این مقاله به تقریب در سال 1377ش نوشته شده است . پس منطق است از نگره حال و هوای آن زمان جامعه و روحیه خودم تاثیر پذیرفته باشد. شاید در شیوه نگارش نیز از خامی و نااستواری تهی نمانده باشد. البته در این بازه زمانی به شمارگان دشوارشماری شوندهای در این باره کتاب و مقاله نوشته شده و کارشناسان فراوانی خاصه در فضای مجازی پدیدار شدهاند که شاید بنده در این میانه به تعبیر جلال آل احمد خسی در میقات بوده باشم . اینکه دیگر این گونه حرفها تکراری به نظر برسد . به هر روی امیدوارم به تعبیر جناب جعفر همایی مدیر نشر نی اگر به کار یک نفر هم بیاید یعنی به دردش بخورد کافی باشد. روزی که ادویه قلبیه را به سال 1386ش نزدشان برده بودم و صحبت از تخصصیی و کم فروش بودن کردم. گفتند میزان فروش برای من مهم نیست و نمونههایی از کارهایی هم به دست دادند. بنده هم چنین آرزویی از انتشار نوشتههایم دارم. اینکه اگر برایند کارم سبب شوم از معتادان آینده کشورم یک نفر هم کم شود. به جای نابود کردن خود میان دود و دم به شوق زدگی دانش و تحقیق اعتیاد داشته باشد از کارم خشنود خواهم بود.
بازگشت به طبيعت
تندرستىِ تنِ مردمان، گام نخست براى سپرى كردن شاهراه زندگى است و بىنگهداشتِ بهداشت، كارهاى روزانه را به خوبى انجام نخواهيم داد. براى آموختن، بازرگانى، بهرهورى از زيباييها و خوشيها و ديگر نيازهاى زندگى؛ از شادابى و سرزندگى گريزى نيست. تا آنگاه كه پيكرِ ما دردمند و رنجور است، نه مىتوان به درستى انديشيد، ديد، شنيد، و نه خورد وشنيد. پيشينيان فرزانه مىگفتند: اگر تن را به چهارپايى مانند كنيم كه رواِ ما بر اين مركب، سوار است پس بايد اسبى رهوار باشد و سرپا، تا راكبش را به مقصد رساند. و بيمارى، راهنماى ماست تا بدانيم در كجا از قوانين ثابته طبيعت سرپيچى كردهايم و آگاه باشيم نمىتوانيم هر آنچه در سر مىپرورانيم انجام دهيم بىآنكه بازتابى براى ما نداشته باشد. از اين روست كه خردمندان جهان از آغاز آفرينش،انديشيدند تا راهى بيابند تا روح و جسم آزرده را به طبيعت اوليه بازگردانند و درد و آزار را يا بكاهند يا از ميان بردارند. اگر آفرينش تن را ساخته و پرداخته دستگاه شگرف خداوند يكتا بدانيم، پس بيمارى سبب مىشود تا از روزنه آن، به ساختار پيچيده و شگفت تن آشنايى يابيم. و گروهى از پيشينيان ما كه سرسلسله آنان هرمس نبى بوده است فن پزشكى را بنيان نهادند و اسقولبيوس ـكه امروزه پزشكان به اسكولاپ مىشناسند و نماد دانش پزشكى است ـ و به دنبال او، بقراط و جالينوس از شاگردان با واسطه اين پيامبر به شمار مىروند. و حكيمان در اين راه سختيها را بر خود هموار كردند و به سير و سياحت پرداختند تا تجربه اندوزند و بيماريها و يگاهان جديد را شناسايى كنند و راهكارهايى براى درمان رنجهاى بشرى بيابند. هدف آنان انجام اين كار از سادهترين و نزديكترين راه و با استفاده از در دسترسترين امكانات بوده است. و شايد خردهگيرى دانشمندان جديد، اين باشد كه ساختار پيكر بشر را آنگونه كه امروز مىشناسند پيشينيان ما نمىشناختند.
