الجامع في الطب تالیف محمّد بن زكرياى رازى در بادليان
میان من و رازی داستان انس و ارادتی است به تقریب چهل ساله و بلکه بیشتر. به تقریب بیست سال گذشته درگیر تحقیقات این زمینه در تاریخ پزشکی بوده ام. یاددشاتهای انبوهی گرد آورده ام که بخشی به شکل مقالات عمومی و تخصصی درون کشوری و برون کشوری چاپ شده است. داده هایی نو و سخت راهگشا برای مطالعات خود یافته ام. ترجمه و تصحیحهایی نیز انجام داده ام که از آن میان یک مجموعه پنج جلدی که در این باره فراهم آورده ام از سال 1390ش در نوبت چاپ در موسسه ای دولتی است که البته تحریمهای اقتصادی و ضعف بنیه مالی وزارتخانه متبوعه سبب ایستایی انتشار آن شده است. شاید اگر بخت باشد در نیمه دوم سال 1395 به تعبیر حافظ شیرازی گره از کار فروبسته ما بگشایند. این یادداشت نیز بخشی از گزارش روند این ارتباط دو دهه گذشته با پزشکی نگاشته های رازی است که پیش روی خوانندگان قرار دارد روان رازی همچون نفس مطمئنه از جنس راضیه مرضیه باد و در پناه باران آمرزش یزدانی آسوده زیاد.
- به یاد دارم که از كودكى ام در دبستانها رازى با كاشف الكل بودن و تالیف كتابهاى المنصورى و الحاوى في الطب به دانشآموزان شناسانيده مىشد .بنده نیز هنوز تصوير بنفشرنگى را به ياد دارم که در كنار اين بخش درسی فارسی تصویری به شكل نمادين بود که دانشمندى دستار بر سر را نشان مىداد كه مشغول آزمايشهاى كيمياگرى است. به دلايل ناشناختهاى در همسنجى با ابنسينا كه او هم در همان دبستان در كتاب فارسى ابتدايى نيمرخش را با بینی کشیده و چشمانی هوشنمد كشيده بودند بيشتر به رازى مايل می بودم که تا امروز نیز این چنین است. سال 1360ش كه هفده ساله بودم كتاب فيلسوف رى تالیف دکتر مهدى محقق را خريدم و شوقم به رازی باز هم افزونهتر شد. تصمیمی داشتم پایان نامه تحصیلی ام در رابطه با دندانپزشکی ورزیهای رازی بوده باشد که دو تن از منصف ترین استادام مرا بازداشتند. دکتر کاظم مهرداد گفتند متهم خواهی شد که انگلیسی نمی دانی تا از منابع استفاده کنی . دکتر احمد قائم مقامی گفت آخرش چی؟ می خواهی چه چیزی را ثابت کنی؟ گفتم اینکه رازی به خوبی با کالبدشناسی و نشانه شناسی و سبب شناسی و درمان بیماریهای دهان و دندان آشنا بوده و از جمله شیو]ی برای درمان عصب آسیب دیده دندان ارائه داده است. مقبول نیفتاد و در باره آنتی بیوتیک در دندانپزشکی نوشتم. چند کتاب هم ترجمه کردم تا متهم به ضعف زبان انگلیسی نشوم که همان سالها منتشر شد. انگيزهاى شد تا چند سال بعد و البته پس از نامه سپاسگزاری ام به مولف از بابت سبب سازی برای انس بیشتر با رازی براى اول بار به دعوت ايشان به بنياد دانشنامه جهان اسلام بروم. هم ايشان که در آن دوران سالهای پایانی رشته دندانپزشکی بودم مرا به تحقيق در زمینه تاريخ طب تشويق كردند كه هنوز اين شوق و اين رابطه متقابل علمى به لطف الهى همچنان به قوت خود باقى است.
- شش سال بعد عصرگاهی در پاييز 1366ش به ديدن شادروان محمود نجمآبادى در خانهاش در خيابان جمالزاده شمالى رفتم كه چند كتاب درباره رازى از جمله فهرست مولفات و مصنفات او را نوشته بود. پيرمردى بود هنوز هوشيار با خانهاى آكنده از منابع تاريخ پزشكى . در آن زمان مىگفت مشغول نوشتن جلد سوم كتاب تاريخ طب خويش است. به عنوان خاطره به ياد دارم كه مىگفت براى چاپ آثارش فقط آنها را به دانشگاه تهران مىسپارد كه به راستى هم این چنين بود.
