظ از معانی واژهها چنان فاصله گرفته که آدمی از اصل خویش. ارزش کلمات در ایران همچون نرخ ریال در برابر زر و دلار سقوط کرده است به ویژه مقدسترینشان: خدا و انبیا و قرآن. کاش میشد از روسپی و مخنث شدن واژهها یاد کرد. دیگر بساشان بدنام و سترون یا یائسه شدهاند. دستکم برای بسیاری مسلمانان امروزی بارورکردنی نیست.
3 – چندانکه بسیاری کسان اعدام، ترور، زندانیف خانهنشین، اخراج و فراری و تبعیدی شدهاند الفاظ نیز بیگناه گرفتار شدهاند چنانکه اگر کسی بخواهد در سخنش از باورهای دینی دفاع کند گویی کسی درونش، نهیبش میزند ریاکار شده است. انتشارش سبب اتفاق خاصی در مخاطبانش نمیشود. زیرا دیگر اگر میلیاردها واژه فارسی پشت سر هم چیده شود همچون میلیاردها ریال ارزش خرید یک خانه کوچک ندارد.
4- سادهتر اینکه چون تبلیغ اعتقاد به یگانگی خدا و عظمت آفرینش به گفتاری تقلیدی و طوطیوار بدل شده دیگر به قلب و چشم و گوش فرو نمیرود. اما سردرگمی و آشوبی مرغ سرکندهوار به زندگی و زیر پوست بسا آدمها رخنه کرده است. همچون نی مولاناییم، برآیند نبودن جانشین دوره پسادور افتادن از باور به خدا.
5- سالها پیش در خوانش آثار دکتر غیاثالدین جزایری جملهای دیدم. اینکه بسیاری مرفهین به سوءتغذیه گرفتار شدهاند. غذاهای مختلف و گران میخورند اما بدنشان کمخون و ضعیف است.برای آدمها در بخشهای زندگی از جمله باورها هم اتفاق افتاده است. سببش توهم پساشنیدن مکرر چیزهایی بساناراست باورراستنماواره است. نمونه سادهاش محمد بن زکریای رازی است. از دوران مدرسه جملاتی دربارهاش خوانده و بعدا در طول عمر چیزهایی میشنویم . اگر نوشتاری از او بخوانیم ترجمهای فارسی و اغلب نارساست اما بسیاری از این همه اندک که خواندهایم نادرست است. سال تولد و مرگ و مخترع الکل و ملحد بودنش به راستی چنان نیست در کتابهای درسی آوردهاند.
6- . نام خدا و قرآن برای بسیاری نسلهای امروزی در ایران همچون واژه آمریکا شده که بنا به تبلیغات شدید از سوی مارکسیستها و کمونیستها و پیروان مکتبشان مظهر امپریالیسم جنایتکار یا همان شیطان بزرگ تصویر شده است. این داده ها که کتابها و روزنامهها و در و دیوار خیابانهای شهرهای کشورهای چپگرا را پر کرده همچون خوراکی مسموم جسم و روح بسیاری شهروندان ممالک بردهوار فرودستانشان را فرسوده است. پس کودکی که آمریکا را ندیده میپندارد اژدهایی است که باید از آن دوری کند. وقتی بزرگتر شد اگر خردمند باشد در مییابد سالها دروغهای صادراتی مسکونشینان کرملینیبنیان به خوردش دادهاند. اصلا آمریکا موجودی گوشتین نیست که هیولا باشد که مغزهای بیمار برخی متفکرین روس برای ذهنهای عقبمانده و بیمار خوراک ساختهاند. نامی جغرافیایی برای کشوری بزرگ و مردمانی ناآمریکاییتبار است. چنین است القای حس تنفرزدگی زیر پوست شهر و دهر در بستری پنهان از خدا و دین و قرآن که همان روشنفکران چپگرا در پس پرده با تحریف واژهها و القای اندبشهها و باورهای انقلابی از طریق دیندارنمایان به خورد خلق دادهاند
7- به همین سبب زندگی زیستکنندگان در کشورهای قبلهمسکو به لطف کملطفی بلکه فتنهپراکنی دانشورانهنمای روشنفکران خام اجنبیگرا به میانجی دگردیسی اذهان و کلمات طی یکصد سال اخیر به شکل غیرمستقیم عملا ذهن بسیاری ایرانیان نیز به اعماق گردابهای تاریک عظیمی رانده شده است. خسرالدنیا و الاخره شدهایم. به حکم بیارزشی ارزمان و ناایمنی درون تن و مرزمان نه دنیایمان آباد است همچون آمریکاییان و اروپاییان و نه آخرتمان به سبب از دست دادن باورها و ناراستکاری و بیخردیمان. پس کروناوارهای است همه روزه کشتار میکند و دامنه آلودگیگریاش هماره رو به افزایش است.