مىپذيريم اما به دليل حرمتى كه براى بشر قائل بودند به وسعت امروزى؛ كالبد شكافى تن را روا نمىداشتند و با انديشه و درنگ در طبيعت، راه مىيافتند. استخوانبندىِ پزشكى كهن چنان استوار است كه دانش پزشكى امروزى، الفباى علمى خود را از آن برگرفته است و فىالواقع كودكى است كه از نسل اين پدر پير، زاده شده است. آنانكه پزشكى امروزى را آموختهاند مىدانند ريشه بسيارى واژههاى پزشكى، از زبان يونانى، لاتينى و عربى گرفته شده است و جابجا كردن اين پيشوندها و پسوندها و ميانوندهاست كه واژگان جديد را به علم عرضه مىكند. مىكوشيم تا بخشى از اين دانش كهن را كه براى همگان سودمند است، فراروى دوستداران بگذاريم تا ثمره آن را در زندگى روزمرّه برداشت كنند و از هزينهها و بويژه رنجآوريهاى درمانى امروزى كه خود دردى بر دردهاى اصلى بيمار و اطرافيان او افزوده است، بكاهند. و كمى بتوانيم دِين خود را به اين پدر پيرى كه به سراى سالمندان تاريخ سپردهايم ادا كنيم و او را به جُرم پيرى و از كارافتادگى، فراموش نكنيم و تجربههايش را آويزه گوش كنيم. انگيزه اصلى تدوين اين نوشته، آن است كه با رعايت قوانين سادهاى كه بيشتر به خوردنيها و آشاميدنيها مربوط مىشود از شمار نابارورى زوجهاى جوان، تولد كودكان عقبافتاده جسمانى و ذهنى و نيز اختلافان زنان و شوهران اندكى كاسته شود تا از زندگى مشترك لذت ببرند و آرامش بيشترى داشته باشند.
آنچه در زير مىآيد را خرافات نپنداريم چون حكماى كهن به اتفاق به آن باور داشتند و البته دامنه موضوع گسترده است و ما به برداشتهاى كوچكى بسنده كردهايم.
بشر با ابزارهاى گوناگونى كه طبيعت در اختيار او نهاده است پيرامونش را شناسايى مىكند و راه حل مىيابد. تجربه ساده ما، گرم بودن و سرد بودن هواى پيرامون ماست. اين تغييرات بيرونى، ما را به سوى تدبير ى كشاند. يعنى در تابستان مىكوشيم از آفتاب پرهيز كنيم و به سايه پناه بريم و آشاميدنيهاى خنك بنوشيم و كمتر بخوريم و بپوشيم. و نيز آموختهايم حمام كه مىگيريم، پس از آن تن و مويمان را خشك كنيم تا به سردرد و سرماخوردگى دچار نشويم. گرما و سرما و خشكى و رطوبت، چهار ركن اساس پزشكى كهن است. و فصول چهارگانه سال، تركيب ياز اين چهار عامل است و بدن خود ما هم خالى از اين چهار ركن نيست.