- در سال 1375ش نخستين تجربه ام با تحقيق آثار رازى با ترجمه فارسی کتاب من لايحضرهالطبيب آغاز شد. نسخههاى چاپى عربى و خطى آن دقيق و منقح نبودند. روندى پژوهشى در پی داشت كه نزديك به بيست سال طول كشيد. در اين ميان به لطف همشهرىام آقاى محمدرضا فاطمى قمى كه ساليان دراز عضو هيات مديره بابك سپه و مدير عامل سازمان حسابرسى كشور در تهران بودند و از حدود سال 1380ش مقيم لندن و مدير عامل بانك بينالمللى سپه شدند به نسخهاى كهن از قرن پنجم در يكى از كتابخانههاى انگلستان دست يافتم كه البته ناشناخته و آغاز و پايان افتاده بود كه به سبب آشنايى با متن متوجه شدم همان من لايحضره الطبيب است. از نظر زمان بر كهنترين نسخه معرفى شده سزگين در جهان كه سال 989ه پنج قرن تقدم زمانى داشت. با اين روزنه گاه بود که بسيارى ابهامها و ترديدها و پرسشها پاسخدهى شد تا هر چه بيشتر به فضاى آثار رازی و خاصه الحاوى في الطب نزديكتر شوم. در واكاوى همين ترجمه و تحقيق ناگزير بودم با نگاهى دقيقتر پزشکی نامه های رازی نگاشت را بازبينى كنم. مجموعه يادداشتها به مجموعهاى پنج جلدى و حجمى بيش از چهار هزار صفحه بدل شد.
- در مجموعه پزشكىنامههاى رازى و به گواهى ابنابىاصيبعه در قرن هفتم پندارى نادرست است كه الجامع را همان الحاوى بدانيم. وى براى اثبات اين نگره فهرست مطالب هر دو كتاب را به دست داده كه نشان می دهد ماهیت آن دو بر هم منطبق نيست. به راستی حق به جانب او بود. اين لغزش از سوى ابننديم سده چهارمى و ابوريحان بيرونى و به تقريب بيشتر منابع تكرار شده بود.
- در سال 1392ش مقالهاى در باره رازىپژوهيهاى ابوريحان بيرونى با تكيه بر گزارش او از زندگى و آثار رازى نوشتم كه پل كراوس از روى نسخه منحصر به فرد پاریس این نص کهن را چاپ كرده بود. نگارنده این سطور از جمله به چرايى لغزش بيرونى در همانجا در باره الحاوى اشاره شد. اين نوشتار طى دو شماره در مجله ايرانشناسى دكتر جلال متينى در نيوجرسى آمريكا چاپ شد.
- فؤاد سزگين در تاريخ نگارشهاى عربى از دو نسخه الجامع في الطب خبر داده بود كه يكى هم در بادليان است. بار ديگر به ميانجى دوستم در لندن جناب فاطمى و هميارى همكارشان آقاى محمد همايونى پس از نزديك دو سال پيگيرى و با هزينه 274پوندی بود که نسخهاى از آن در اختيارم گذاشته شد كه البته سياه و سفيد و از روى فيلمهاى قديمى شان بود. با شعف فراوان به تورق آن پرداختم كه دريافتم به راستی چيزى جز حجم حدود يك پنجاهم الحاوى في الطب نيست که ابتداى هم آن يادآورى شده بخش الصيدنة في الطب است. به قاعده اسماء تنزل من السماء بود كه بادليان با كلمه باد شروع مىشود ديدم آرزوهايم در تملك نسخهاى از اين كتاب بر باد رفت. اين اتفاق ظاهرآ كوچك درسهاى بزرگى به من آموخت كه مسير تحقيقات تاریخ طب و خاصه نگاهم را به سلامت نفس قاطبه بريتانياييها سخت تغيير داد :
يك. اينكه فهرستنگاران انگليسى اگر بگوييم غرضورزیى نداشتهاند تا ذهنها بدان سرزمين به عنوان مركز نسخههاى كهن و اصيل معطوف شود، بىدقتى كرده بودهاند. اما آنچه سبب تاسف بیشتر شد اینکه وقتی به آقای فاطمی گفتم این لغزش را بدانها یادآور شود تا فهرستها اصلاح شود به من گفت اگر هم برایشان مسجل شود نخواهند پذیرفت. راست می گفت شاید اگر این گونه اشتباهات را بپذیرند اندک اندک کارشناسان به اصالت کتابهای کتابخانه ها و در گام بعد موجودی اسناد و موزه ها ی آن سرزمین تردید خواهند کرد. زیرا اعتراف به جرم در کشور انگلستان که نماد دو رشته حقوق و تاریخ است کمتر پیش می آید. البته این اتفاق در باره فهرست نویسان کتابخانه های درون ایران کمتر رخ می دهد و از این بابت ایرانیان فیلاسوفیاییتر از اروپاییان هستند. شوربختانه تجربه شخصی بنده این است دانش آموختگان ایرانی کشور انگلیس نیز کمابیش این خصیصه را دارند. وقتی لغزیدگیهای پدید آمده به آنها تذکر داده می شود ولو دکترای حقوق هم داشته باشند به گواهی دوستم محمد مهدی معلمی که حضور داشت به تعبیر یکی شان مگه مهمه؟! چه راست گفته اند الناس علی دین ملوکهم . آنانکه دلباخته ملک ویکتوریا و الیزابت باشند از درخت ممنوعه خورده اند. در اینجا هم باز شعر سعدی شیرازی درباره اینان مصداق دارد.