8- برای آنها که جویای اندکی از حقیقت دینند شماری یادکردهای قرآنی به دست داده میشود. با آنکه همه عمر یادکردهایی با عنوان قرآنی به خوردمان داده شده ولی به راستی هرگز بسا این دادهها در آن یافته نمیشود خدا فرمان داده باشد چنین کنیم. شوربختانه خدا همچون فرمانروایی مقتدر تصویر شده با چماق تکفیر و تادیب بر سر خلق ایستاده تا بر مغز آنها بکوبد. جهنمی آماده که هر لحظه شاید ما را بدان فروافکند. مدعیان داشتن نمایندگی رسمی از کمپانی خدا در زمینهمچون پاپهای قرون وسطایی در جایگاه خدایی برای فرجام آدمها که بهشتی یا دوزخی هستند ادعای تصمیمگیری نهایی و صدور حکم دارند. بهشت را املاکی تصور کردهاند که نقل و انتقال آن بلکه کلیدهایش و بهترینهایش سهم فرقهای آنهاست. تو گویی مفاتیحالجنان رهایی از دوزخ به دست اینان سپرده شده است.
9 – باید دانست باورهای امروزیمان آمیزهای از اقوام و نیاکان درونکشوری و خاصه مناسک دینی یهودیان و زرتشتیان و مسیحیان ولی نالزوما قرآنی است. یادکرد تفصیلی جزئیات ممکن نیست. اما مهم است با شناخت بهتر کارکردهایمان از این پس با نگاهی دیگر بدان اقدام کنیم یا نکنیم . مثلا اینکه اگر شب آدینه بر سر گور عزیزان میرویم تا فاتحه بخوانیم گناه نیست اما فرمان واجب و رسمی خداوند هم نیست بلکه به حکم زنده بودن نفوس یعنی روان ناپیدای مردگان دوست داریم با آنها ارتباط داشته باشیم. آنچه نادرست است و پرهیزیدنش بایسته، انتساب چیزهایی است که نادانسته به قرآن یا خدا نسبت میدهیم. چنین است کارهای دنیاییمان. کسی بازدارنده خوردن و نوشیدن و خفتن و ازدواج و کار کردن ما نیست اما مجاز به افتراء/تهمت/ نسبت دروغ دادن به کسی یا کسانی یا اقوامی از قدماء یا امروزیان نیستیم. چشمها را شست. جور دیگر دید. ذیلا نمونههایی یاد میشود:
یکم – هرگز در قرآن نام عزراییل نیامده است. در تورات و انجیل نیز نیست. بنا قرائن نه فقط یک فرشته مشخص بلکه گروهی فرشتگان جان مومن یا کافر را میستانند ( نحل، بیست و هشت و نیز سی و دو، انفال 50 ، و محمد 27) . ملک الموت فقط یک بار یاد شده که از یادکردها پیداست گویا برای هر کس از میرندگان ماموری متفاوت بوده باشد. پس فرشته یا فرشتگان مرگ نامی خاص ندارند. اما برای بدکاران و نیکان درجه یک، گویا ملائکه دستهجمعی روانه میشوند تا جانش را بستانند( انعام، نود و سه) . از شواهد دیگرنوع جان ستاندن متفاوت خوبان و بدان است. منطقا فرشتههای نیک برای بندگان نیک و فرشتگان سختگیربرای بندگان نانیک اعزام میشوند.
دوم – رستاخیز هست اما شب اول قبر و نکیر – منکر یعنی پریش و پاسخ و عقرب و مار گور مردگان نیست. تلقین میت و تاثیر آن نیز یاد نشده است.
سوم – فرمان به برگزاری و ثواب مراسم ختم و سوم و هفته و چهلم و سالگرد و ثواب داشتن نیست. تا آنجا که نگارنده این سطور واکاوی کرده این یادبودها یادگار روزگار صفوی به بعد و ملهم از مسیحیان ارتودکس و کاتولیک خاصه ارامنه و گرجیها بوده است. هنوز هم به گواهی گرجیان آنان چنین مراسمهایی از جمله نهم دارند که ایرانیان ندارند. چنین است مراسم زنجیرزنی و قمهزنی و دستههای عزاداری که یادکرد و یادگار کلیساییان قرون وسطا خاصه کاتولیکها برای مسیح و مادر اوست.