اگر دقّت كنيم بقاى شخص به چند عامل اساسى محيطى بستگى دارد: هوا، آب، غذا و انرژى. غذا از خاك به دست مىآيد. و خاك، انرژى خود را از خورشيد مىگيرد. پس فتوسنتز ـنورساخت ـ حاصل همكارى خاك و خورشيد است كه به كمك هوا و آب، غذاى جانداران و از جمله، بشر را فراهم مىآورد. حكماى كهن، براى تفهيم قوانين سلامتى و دخيل داشتن چهار جزء: آتش، هوا، آب و خاك، مثالهاى ساده و حكيمانهاى را آوردهاند. مىگويند تن ما چون ظرفى از غذاست كه بر روى اجاقى نهاده شده است. اگر حرارت زياد باشد غذا و ظرف مىسوزد. اگر حرارت كم باشد غذا نمىپزد و گوارا نمىشود. اگر آب غذا زياد باشد و حرارت كم، پخته شدن كامل نيست و اگر آب روى اجاق ريخته شود حرارت از ميان مىرود. و اگر اصلا در ظرف غذا، آب يا مايع يا روغن نباشد ته مىگيرد. پس رعايت بين اين چهار جزء در همه جا مصداق دارد. و در مثال ديگرى آوردهاند: تن ما مانند يك گياه است كه اگر گرما زياد شود خشك و پژمرده مىشود. اگر آب فراوان شود ريشهاش از جاى به در مىآيد و مىپوسد و اگر باد بسيار شود ـهواى پر سرعت ـ ريشهاى از جاى كنده مىشود و اگر خاك بسيار باشد گياه زير آن دفن مىشود. دقيقآ هر دو مثال براى تن آدمى مصداق دارد. يعنى افزايش و كاهش دما و نيز تغييرات افزايشى و كاهشى آب و هوا و خاك ـمنطقه سكونتى ـ انواع و اقسام بيمارى را پديد مىآورد. از اين رو تدبيرى انديشيدند و افراد را بنا به ساختار بدنى و فصول را بنا به حرارت و سردى و تَرى و خشكى به درجاتى تقسيم كردهاند. نُه مزاج يا سرشت براى بشر قائل شدهاند و چهار فصل براى حيط پيرامون، رده بندى كردند. و براى هر كس رژيم غذايى معيّنى را مشخص نمودند كه البته در هر فصل تغيير مىيابد و رعايت اينها را از اصول سلامتى دانستند اكنون فصول و مزاجها را گستردهتر بحث مىكنيم :
فصل بهار
بهار را به خاطر باران و كاهش سرماى زمستان «گرم و تَر» مىدانستند. فصل بهار را خونساز مىدانستند چون معتقد بودند در آن زمان كه درختان شكوفه مىكنند و گلها غنچه مىكنند، طبيعت و سرشت آدمى هم در بهار شكوفا مىشود. از اينرو، غذاهاى فصول بهار را معتدل و خونساز توصيه مىكردند و غذاهاى سرد و خشك را براى سلامتى زيانآور مىدانستند. چون پذيرفتند خونسازى در اين فصل انجام مىشود، خون گرفتن ـخروج خون كهنه ـ و به كار آوردن شكمآوران ـمسهل ـ را تجويز كردند تا بدن از فضولات داخل و خارج رگها، پاكسازى شود. اين فصل براى سوداوى مزاجان بهترين فصل است. شايد كلمه سوداى عشق را شنيده باشيد. و فصل بهار، فصل عاشقان است و سوداويان، سوداى عشق بيشترى را احساس مىكنند.
فصل تابستان
با گرمتر شدن هوا و كاهش باران، نسبت «گرمى و خشكى» به مزاج تابستان مىدادند. و به همين دليل سفارش مىكردند چون تنِ ما از اين گرما و خشكى تأثير مىگيرد به مصرف غذاهاى گرم و خشك را محدود كنيم. خوردن خوردنيهايى چون خيار و كاهو و دوغ و ماستِ ترش و پرهيز از غذاهاى غليظ و چرب و نيز پرهيز از خورن گوشت قرمز و ادويه تند را مفيد مىدانستند. فصل تابستان بهترين فصل براى بلغمى مزاجان به شمار مىآيد و از آن سو، صفراوى مزاجان در اين فصل از حال طبيعى، بسيار منصرف مىشوند و خشمگينتر و كماشتهاتر از ديگر فصول هستند چون تابستان گرم و خشك است و صفراوى مزاج هم گرم و خشك است پس گرمى و خشكى به توان دو مىرسد.
فصل پاييز
با كاهش دما و كاستى يافتن خشكى هوا كه به سبب بارانهاى مقطعى به وجود مىآيد، براى پاييز مزاج سرد و تَر قائل شدند. زرد شدن و سپس ريزش برگهاى درختان را به سرماى پس از گرما و رطوبت پس از خشكى منسوب كردند. و افزايش سرماخوردگى و نزله را هم مثال خوبى از شباهت طبيعت و تن مىدانستند بدانگونه كه همچنانكه آسمان بارش آغاز مىكند مغز سر ما هم كه آسمان تن ماست نزولاتش را به پايين مىفرستد. اين فصل را صفراويان بسيار دوست دارند و براى بلغميان بسيار مضرّ است. سفيد پوستانِ مو روشن، مىدانند در اين فصل زكام و سرماخوردگى به سراغ آنها مىآيد. در واقع تلاقى دو مزاج يكسان سرد وتر، عوارض جسمانى آنها را دو برابر مىكند.