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
کس به خود نپندارد که همی نادانم
دو. ديگر اينكه بسيارى محققان هرگز در باره اين لغزش ترديد نكردهاند از جمله فواد سزگين كه آن را ياد نموده و معلوم است به تمامی به فهرست مربوطه اعتماد كرده است.
سه. بسيارى تحقيقات علوم انسانى در قلمرو متون كهن اساسآ بر پايه ناديدهها و درست انگاشتن فهرست مخطوطات و پژوهشهايى انجام مىشود كه نام كشورها و دانشگاههاى معتبر و در ايران فرهنگستانها و استادان برجسته دانشگاه را بر خود دارد. چنين است كه فؤاد سزگين نه فقط در اين باره لغزيده بلكه مكرر دادههاى نادرستى به دست داده است. از جمله از چ
چهار. چيزى كه بيش از همه مرا متعجب و همزمان سخت متاثر كرد اينكه وقتى به دوستم در لندن گفتم گزارشى مىنويسم و موارد لغزشهاى فهرست بادليان را به دست مىدهم كه به آنها بدهيد. گفت بی خود به خودت زحمت نده! آنها با یادکرد تو فهرستهايشان را تغيير نخواهند داد. نخواهند پذيرفت لغزيدهاند. آنگاه بودم كه دانستم به راستى مصداق فيلاسوفيا نيستند. انگليسىاند و به منافع تجارى و اقتصادى توجه دارند. زيرا اگر اهل علم و تحقيق به صحت اين دادهها ترديد كنند ممكن است اصالت و اعتبار داشتههاى پيكره موزهها و كتابخانههاى آن ديار خدشهدار شود. كمترينش اينكه ارزآورى كاسته خواهد شد. امثال بنده هم حاضر نيستيم براى مخطوطهاى كهنتر و به شكل سى دى رنگى كه در ايران به يكهزارم قيمت مىتوانيم تهيه كنيم هزار برابر را پرداخت كنيم. تاريخ روابط ايران و انگليس در اين چهار قرن بار ديگر برايم تداعى و سبب تصادف شد. بر سر هم بيش از نيمى از آنچه تاكنون در اروپا و آمريكا خاصه انگليس و فرانسه شناسايى كردهام نسخههايى نامعتمد و با تاريخهاى نادرست است. فىالمثل تاكنون فقط به حسب تصادف نسخه آغاز و انجام افتادهاى كه گفتم من لايحضرهالطبيب است ارزشمند يافتم.
هل و نه شرح فصول كه تاكنون نگارنده اين سور شناسايى كرده فقط نوزده تاى آنها در تاريخ نگارشهاى عربى به دست داده شده كه نشان مىدهد صرفا با رونوشت گزارش كتابخانههاى خطى اين تحقيق انجام شده و از نزدیك به صحت و سقم دادههاى فهرستنگاران توجهى نشده است.
7.اين هم را بگويم نسخه ديگرى كه سزگين از الجامع رازى در تركيه معرفى كرده با بررسيهايى كه انجام دادهام باز هم از شمار لغزشهاست. كتاب ديگرى است كه از مولف ديگرى است. پس تا يافته شدن نسخه ديگرى بايد اين نوشناخته را غنيمت شمرد گرچه برگشماريهايى و شايد يك دهم يا يك بيستم اصل هم نبوده باشد.