چهارم – مکان گور اهمیت ندارد بلکه بنا به سوره تبت. زیرا ابولهب عموی پیامبر در دوره صدر اسلام در مکه متولد و زیستمند و میرا و مدفون شد باز هم بهشتی نه که بنا به محتویات سوره مربوطه دوزخی شد.
پنجم – زیارت گورها به حکم محتویات سوره تکاثر که نکوهیدهوار زیارت مقابر نشانی از زیادهخواهی بشری وصف شده ممدوح و ثواب نیست بلکه مذموم است.
ششم – در قرآن از ارزشمندی و سندیت و اعتبار داشتن حدیثی حتی منتسب به پیامبر اسلام به مفهوم متعارف مسلمانان حتی یکبار هم یاد نشده بلکه قرآن کتاب هدایت خلق و راهنما وصف شده است.
هفتم – با آنکه در قرآن یاد شده ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما (احزاب ، شصت و چهار) ولی نباید به حکم آیاتی همچون یومنون بما انزل الیک و انزل من قبلک ( بقره، چهار) و لاتفرق بین احد منهم ( بقره ، سی و شش) محمد(ص) بر دیگر انبیاء برتری داده شود. باید دانست نام موسی حدود 120، ابراهیم حدود 68، عیسی 36، هارون برادر موسی 20، صالح 11 و پیامبر اسلام چهار بار یاد شده است. پس ایمان به پیامبران آدم تا خاتم و یکسانانگاری آدمها جزء ارکان ایمان و مسلمانی قرآنی است.
ممکن است برخی دینپیشگان به آیاتی استناد کنند خداوند برخی پیامبران را نسبت به دیگران برتری داده است ( بقره، دویست و پنجاه و سه و اسراء، پنجاه و پنج). یا اینکه در قرآن گفته شده خدا و فرشتگان بر پیامبر اسلام درود میفرستند: ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود و سلام بفرستید( احزاب، پنجاه و شش) پس ون مقام حضرت ختمی نزد خداوند فراتر از دیگر انبیاء است ما هم باید چنین کنیم. اگر چنین شیوهای درست است پس باید حق دهیم پیروان هر دین ابراهیمی پیامبرشان را برتر معرفی کند. اما یادکرد برتری برخی نسبت به دیگران در قرآن نشان از تفاوت استعدادها و شرایط زمانی – مکانی است که منطقا هم چنین است دو نفر با هم لزوما همه سویه مساوی نیستند. اما باز هم این نکته دلیلی نیست که میان آنها در پندار و گفتار/نوشتار و کردار تفاوت قائل شویم. گواه این نکته در مورد تعدد زوجات نیز هست که در قرآن یاد شده دو و سه و چهار همسر اختیار کنید اما اگر میهراسید که میان آنها عدالت نورزید به یکی قناعت کنید. ( نساء، سه). زیرا به راستی به مصداق آیه کل حزب بما لدیهم فرحون (مومنونف پنجاه و سه) مشخص است پیروان هر پیامبری از جمله متولیان دینی یهودیان و مسیحیان و مسلمانان به چنین چیزهایی دلخوشند و نمیتوانند مقام پیامبرشان را در درجه اول نبینند اما این اصل از اطاعت الهی دور است که او فرمان داده یکسانشان بینگاریم.
راست آن است به باورم یادکرد قرآن برای یکسانانگاری انبیاء سخت مقرون به صحت است زیرا عدم رعایت عملی همین نکته سبب جنگهای عظیم مذهبی در گذشته و حال شده و اگر این فرمان خداوند به کار بسته نشود باز هم در آینده کشتارهای عظیم رخ خواهد داد. از سوی دیگر منطقا از علائم تشخیصی عالمان دینی دنیاپرست نیز یکی هم این است به دستاویزی تحریک احساسات و فریب دادن پیروان یک پیامبر آنان را به خودبزرگبینی گرفتار کنند تا راه دستاندازی به مرزهای مالی و تجاوزهای سیاسی و نظامی برای خودشان باز شود. از سوی دیگر به قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود در جامعه متدینین دین مربوطه خواهند افزود. نمونه عینی القای خودبرتریبینی مهندسی شده به پیروان را در برنامهریزی عالمان تندروی اهل سنت در افغانستان و سوریه و عراق از سوی گروهایی داعش و القاعده و طالبان در جواز کشتار بیگناهان و بردهگری و مصادره اموال و نوامیس مخالفانشان میبینیم.