فصل زمستان
سردتر شدن هوا و نيز افزايش خشكى ـسوزِ سرماـ و نيز تبديل باران به تگرگ و برف را دليل «سرد و خشك» بودن زمستان آوردند. همچنانكه آب در زمستان يخ مىزند و زمين پُر برف مىشود، خون هم ميل به انجماد پيدا مىكند. هچنانكه هوا خشك مىشود پوست هم خشك مىشود و بيماريهايى هم كه به تن مستولى مىشود از نوع بيماريهاى انجمادى و انسدادى اندامها و مجارهاست. فلج و سكته در اين فصل احتمالش بيشتر مىشود، بويژه در مناطق سردسير كه زمستانهاى سرد و خشكى دارند. فصل زمستان براى گرمى مزاجان ـدمويهاـ فصل لذتبخشى است و سوداويان از آن آزرده خاطرند. هجوم افكار به ذهنهاى ماليخوليايى در زمستانهاى سرد و خشك بيشتر است.
بر اساس بنيانهاى طب كهن، طبيعت مردمان نيز بر طبق قوانين طبيعى به چهار دسته ساده گرم، تَر، خشك، سرد و چهار دسته تركيبى گرم و تَر، گرم و خشك، سرد و تَر، و سرد و خشك و يك نوع معتدل و جمعآ نُه سرشت يا مزاج تقسيم مىشود. و هر كس داراى يكى از اين مزاجها خواهد بود. البته معتدل مطلق را در طبيعت غير ممكن مىدانستند و به اعتدال نسبى معتقد بودند. با دانستن نوع مزاج خود و نيز مزاج فصول، نوع رژيم غذايى را تعيين مىكردند و ضمنآ در منطقه جغرافيايى زيستگاه را هم در نظر داشتند. يعنى برآيند يا حاصلضرب سه عامل: مزاج شخصى، مزاج فصل و مزاج محلّ زيستن را سبب سلامتى يا بيمارى تلقى مىكردند. البته تأثير سن، جنسيّت و عوامل ديگر هم از ريزهكاريهايى است كه به كار خوانندگان نخواهد آمد. خداوند در يكى از آيات قرآن كه بسيار پُر معناست اين گفته حكماء را تأييد كرده است كه «فلينظر الانسان إلى طعامه» آدمى بايد به خوراكش بنگرد. اگر به غذا و نوشيدنى خود دقّت كنيم مىتوانيم هم به سلامت بودن مادّه غذايى و هم تازگى و كهنگى و هم اشتهاء داشتن يا نداشتن به آن و نياز بدن خود توجه كنيم.