سرانجام این نکته را هم بگویم سالها ارتباط با مخطوطات کهن و همسنجی آنها سبب شد که درسهای بزرگی در رفتارشناسی طبقات اجتماعی و مردمان اقالیم مختلف بیاموزم. اینکه به باور شخصی ام فی المثل فرانسویها با همه ادعای حقوق بشر و نیز شعار برادری و برابری و انسان دوستی در چند سده گذشته دست کم در این زمینه که یاد شد هرگز صادق نبوده اند. هرگاه درمی یافتند نسخه ای خطی از سوی یک شرقی از جمله ایرانی سفارش داده شده است سالها سر دوانی می کردند. دست آخر وقتی یک اروپایی فرانسوی زبان درخواست می داد موافقت می کردند. نمونه اش خبر موافقت دیرهنگام کتابخانه ملی پاریس بود که سالها بعد و البته به میانجی یک شهروند فرانسوی زبان اهل بروکسل متحقق شد. صبح روز مرگ زنده یاد کاظم برگ نیسی یه میانجی دکتر فرح زاهدی به من خبر رسید که بالاخره متولیان کتابخانه رضایت داده اند که خطاب به ایشان گفتم نوش دارو پس از مرگ سهراب شده و دو ساعت پپش خواهنده نسخه درگذشته است . بنابراین تحقق تصحیح انتقادی این متن از سوی دوستم به وعده قیامت افتاد.
این نکته را از نیز از شادروان هوشنگ اعلم استاد برجسته و مسلم مقالات دائره المعارفی نقل می کنم که شخصا از او در خلوتی دو نفره شنیدم. اینکه می گفت زیاد به مدارج دکترای فارغ التحصیلان دکترای کشور فرانسه توجه نکن. می گفت در مقطع دکتری از تدریس جدی خبری نیست . پایان نامهای است که معمولا می گیرند و استادان مربوطه نیز در قید کیفیت آن نیستند. با همان شیرینی کلام و طنز خاص خویش می افزود خاصه پس از جنگ جهانی دوم بسیاری ایرانیان با بردن سوغات از جمله قالیچه ابریشم دکترا می گرفتند. شاهد بودم که برخی کسانی که در فرانسه مشغول دکتر ای تاریخ بودند یا در هلند دکترای تاریخ علم می خوانند برای رفع اشکال نگارش فرانسه یا انگلیسی متن دست به دامان اعلم می شدند. به گوشم شنیدم که درباره شخص اخیر می گفت انگلیسی اش افتضاح است اما دلش نمی آمد دست رد به سینه خواهندگان بزند. خدایش بیامرزاد و درجاتی بهینه و فرازینه دهاد که گوهری کم مانند بود در صدف روزگار. همروزگارانیش بهای واقعی او را ندانستند و نپرداختند. در همسنجی وی با قدماء از جنبه دقت و شیوه علمی بیش از هر کس با ابوریحان بیرونی می شد مقایسه اش کرد و هر دو با هم در ذهنم نقش می بندد. گذشت زمان و دیدن انواع و اقسام بیرون امدگان در رشته های مختلف دامپزشکی و گیاه شناسی و فلسفه و زبانشناسی و مردم شناسی و جامعه شناسی و تاریخ و جز آن صدق گفتار اعلم را ثابت می کرد مگر اینکه مایه ای علمی از گذشته و تلاشهای شخصی شان داشتند . شوربختانه پیکره دانشگاههای ایرانی فرانسوی بنیان است و راه را برای سخت کوشان می بسته اند. چه گواهی از این استوارتر که همسنگ بزرگان دانشگاههای درون کشوری از برون کشوری یافته نمی شود. ادیب پیشاوری و دهخدا و ملک الشعرای بهار و فروغی و کسروی و اقبال و هدایت و فروزانفر و همایی و ناتل خانلری و صفا و فقیهی و معین و یوسفی و زرین کوب و مهدوی دامغانی و جلال الدین آشتیانی و اعلم و ابراهیمی دینانی و شفیعی کدکنی و برگ نیسی از این شمار نا دانشگاههای اروپایی رفتگانند. استوانه های شعر کهن فارسی معاصر همچون پروین اعتصامی و محمد حسین شهریار و شعر نوی فارسی همچون نیما و اخوان و سهراب و شاملو و فرخزاد و امین پور و جز آنها هیچکدام از دانشگاههای اروپایی بیرون نیامده اند.