هشتم- هیچکس از آدمها کاملا بیگناه نیست. در زندگیاش شاید بلغزد. در باره آدم در نزدیکی به درخت ممنوعه، نوح درباره درخواست برای نجات فرزند، ابراهیم برای اثبات تحقق رستاخیز یعنی زنده شدن مردگان، موسی برای لن ترانی و نیز پیامبر اسلام (ص) در چند موضع و از جمله یادکرد الم یجدک یتیما فآوی و وجدک ضالا فهدی (ضحی ، شش و هفت) از خطر لغزشهای احتمالی پیامبران یاد شده است. فرزندزادگان آنها نیز جایگاه فراتری از انبیاء امت ندارند.
نهم – کسی حتی پیامبران بزرگ را نمیتوان همسنگ خدا قرار داد چه رسد به ناپیامبران به حکم خطاب به عیسی مسیح که گفته شده تو به پیروانت گفتهای من و مادرم را الهه/ایزد بگیرند. مسیح یادآور شد چنین نگفته و نکرده است ( مائده، یکصد و شانزده ).
دهم – از تاثیر نماز و روزه استیجاری و نیز ثواب قرائت قرآن در ماه رمضان و نیز خوانش قرآن برای تخفیف گناه مردگان یاد نشده بلکه به صراحت از ریاضیات حیات سخن گفته شده که البته جز این دادگری نیست: فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره ( زلزله، هفت و هشت).
یازدهم – نایادکرد تاثیر شب جمعه از جمله برای اموات و کار خیر و نیز دفن شدن و بر سر گور مردگان رفتن.
دوازدهم – نام خضر به عنوان ولی یاد نشده است.
سیزدهم – دادن بخشی از درآمد ثروتمندان برای آموزش رایگان همگانی برای ترویج و تبلیغ حتی آیینی در قرآن نیست. یادکرد تاسیس مدارس آیینی و لزوم پرداخت هزینه از سوی مسلمانان برای تربیت متولیان امور دینی یا طبقه مستقل صنفی دارای هرم مدیریتی از بالا به پایین همچون پاپ پیشوای کاتولیکها واتیکاننشین عشریهستان یعنی دادن یک دهم درآمد سالیانه به اینانان برای هیچ دینی توصیه نشده است.
چهاردهم – جواز مدیریت وقف و اوقاف انحصاری و خوردن موقوفات آن به عنوان درآمد مشروع و رزق حلال .
پانزدهم – سیاه پوشیدن و ضجه زدن به عنوان نماد دینداری و اعتبار بخشیدن به مردگانمان حتی یکبار برای هیچکس حتی انبیا یاد نشده است.
شانزدهم – وجوب گذاشتن ریش مردان و ثواب آن.
هفدهم – ضمانت بهشت پیش از رستاخیز گشوده شونده نامه اعمال در برابر پروردگار برای کسی ممکن نیست به حکم مالک یوم الدین ( فاتحه، سه) به عنوان تصمیمگیرنده نهایی و نیز به حکم یوم یقوم الروح و الملائکه صفا لایتکلمون الا من اذن له و قال صوابا ( نبا،38).
هجدهم – تعطیل کردن روزهای کاری معیشتی به جز جمعه به قصد بزرگداشت احترام نهادن به بزرگان حتی یکبار.