يكى از ويژگى طب كهن كه هنوز هم آثار خود را در ميان طبقات اجتماعى بويژه شهرهاى كوچك و روستاها بر جاى نهاده است و شهرنشينان متمدن هم تأثير آن را دريافتهاند، تطبيق كامل و همگانى اين اصول طبى با خواستهها و گرايشها درونى ماست. يعنى شايد بتوان گفت طب كهن چيزى جز برداشت فيلمبردارى گونهاى از خواستههاى درونى يك انسان خردمندو تندرست نيست. مثلا در تابستان، كمتر ميل به غذا داريم چون انرژى حاصل از گرماى هوا، تا حدّى بدن را از غذاى پختنى بىنياز مىكند و در زمستان به دليل كاهش دما كه بالطبع تن ما از خاك و هوا و آب محيط تأثير مىگيرد، ميل به خورشيد داريم. حتى سيستم اتومبيل هم با قوانين طب كهن كار مىكند. يعنى بايد در فصل گرما، آمپر حرارت را نگاه كرد. و آب رادياتور را كنترل كرد كه اگر جوش آورد به خنك كردن آن اقدام شود. در زمستان هم به اتومبيل ضد يخ مىريزند و توصيه مىكند قبل از حركت چند دقيقه اتومبيل را گرم كرد تا بهتر كارايى داشته باشد. نوع روغن زمستان و تابستان هم فرق دارد ـروغن 30 و 40ـ و حتى زمانى كه موتورشويى و روشويى اتومبيل انجام مىشود به شك كردن آن با پمپ هوا اقدام مىكنند تا سيستم برق و موتور اتومبيل بر هم نخورد. پس رعايت چهار اصل گرمى و سردى و خشكى و تَرى و نگاهداشتن اعتدال، در تمام طول زندگى و در بخشهاى گوناگون زندگى روزمره مصداق دارد. پس اگر براى اتومبيل اين چنين ملاحظاتى منظور مىكنيم به تن خود بايد بيشتر اهميت بدهيم چون اگر اتومبيل از ميان هم برود مىتوان اتومبيل ديگرى جايگزينش كرد اما از كار افتادن بدن گران تمام مىشود.
از كجا بدانيم چه مزاجى داريم؟
مزاج گرم
پوست در لمس، گرم است. سياه بودن، تيرگى رنگ بدن، بسيارى مو، فربهى، رشد و نمو سريع، لاغر و تركهاى بودن از ديگر علائم است. رگهاى بدن ظاهر و پديدارنده حركات آنان سريع است. بيباكند و كمخواب.
مزاج سرد
در لمس كردن پوست سرد بودن، بورى مو، رشد و نمو آهسته و از جمله موها از نشانههاى آن است در كارهاى روزانه كُند هستند، نيروى جنسى كمى دارند و ميل به غذا در آنها اندك است و خوابشان بسيار است.
مزاج تَر
احساس نرمى هنگام لمس پوست، افزايش چربى و گوشت بدن، كمى مو، صاف بودن مو، گوشت بدنشان سست و پُر خوابند، استخوانهايشان كم توان است. اعصاب آنها كارايى طبيعى را ندارد و هوش زيادى ندارند.
مزاج خشك
احساس زبرى هنگام لمس كردن پوست، سرعت نمو فراوان مو، پوست ضخيم بدن، شكيبايى در سختى و رنجهاى جسمانى، لاغرى و استحكام استخوانبندى از مشخصههاى آنهاست.
مزاج گرم و تَر ـخونى ـ
دهان درّه زياد، خون آمدن از لثهها، شيرينى دهان، كدورت حواس، جوش زدن زياد پوست و مخاط دهان، سنگين شدن سر، قرمزى زبان و پوست، خارش زياد، سرخى چشمان، نشانه آن است.
مزاج گرم و خشك ـصفراوى ـ
زرد شدن رنگ پوست و چشم، زود خشمى، زبرى پوست و زبان، تشنگى بسيار، كم اشتهايى، تلخى دهان بويژه پس از خواب، از علائم صفراوى بودن صاحب مزاج آن است.
مزاج سرد و تَر ـبلغمى ـ
پوست سفيد، آب آمدن از گوشه دهان بويژه هنگام خواب، سستى و بىحالى، نرمى پوست، كم تشنگى، پُرخوابى، كند فهمى، سوء هاضمه، آروغ ترش زياد زدن و چهره پُف آلود، نشانه بلغمى بودن خواهد بود.
مزاج سرد و خشك ـسوداوى ـ
افكار و خيالات فراوان، لاغرى و كشيدگى اندام و چهره، افسردگى، انزواطلبى، پُرمويى، چروكيدگى پوست، اشتهاى پيوسته ولى بىميل به غذا و ادرار تيره و سياه رنگ، نشانه سوداوى بودن صاحب اين مزاج است.
