تاريخ پيشرفت علمى و فرهنگى بشر
بنيادگذار افسانهاى علم طب در چين عينآ همان امپراطور افسانهاى چننونگ مىباشد. در حقيقت هيچگونه نشانه و امارهاى بر توسعه علم پزشكى پيش از دوران كنفوسيوس در دست نداريم. چئو لى، رسالهاى كه در قرن دوم پيش از ميلاد تدوين شده است اداره پزشكى كاخ چئو و طرح دقيق و خصوصيات ] 263[ صاحبنظران پيرو كنفوسيوس را توصيف مىكند. ولى با اين وصف ظاهرآ تشكيلات مبتنى بر سلسله قضاياى واقع بوده است. پزشكى به پنج سازمان تقسيم مىشد: مراقبت عمومى، شامل بهداشت و سلامت امپراتور، بهداشت مردم، معالجه قرحهها و و بيمارىهاى عفونى، هدايت پرهيز غذايى امپراتور، خدمات دامپزشكى.
نخستين اطّلاعات پزشكى در وقايعنامههاى سالانه ديده مىشد كه در سال 540 پيش از ميلاد در تسو ـ چوآن منتشر شد و احتمالا در قرن پيش از ميلاد جرح و تعديل يافت. اين نشريه ما را از وجود مرضى مطّلع مىسازد كه امپراتور بر اثر ضعف يانگ اصل مردى بدان مبتلا گرديده بود. كليه مداركى كه در باب آن دوره در دست داريم تقريبآ اين وقايعنامه است و بس.
پزشكى بسيار زود در هند ظهور كرد. علم طب در دوره سرودههاى ريگ ـ ودا در هندوستان معمول بود: آسونهاى دوقلو عنوان دكتر داشتند.
بديهى است كه تفكيك پزشكى و سحر از محالات مىباشد. بنابر سرودههاى مختلف آثار وماـودا مىتوانيم حدس بزنيم كه معالجه بر پايه گياهان، آب و رموز و عبارات جادويى مبتنى بود.
علم آسيبشناسى به كلى در مرحله مقدماتى بود، هر چند آثار واـودا اسامى تعداد كثيرى از امراض و علايم بيمارىها را بيان مىكند، ولى رابطهاى ميان آنان قايل نمىشود. علم تشريح در پرتو فنونى كه در قربانىها معمول بود به ترقيات شايانى نايل آمد و فرهنگ لغات و مصطلحات آن نسبتآ خيلى غنىتر است.
علاوه بر اين شايد پژوهشهاى معرفةالنّفسى مذكور در اوپانيشادها به صورتى كه مقارن اواخر آن دوره يافت به پزشكى مربوط باشد، زيرا مقدمات نظرى آن را طرح مىافكند. در آن كتاب نظريه زيستشناسى مبتنى بر خواصّ هوا و نَفَس مطرح است كه مبتنى بر پنج نوع نفس ـپراناـ كه فرض كردهاند به جسم حيات مىبخشد. اين نفسها را همان قواى طبيعت و مطابق با پنج قوه انسانى مىدانند، يعنى با بينايى، شنوايى، گويايى، انديشه و احساس، پراناهاى عالم صغير انسانى به عالم كبير خارجى، در پرتو مجموعهاى از مناسبات مشخص و معين مرتبط مىگردند.
پيشرفتهاى پزشكى در بينالنهرين در عهد استيلاى آشوريان متوقّف گرديد، ولى معارف گردآورده نسلهاى پيشين مجموعآ دست نخورده باقى ماند. مردم به مطالعه رؤياهاى بيماران دلبستگى داشتند تا ماهيّت و نوع مرض آنان را تعيين كنند. به وجود امراض ناشى از دخالت شياطين يا بيماريهايى كه جادوگران و شياطين در قربانيان خود ايجاد مىكردند و نيز به وجود اشخاص جنزده كه جهان پيرامون خود را آلوده و مبتلا مىكردند اعتقاد داشتند.
روشهاى ابتدايى و ساحرانه بسيارى براى مبارزه با امراض متداول بود. با مرور ايام از تلقين براى درمان كردن بيمارى بتدريج استفاده شد، اين نوع درمان به فواصل زمانى و با داروهايى به صورت پرهيز و رژيم غذايى و مراقبتهاى بهداشتى همراه و خورانيدنم داروهاى امتحان شده نيز مرسوم بود.