نوزذهم – تعبیر سیادت و سادات هرگز در قرآن یاد نشده است. سید در دو موضع یکی برای زکریای پیامبر( آل عمران، سی و نه) و یک بار برای شوهر زنی که امروزه به زلیخا میشناسیم ( یوسف، بیت و پنج) یاد شده است. نکتهای که اثبات میکند فرزندان مستقیم پیامبران هم مزیتی ذاتی بر دیگران ندارند. پس برتری سیادت فرزندزادگان فرزند پیامبر نسبت به دیگران به حکم ان اکرمکم عنداالله اتقیکم ( حجرات، سیزده) هم معتبر نیست. فرزند نوح و پدر ابراهیم و زن لوط و ابولهب عموی پیامبر که از مومنان نبودند و زن فرعون که ستوده یاد شده نیز موید این نگره است. به جز این حتی یکبار در قرآن صراحتا به فرزندان پیامبر اسلام و فرزندزادگان او به شکل مستقیم به جز آیه اهل بیت که در زبان عربی معمولا خانواده زیر یک سقف است اشاره نشده است. زیرا اولا از عدل به دور است کسی به شکل جبری و ناکوشندگی امتیازی بر دیگران داشته باشد. از سوی دیگر حتی اگر این قانون درست باشد وقتی کسی از یک سوی مادر یا پدر سید نباشد این حکم نقض میشود زیرا در این حال خون غیر سید با سید آمیخته شده است. ضمنا اثبات قطعی سیادت خاصه آغاز مرکزیت و شروع این پدیده مشکل است. اگر نسبت سیادت ذکور باشد پیامبر اساسا پسری ازدواج کرده نداشته تا نسلی پسریزاد داشته باشد. اگر معیار سیادت زن بودن باشد پس فرزندان زنان سید ولو با شوهری ناسید سید خواهند بود. اگر هم الفاظی همانند سید در قرآن پربسامد بود باز هم ارزشی قطعی نداشت. از جمله یادکرد هفتاد و چند باره فرعون نیز سند اهمیت و تقرب او نزد پروردگار نشده است.
بیستم – واژه زمان و مشتقات آن از جمله آخرالزمان و امام زمان و نیز کلمه مهدی و مشابه آن و اساسا روزگار پر از عدل و داد شدن پیش از رستاخیز حتی یک بار در قرآن یاد نشده است. اینکه مردانی میآیند تا بتوانند فساد روی زمین را ریشهکن کنند یافته نمیشود. حتی هیچگان یادآوری نشده در زمان پیامبران از آدم تا خاتم امکان تحقق آن میسر شده بوده است. نوح طی قرنها نتوانست مردمش را هدایت کند. همه آنها با انواع جانوران به اندازه یک کشتی بیشترنبودند. پسرش هم هدایت نشد. موسی نه فقط نتوانست جهان را پر از عدل و داد کند بلکه از پس مدیریت درونی قوم کوچک خویش بر نیامد و آنها به غضب الهی و آوارگی در جهان محکوم شدند. عیسی نیز نتوانست چنین کند بلکه حواریون و مومنان او را تنها گذاشتند تا صلیب تنهاییاش را خودش به دوش بکشد. محمد(ص) هم ادعا نکرد و در قرآن نیز چنین نیست که حتی خاک عربستان امروزی در زمان او پر از عدل و داد بوده است. وقتی اشاره به ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم شده که مستلزم اراده درونی هر قوم برای اصلاح و عدل است پس درآخرالزمان که مردمان تباه شدهاند و فساد همه جا را پر کرده چگونه این مردمان که عزم تغییر خویش ندارند ولو با بودن عادلان، فرمان آنها را گردن خواهند نهد؟ سادهتر بگوییم وقتی یک گروه کوچک در جهان یافته نمیشود که تابع محض خدا باشند تبعیت از یک بشر گوشتی – پوستی چگونه ممکن است؟ آفریدگار یگانه خود نیز ادعای اراده عدل در زمین نکرده زیرا نوعی آزادی و دموکراسی در زمین است که انسان هست و شیطان هم هست تا انسان میان نیک و بد انتخاب کند. پس در چنین حالتی عدل در زمین یک تصور شاعرانه و ناممکن است. بیشتر به ادعای کمونیستها و شعارهای ضد امپریالیستی میماند که اینان مدعی تشکیل جامعه بیطبقه هستند. زیرا تا پایان زندگی زمینی آدمها، شیطان و جن و گروه شیاطین و پیروانشان گه بنا به یادکرد قرآن بدانها تا روز قیامت مهلت داده شدهاند روی دادن چنین پدیدهای قطعا ممکن نخواهد بود.
بیست و یکم – تهمت زدن به کسی به سبب دروغ بودن ماهیتش به حکم دروغ نگفتن متقین و مومنین و نیز تاکید بر دروغ گفتن منافقان که ان المنافقین لکاذبون ( منافقون، یک) ولو برای ترویج دین جایز شمرده نشده است.
بیست و دوم – دادگاههای تخصصی و متمایز برای طبقات مختلف اجتماع و احکام نایکسان در شرایط مساوی به حکم اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ( نساء، پنجاه و هشت) .
بیست و سوم – لباس و سرپوش شهرت متمایزشونده نسبت به دیگران ولو در دینداری به نیت خیر و ترویج دین.