از سوی دیگر گاهی در گفتمانهای دوسویه با شادرون برگ نیسی می دیدم با اندوهی تلخ از تحقیقات هانری کربن یاد می کرد . هماره می هراسید مبادا در باب شرقشناسی وی دامی برای اغواء گسترده شده باشد از جمله مطالعات شیعی و سهروردی شناسی اش. راه اندازی انجمن شاهشناهی فلسفه و رویدادهای دهه های بعد در ایران نیز از مویدات این نظریه شد. اگر اصل دو جنگ جهانی اول و دوم و رکود اقتصادی فرانسه و نیز رقابت این رقیب دیرینه با انگلستان در ایران را پیش چشم داشته باشیم برگ نیسی به تعبیر عوام پربیراه نمی گفته است. محققان بریتانیا نیز در قلمرو تاریخ طب جز پس از جنگ جهانی اول تلاشی بنیادین در این زمینه نداشته اند. تاریخ سخنرانیهای ادوارد براون و نیز تاریح حضور و زمان تالیف آثار سیریل الگود موید این ادعاست.
خاطره تلخ انتظار و فخرفروشی و صرف هزینه گران و ارائه نمونه سیاه و سفید یک کتاب دروغین که بخشی از الحاوی فی الطب بود و به نام الجامع فی الطب پس از دو سال پیگیری از سوی دو نفر در لندن اتفاق افتاد در کنار دیگر تجربه ها و فارغ التحصیلان غالبا کم سواد انگلستان در زمینه تخصص دندانپزشکی را نیز فراموش نمی کنم . به گواهی کاظم مهرداد در پنج دهه پیش در لندن تخصص کودکان دندانپزشکی گرفته اند اینکه آنها دلشان نسوخته است . شهریه سالیانه چند هزار پوندی هر دانشجو را می خواهند. می گفت برایشان مهم نیست با سواد باشیم. اینکه اگر کسی سر کس دیر حاضر می شد مواخذه ای در کار نبود. می گفت بی سوادترین و باسوادترین در یک روز فارغ التحصیل می شدند. چند تن از همکلاسیهایم بنده که قوه بیان مطلب را نداشتند و به وقت صحبت رعشه بر اندام و زبان آنها می افتد یا از رندان روزگار بودند و مدعی دانش با بودجه عمومی و بیت المال این مردم سر از دانشگاههای این جزیره برآورند.
اکنون پس از پنجاه و دو سال عمر می توان به اقتدای محمد اقبال لاهوری در شعر معروف پس چه باید کرد ای اقوام شرق گفت اروپاییان هماره برای نااروپاییان از جمله ایرانیان خردمند همچون سده های گذشته همچنان نامعتمدند . روح الارواح اروپا به واقع مصداق کامل کلمه اغواءگرانی است که در داستان آفرینش آدم و حوا شنیده ایم و خوانده ایم یعنی دشمنی در لباس دوست. از جنس مونثهایی که نشانی از عهد و وفا در آنان نیست. می فریبند. بدنامت می کنند. باج می ستانند. به روز سیاهت می نشانند. زان پس با رنجها و سرشکستگیهایت رهایت و تتهایت می گذارند . آنگاه در می یابی روسپی راستین آن زنان نبوده اند بلکه ما بوده ایم که به مرزمان تجاوز شده است .
مثل قصه پایان تحقیر آمیز و اندوه برانگیز و عبرت آموز آخرین پادشاهان سلسله سلطنتی پیشاانقلاب رضا شاه پهلوی و محمدرضا شاه پهلوی . امید بستند و دست آخر تنها ماندند. البته گفتنی است استثنایی هم در این میان هست که اغلب ایرانیان جز تصویری مثبت و کارنامه ای پربار از نام آلمان و آلمانیها ندارند خاصه اینکه بیشتر تحقیقات بنیادین شرقشناسی و ایرانشناسی با زبان آلمانی همجوشی یافته است.. منطقا تلخکامی نام اروپا در تاریخ پنج سده گذشته بیشتر معطوف است در درجه اول به انگلستان و در گام بعدی روسیه و بعد هم فرانسه و نیز پرتقال روزگار صفوی. چه خوش سروده است محمد اقبال لاهوری
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندگی هنگامه برچید از فرنگ
گرگی اندر پوستین بره ای
هر زمان اندر کمین بره ای
مسکلات حضرت انسان از اوست
آدمیت را غم پنهان از اوست
در نگاهش آدمی آب و گل است
کاروان زندگی بی منزل است
نکته ها کو می نگنجد در سخن
یک حهان آشوب و یک گیتی فتن
ای اسیر رنگ پاک از رنگ شو
مومن خود کافر افرنگ شو