ارواح. در فلسفه و طب ارسطویی و پیرو او جالینوس وزان پس ابنسینا سه روح طبیعی و حیوانی و نفسانی یاد شده که به ترتیب در کبد و قلب و مغز – اعصاب جای دارند. شاید همین نکته از اسباب مخالفت متشرعین قرون اولیه با حکمت و پزشکی یونانی درقرون پیشین بوده است.
راست آن است هرگز در قرآن یک بار هم ارواح یاد نشده است تا بتوان به هرموضوعی از جمله انسانها پیش یا پس از مرگشان نسبت داد. روح بیست و چهار بار در قرآن یاد شده که یک سوم آن معرفه یعنی با حروف الف و لام و دو سوم نکره یعنی بدون آن است. در پاسخ به پرسش روح با وصف «یسئلونک عن الروح» گفته شده است: قل الروح من امر ربی ( اسراء، 85). اینکه روح ویژه خداست. هرگز در قرآن برای انسان واژۀ روح به کار نرفته است. آنچه مربوط به انسان است نفس است.
پس موضوع روح از موضوعات وارداتی علم و فلسفه به میانجی ترجمههای مکتوب و شفاهی از یونانی و سریانی و عبری خاصه حنین بن اسحاق قرن سومی، ترویج از سوی نومسلمانهای زرتشتیتبار، نصرانیتبار و یهودیتبار یا نش مکتوبات مسیحیان و یهودیان از سوی مسلمانان بوده است. پس معارضه مسلمانان با این موضوع که انسان سه روح دارد نادرست بوده زیرا یگانگی روح هر کس ربطی به باورهای قرآنیبنیان ندارد. زیرا در آنجا هم وصف نشده انسان دارای روح است. پس باورها و القائات در این زمینه و نیز اصطلاحاتی همچون روح از بدن کسی خارج شدن بنا به دادههای قرآنی نادرست است
از سوی دیگر حیرتانگیز است باور فلاسفه یونانی به تجزای انسان به دو بخش جسد و نفس همچون فتوحات اسکندر مقدونی در عصر هخامنشی یا دستاندازیها و تاراجهای اروپاییهای سدههای اخیر در خاورمیانه بر باور معیار پیامبران ادیان ابراهیمی همچون موسی و عیسی و محمد (ص) یعنی یکپارچگی همجوشانه پشت و روی یک سکه بودن ماهیت هر انسان فرمانروایی یافته است. همچون طاعونی پیکره تمدن اسلامی وارد شده است. همچون وحی مُنزَل یا یک پیام آسمانی از سده سوم در میان دانشمندان حتی فقهاء و متکلمین و متشرعین از خواص و عوام که دشمن سرسخت نامسلمانان خاصه فلاسفه بودهاند رخنه کرده بلکه جزء ارکان ایمان اسلامی شده است. این سرطانواره پیش ازآن به پیکره ادیان ابراهیمی از جمله اعتقادات یهودیان و مسیحیان نیز وارد شده بوده است
تأملبرانگیز است به جز قرآن که یک واژه مشترک نفس/خود همجوشییافته برای ماهیّت/چیستایی یکپارچه انسان دارد که فرقی میان جسمانی و روحانی این دو نگذاشته و از افسانهپردازیهای عرفاء و متصوفین و فلاسفه و دانشمندان تهی نیست حتی در ادبیات از جمله شعر جاهلی عرب نیز همچون قرآن تمایز میان نفس و جسد به این شدت عمیق یکهزار و دویست ساله گذشته وصف نشده است. به زبان سادهتر گویا همچنانکه در یک قرن اخیر جهان اسلام از همه نظر عملا مستعمره فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تمدن اروپاییبنیان غرب است از سده سوم هجری به بعد به شکلی باورنکردنی اندکاندک مسلمانان حتی متدینترین مردمان از جمله عرفاء و صوفیه با جهانبینی اساسا یونانیبنیان آمیخته با دین و فلسفه و علم و فناوری که شاید ریشه در علم و زبان و تمدن هند و زرتشتیگری داشته به خدا و قران و مقوله دین نگریستهاند که یکی هم روح و نفس است. منطقی است از دست دادن ایمان نیز با حدود پنج قرن تأخیر نسبت به اروپای مسیحی به شرق و غرب اسلامی وارد شده است.