بیست و چهارم – اینکه مردان بر زنان یا زنان بر مردان برتری ذاتی دارند .
بیست و پنجم – یک بار اشاره به نام طلبه و طلاب آیینی برای هیچ یک از ادیان و از جمله اسلام در قرآن یافته نمیشود. از فقیه و محدث و روحانی و روحانیت و عالم دینی به جز یک نوبت برای بنیاسرائیل و نیز احبار و رهبان که بیشترشان خورندگان مال به ناحق وصف شدهاند( توبه، سی و پنج) یاد نشده است. در وصف عالم و علماء فقط دو یادکرد است: یکی اینکه کسانی که از خدا میترسند عالم هستند . دیگری اینکه کسی که عالم است تعقل دارد که شرط آن تحصیلات رسمی دینی و خوانش میراث مکتوب دینیواره نیست. به تاسیس مدارس دینی و تربیت آنها هم اشاره نشده است. وقتی خطاب به محمد(ص) در قرآن گفته شده است: لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین (شعراء، سه) که مقصود ایمان نیاوردن بسیاری مردمان است از دست دیگران که از پیامبر بسیار کوچکتر و حقیرترند چه بر خواهد آمد؟
بیست و ششم – بنا به اینکه ستایش شدن جز اغراق دروغین است القاب با شکوه برای بزرگترین نمادهای تایخ ادیان ابراهیمی یاد نشده است. نکتهای که پیشاتاسیس دانشگاهها و مراکز علمی اثبات میکند داشتن لقب مهندس و دکتر و پروفسور و چهره ماندگار از یک سو و همانندانش در مدارس قدیمه معیاری درست و از جمله مورد تایید قرآن نیست. حتی توصیه خداوند نیست که پیامبر اسلام با لقب حضرت و ختمی مرتبت و امثال آن یاد شود به جز حکم درود فرستادن از سوی مومنان که خداوند و فرشتگان نیز چنین میکنند. چه اندازه راست گفته است سعدی که نام باید به نکویی برده شود تا مرده نباشی . حافظ شیرازی هم گفته : که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند. پس کاربری القاب باشکوه به حکم خطر اغفال عوام و همانندی به شراب و مخدرات که اذهان را تخدیر میکند در قرآن یاد و تایید نشده است. هنوز هم بزرگترین دانشمندان و فرزانگان از سوی مردمان جهان با نام ساده بودا و کنفوسیوس و زرتشت و بقراط و سقراط و افلاطون و ارسطو و نیوتن و کانت و اینشتین یاد میشود. پس چه معنی دارد برای بسیار کوچکتر از اینها القاب خداواره به کار گرفته شود؟ فسادآوری و بیارزشی این پدیده در تاریخ تملقگویی شاهان ایران که در صدر دیوانها و شاهکارهای ادبی و تاریخی است و خاصه در زمانه فروش القاب در عهد قاجار به عنوان گواه بطلان این پدیده به دست دادنی است.
بیست و هفتم – خواندن و نوشتن و نیز تالیف و ترجمه و تحقیق فضیلت و یک امتیاز شمرده نشده است.
بیست و هشتم – وجوب باور به صفت عدل خداوند در قرآن جز ء شرط مسلمانی یاد نشده که اگر چنین بود باید یکایک اسماءالحسنی او واجب و در زمره اصول دین شمرده میشد. از سوی دیگر خداوند خالق همه چیز است و معیار عدل هموست. اساسا کسی که خداوند را عادل نداند اصلا مسلمان و مومن نیست. زیرا کافران و مشرکان هستند که منتقد عدل خداوند هستند. پس اگر چنین اصلی در دین درست باشد که البته نیست اکثریت مسلمانان جهان در گذشته و حال و آینده مسلمان نخواهد بود.
بیست و نهم – نذری دادن به نیت بزرگداشت یک پیامبر یا یک فرزانه دینی یاد نشده بلکه دو تا سه بار نذر یاد شده که کسی با خود پیمان بسته در مقابل دست یافتن هدفی چنین کند. اهمیت اطعام یعنی غذا دادن به یتیمان و مسکینان به عنوان یکی از بزرگترین ابزارهای یادشونده از سوی خداوند و صرفا برای خداوند پذیرفتنی است به حکم : کلا بل لاتکرمون الیتیم و لاتحاضون علی طعام المسکین و تاکلون التراث اکلا لما و تحبون المال حبا جما ( فجر، هفده – بیست) و و ما ادریک العقبه فک رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه یتیما ذامقربه او مسکینا ذا متربه ( بلد، دوازده تا شانزده) و ارایت الذی یکذب بالدین . فذلک الذی یدع الیتیم و لایحض علی طعام المسکین (ماعون یک تا سه).