پزشكان گذشته معتقد بودند چهار فصل با چهار مادّه در بدن ما منطبق است: اين چهار ماده خون، سوداء، صفراء و بلغم است. براى هر كدام از اين چهار خلط، اندامى قائل بودند. مىگفتند خون جايگاهش در رگهاست و مخزنش كبد است. و سوداء تهنشين خون است و محلّ آن طحال است. و صفراء، كفك خون است و محل آن كيسه صفراست. و بلغم را خون نيمه پختهاى مىدانستند كه به هنگام ضرورت بدن، پختگى مىيابد و به خون تبديل مىشود و در بدن جايگاه خاصى برايش متصور نبودند. مىگفتند ممكن است يك يا دو تا از اين خلط، افزايش پيدا كنند و بسيارى بيماريها را از بر هم خوردن تعادل اين چهار ماده مىدانستند. يعنى كسانى كه در بدنشان سوداء غالب است مانند سرزمينى هستند كه سرماى خشك بر آن غالب است. افراد اين گروه افسرده و اندوهگين و پيوسته فكور هستند و همان انجماد حاكم بر محيط زمستان، در بدن آنها غالب است. كسانى را كه بلغم ـسرد و تَرـ در بدنشان افزايش مىيابد به علائم پاييز همانند مىكردند يعنى كم حرارت هستند. همچون فصل پر باران پاييز، پُر ترشح هستند. آب بينى و دهانشان فراوان است. و همچنانكه در فصل پاييز برگ درختان مىريزند ريزش مو دارند. افراد اين گروه سادهانديش و راحتطلب هستند. و كسانى كه گرمى و خشكى بر تنشان غالب است صفراوى مزاج خواندند و همانند فصل تابستان كه گرم و خشك است خلق و خويى خشك و خشمآلود دارند. همچنانكه روزهاى تابستان بلند است صدايشان بلند است و همچنانكه گندم در تابستان به زردى مىگرايد چهره صفراء بيان زردگونه است. و سرانجام افراد گرم وتر را منسوب به خون و فصل بهار كردند كه همچون نامشان خون گرمند و در اجتماع به افراد اجتماعى موسومند. با اين مقدمهچينى بايد دقّت كرد اگر هنوز ازدواج نكردهايد از نظر تناسب مزاجى و بدنى با همسر آيندهتان سنخيّت داشته باشد و اگر ازدواج كردهايد بكوشيد با رعايت دستورالعملهايى كه ارائه خواهد شد هر چه بيشتر به خط اعتدال سلامت نزديك شويد.
اگر شما از افرادى هستيد كه به يكى از چهارگروه اصلى ـدموى، بلغمى، سوداوى و صفراوى ـ تعلّق داريد با مصرف غذاهاى خنثى كننده خلط چيره شده بر بدنتان، به اعتدال نزديك شويد و همسرتان را نيز با اين طريق اعتدال آوريد كه اگر صاحب فرزند هستيد با بهود وضع مزاجى شما، صلح و صفاى بيشترى به خانه خواهد آمد و فرزندان بعدى شاداب و تندرستتر پرورش خواهند يافت. و اگر هم در آرزوى فرزند هستيد با رعايت اين دستورالعمل، به بارورى خود كمك كردهايد. در جدول زير با ذكر نوع غذاى مورد نياز آن مزاج آورده شده است :
رژيم غذايى صفراوى مزاج
كاهو، چغندر، گشنيز، خرفه، شفتالو، آلو، خربزه شيرين، بالنگ، شير، غوره، ماست ترش، سماق، انار ترش، تمر هندى، شير خشت، خيار، دوغ، كره، زرشك، ماهىتازه.
رژيم غذايى سوداوى مزاج
لوبيا، نخود، گوشت گوسفند، انگور، انار شيرين، عناب، حلواى شيرين، موز، انجير، عسل و زرده تخممرغ و ضمنآ پخته گياه افيتمون بسيار براى سوداوى مزاجان سودمند است.
رژيم غذايى بلغمى مزاج
گوشت قرمز، مصرف ادويههاى تند، زنجبيل، چاى، نمك، پسته، زيره، گلپر، ميخك، تره، ترتيزك، پياز، سير، بادنجان، و از گياهان دارويى افسنتين و اسطوخودوس توصيه مىشود.