آب يعنى عنصر «ا.آ»ى خدا، پدر مردوخ، در معالجات اهميّت اساسى داشت نظير حمام، شست و شو و رفاده ـ كمپرس كردن ـ و ساير اعمال مشابه و عنوان علم پزشكى «ا.سو» بود، يعنى انسان متبحر در علم آب. دخول ژيبيل خدا، يعنى آتش در جسم بشر عامل ثانوى لازم بر معالجات بود و به كمك مشعلهاى كوچك به كار بسته مىشد. تدابير ويژهاى بر ضد اجنه و شياطين و جادوى سياه پيش گرفته مىشد، با طنابها و گرهها شياطين را زندانى مىكردند و انواع تعويذ و پنام، نفرينها، لعنها و عبارات مختلفه جادويى و مرموز براى تسخير آنان معمول بود.
مردم معتقد بودند كه قلب مركز هوش است و خون سرچشمه حيات و كبد منشأ گردش خون. از قرنها فنّ جراحى را مىشناختند. جرّاحان ] 265[ وظيفهاى خطير بر عهده داشتند، كالبدشكافانى با اين وجود با تجارب حاصله در طى عمليات جراحى و تشريح حيوانات ترقى كرد.
اعتقاد به وجود خدايان متعدد و شرك كه مقدم بر توحيد عبرانيان بود، باز هم باقى ماند و بدين منوال انديشه وجود خدا، منشأ سلامت كه ضعفاء را با مبتلا كردن به امراض مسرى كيفر مىداد با عقيده به وجود شرور ـ شيطان ـ تباهكننده نوع بشر كه به صورت مار مجسم مىشد مباين بود.
طبّ يكى از امتيازات روحانيون محسوب مىشد، ولى متخصصان اهل تجربه و عمل نيز در اين زمينه بدان اشتغال مىورزيدند. مومياگران روشى كاملا مستقل داشتند. عبرانيان هنگام شروع بيماريهاى واگيردار بيماران را از مردم جدا نگاه مىداشتند. بعضى قواعد بهداشت در حمامها و پرهيزانههاى غذايى به كار بسته مىشد و بعضى آداب مشخص نظير ختنهسوران، شايد تنها نوعى از اقدامات بهداشتى بود. دانش پزشكى مصر، تيول و ملك خاص امهوتپ خدا، پس از اينكه در انحصار روحانيون بود، اكنون توسط پزشكان خصوصى و غيردولتى كه در مدارس وابسته به معابد تريبت شده بودند به كار بسته شد.
در آنجا براى معلومات بالينى و درمانگاهى بيش از اطلاعات نظرى ارزش قايل بودند، در مورد اين علم تعدادى پاپيروس در دسترس ماست كه تاريخ آن مربوط به دوره بين سلطنت سيزدهمين سلسله و قرن دهم پيش از ميلاد بوده است. اين اسناد از تجربه و تشخيص درمانگاهى بحث مىكند و تعداد قابل ملاحظهاى نسخه را عرضه مىدارد كه داروها و شيوههايى ساحرانه يا مربوط به احكام نجوم را تجويز و دخالت جراحان و اجراى قواعد بهداشتى را نيز توصيه مىنمايد.
در كشور مصر جادوگر شفابخش معتقد شده بود كه هر حالت بيمارگونه نابهنجار و يا ناشناخته ناشى از نفوذ ارواح خبيثه مىباشد. نخستين وظيفه وى اين بود كه آنها را با اعمال ساحرانه پيش از اينكه بتوانند در شخص مبتلا سخت ] 266[ تأثير كنند دور سازد. بدين منظور عبارات و تعبيرات ساحرانه و تعويذهايى به كار مىبرد و نيز هر چه را براى تسخير اجنه لازم بود اجرا مىكرد. جادوگر پس از اينكه مناسك جادويى را مىآموزد و به مقام پزشكى مىرسد به ساير شيوههاى معالجه و داروهاى ديگر متوسل مىگرديد و مىكوشيد تا اثر بخش بودن آنها را تعيين كند.