سیام – با تاکید فراوان یاد شده که عیسی مسیح کشته نشده و به صلیب کشیده نشده بلکه گمان مسیحیان چنین است . اینکه یقینا او را نکشتهاند( نساء، یکصد و پنجاه و هفت).
سی و یکم – نام حواء به عنوان همسر آدم یاد نشده است. بلکه با عنوان همسرش/همسرت یعنی زوجک و زوجه یاد شده است.
سی و دوم – حفظ کردن قرآن به معنی امروزی حتی یک بار هم در قرآن توصیه نشده و فضیلتی دانسته نشده است. چنین است ثواب داشتن ختم قرآن در ماه رمضان یا بقیه سال که چنین یادکردی در این کتاب نیست.
سی و سوم – علم لدنی یا علم در سینه یا علم بینهایت حتی برای پیامبران بزرگ هم در قرآن یاد نشده است بلکه مکرر به انبیاء از جمله نوح هشدار داده شده از خدا چیزی نخواهند که حکمتش را نمیدانند. به جز عدم امکان رویت خداوند به حکم لن ترانی، داستان موسی با مردی که با او همسفر شد و سه بارچیزی را پرسید اثبات میکند این پیامبر چیزهایی را نمیدانسته است که میپرسد تا بداند. نیز همو چون همه چیز را نمیدانست به کوه طور رفت تا ده فرمان را بگیرد و به قومش ابلاغ کند. نزول تدریجی بیست و سه ساله قرآن بر پیامبر اسلام (ص) گواه محکمی است که اگر او اینها را میدانست نیازی به وحی قرآن نبود. گواه دیگر این آیه است که انسان دو کار ساده فردا چه خواهد کرد و کجا خواهد مرد از توان و دانش آدمی بیرون است: ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت (لقمان، سی و چهار). حکمتش این است که اگر کسی بداند فردا چه اتفاقی برایش خواهد افتاد دیگر اراده انجام نیک و بد و تفاوت میان آدمها فرقی ندارد. از سوی دیگر جبر محض است.
سی و چهارم – شوربختانه عدد یکصد و بیست و چهارهزار پیامبر که سبب تمسخر بسیاری منتقدان شده دین اصلا در قرآن نیست. بلکه اعداد کوچکتر به عنوان شمارگان مثلا چهل پیامبر هم یاد نشده است.
سی و پنجم. فرزند نه فقط پاره جگر و دلبند نیست بلکه صراحتا دشمن و فتنه وصف شده است ( انفال، بیست و هشت و تغابن، چهارده ).
سی و ششم. صیغه به معنای امروزی در ایران در قرآن نیست بلکه منوط به رعایت فاصله چهارماهه میان شوهر اول و دوم ونیز طلاق قطعی است.البته اگز زن باردار نباشد که باز هم به تعویق میافتد
سی و هفتم – به خلاف تصور بسیاری مردمان در قرآن صلح خیر وصف شده است نه جنگ. ضمنا عملیات انتحاری و مبارزه مسلحانه با امپریالیسم سیاسی و حق ترورهای سیاسی مخالفان نامعاند با خدا و رسول و پیامبر یک بار هم در قرآن توصیه نشده است.
سی و هشتم – یک بار هم راهپیمایی و تظاهرات خیابانی و شعار دادن مشتمل بر مرگ و فریاد کشیدن در قرآن یافتهشدنی و ستوده نیست. بلکه حتی در قرآن تاکید شده حتی به کافران دشنام داده نشود.
سی و نهم. مالک دوزخ که در افواه عامه روان است در قرآن یاد نشده است.
نمونههای یادشونده مثبت در قرآن
_________________________
یکم – بهترین زن و برگزیده در عالم کسی جز مریم مادر عیسی نیست به حکم : یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین.( آل عمران، چهل و دو).
دوم – آزاداندیشی و نبودن سانسور و خودسانسوری به حکم نقل سخن کفرآمیز فرعون و مشرکین درباره خدا و نیز یادکرد لغزش انبیاء .
سوم – ستایش شکیبایی و آرام سخن بلکه زشتی فریاد زدن و نعره کشیدن به سبب تشبیه به الاغ به حکم و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر ( لقمان، نوزده)
چهارم – برتری قناعت به اندوختن مال جهان و شوق بدان خاصه نخوردن اموال دولتی و رانت به حکم و لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام لتاکلوا فریقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون( بقره، یکصد و هشتاد و هشت).
پنجم – نخوردن مال از راه دین به حکم آیه قاطع و صریح : ان الذین یکتمون ما انزل الله من الکتاب و یشترون به ثمنا قلیلا اولئک ما یاکلون فی بطونهم الا النار و لایکلمهم یوم القیامه و لایزکیهم و لهم عذاب الیم ( بقره ، یک صد و هفتاد و چهار).
آنچه در این نوشتار یاد شده به مصداق آیه فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا ( انعام، بیست و یک) و بارها تکرارشونده در جای جای قرآن که دست کم نه بار صریحا آورده شده است. ای کاش قرنها و دههها پیش به زهر زبان و قلم عالمنمایان آیینی در میان مسلمانان که از جنس انتشار ویروس کووید نوزده یعنی کروناست و مرتکبینشان در قرآن به حکم دروغ نهادن به دهان و زبان خدا، ستمگرترین مردمان جهان نمایانیده و آفریدگار یگانه به پرهیز از آنها هشدار داده شده بود دقت و باور و عمل میکردیم تا گرفتار ستمکاری فرعونوارههای قصاصکننده قبل از جنایت نمیشدیم که روی و روزگار جهان اسلام را سیاه و نام خدا و قرآن و دین محمدی و محمد(ص) را سیاه کردهاند. شک نباید کرد رفتار و کردار و پندار داعشیان و طالبانیان و بوکوحرامیان و همردگان این حرامیان با وصف پیشاپیش چهارده قرنی از سوی قرآن نه فقط کاملا منطبق بر کفار و مشرکین و منافقین است بلکه همزمان با حفظ سمت، ظالمترینها نیز بودهاند. اما ما مسلمانا قرنها برهوار از فتنه این گرگان جامه میشپوش غافل بودهایم. به حکم ارحم و راحم و رحمان و رحیم بودن خداوند بنا به آیه صریح قل لله کتب علی نفسه الرحمه (انعام، دوازده) اینان به سبب فقدان ترحم در نقطه مقابل الله هستند یعنی شیاطین سرکش مجسم . شک نیست در آینده برای آیندگان زندگی روزگار ما عذاب فرافرعونی وصف و تصویر خواهد شد. این همه نقش عجب بر در و دیوار قرآن نقش بسته تا مردمان عبرت گیرند اما بسیاری مردمان غرق در کارهای روزانه بودنشان است که به قرآن بیتوجه شدند. روزگارمان همچون قاطبه ساکنان اقالیم اسلامی همانند زغال زمستانی در دورانهای نابهاری بلکه روی مجرمان در رستاخیز آل عمران، یکصد و شش) سیاه شد : فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا.
یک پاسخ
سلام علیکم
1. تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض
2. ولقد فضلنا بعض النبيين على بعض
3. وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا
4. وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم
5. وما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه (به صیغه ها توجه شود)
6. كما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم ءايتنا ويزكيكم ويعلمكم الكتاب والحكمة ويعلمكم ما لم تكونوا تعلمون
7. ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله
8. وما أرسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله
9. ربنا آمنا بما انزلت واتبعنا الرسول
10. فان تنازعتم في شيء فردوه الى الله والرسول
11. من يطع الرسول فقد أطاع الله
12. قل اطيعوا الله والرسول فان تولوا فان الله لا يحب الكافرين (و ده ها آیه ی دیگر درباره اطاعت)
…
أفتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزي في الحياة الدنيا ويوم القيامة يردون الي أشد العذاب
فکر کنم وقتی حجیت سنت و قول نبی ثابت بشه بقیه ی ایرادات ذکر شده هم حل بشه. البته برای بعضی از حرف هاتون آیات قرآنی هم وجود داره مثل نبودن اسم طلبه ها با وجود آیه نفر و یا نبودن دلیل برتری رابطه نسبی با پیامبر با وجود آیات ذوی القربی و… .
ودر آخر:
هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب و أخر متشابهات فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله وما يعلم تأويله الا الله والراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا
هدانی الله وایاکم
غفر الله لي ولکم