رژيم غذايى دموى مزاج ـخونى ـ
زالزالك، انار ترش و شيرين، عدس، ماش، نان جو، كشك، آلوچه ـگوجه سبزـ سكنجبين، ترشك، بلوط و نيز خون دادن در فصل بهار و پاييز را توصيه مىكنيم.
شمارى از ناباروريها در نتيجه اختلال در تغيير مزاج بدن زن و شوهر به وجود مىآيد كه به برخى از آنها مىپردازيم :
اوّل. گروهى كه زن و شوهر هر دو صفراوى مزاجند يعنى طبيعتى گرم و خشك دارند. در اين حالت قدرت بارورى زن كاهش مىيابد چون تن زن مانند زمينى است كه از شدّت آفتاب سوخته است و گياهى در او نمىرويد و در مردان هم چون حرارت بدن افزايش يافته است ساخت و ساز بدن مختل شده و خشكى مزاج هم بدن را به كوير سوزانى مبدّل كرده است. اين گونه زوجها نسبت به ديگر گروهها، پرخاشگرى بيشترى نسبت به هم دارند و اگر داراى فرزند هم شوند فرزندانى زردچهره و لاغر و بيمارگونه دارند كه احتمال يرقان پس از تولد در آنان زياد است. به آنها توصيه مىشود از رژيم صفراوى گفته شده سود ببرند و لبنيّات ترش، ميوههايى چون خيار و كاهو را بيشتر به كار گيرند و به خصوص از خوردن گوشت قرمز و ادويههاى تند پرهيز كنند. حمام آب سرد بسيار بگيرند و از شير و چربى و كره استفاده نمايند كه بتدريج آثار آرامش و تندرستى را احساس خواهند كرد و خلق و خوى شادابى را پيدا خواهند كرد. مصرف روزانه يك كيلوگرم كاهو و يا خيار و يك ليتر ماست و لبنيات به مدت سه ماه آثار بسيار خوبى برجاى خواهد گذاشت و در خواهيد يافت چهره زندگى براى شما كه در اين گروه جاى داريد تغيير يافته است.
دوم. گروه زنان و شوهرانى كه هر دو بلغمىاند و علائمشان را هم گفتيم. درصد بالايى از عقب ماندگيهاى ذهنى و نازاييهاى زوجهاى جوان در اين گروه مىگنجد. زنانى كه در شمال كشور ـمنطقه گيلانى و مازندران ـ و نيز مناطق كوهستانىِ پُرباران زندگى مىكنند در اين دسته جاى دارند. به اين گروه بويژه شوهران بلغمى مزاج، اكيدآ توصيه مىكنيم با مصرف غذاهاى ضد بلغم، باتلاقهاى بافتى بدن خود را بخشكانند. اين گونه افراد بهتر است خوردنيهاى گرم و خشك مانند فلفل، زيره و زنجبيل را بسيار به كار گيرند و از خرما و سبزيها استفاده فراوان ببرند و به جاى گوشت مرغ و ماهى از گوشت قرمز استفاده كنند. مصرف لبنيّات را محدود كنند و از ترشيها بپرهيزند. استفاده فراوان از آفتاب را پيوسته در نظر داشته باشند. با انجام اين دستور العملها، از سرماخوردگيهاى فراوان و ترشحات بسيار دهان و بينى خلاص مىيابند. كدورت ذهن و عدم اعتماد به نفس كاهش مىيابد. سوء هاضمه و قدرت بارورى نيز افزايش مىيابد و در محيط كار و خانه به موفقيتهاى بيشترى تأمّل مىشوند و سستى و خوابآلودگى به نشاط و شادابى تبديل مىشود. به افراد اين گروه بسيار تأكيد مىكنيم تا رعايت كامل اين نوع رژيم، از باردارى جديد خوددارى كنيد چون حتى اگر فرزنددار هم شويد دچار شب ادرارى، كاهش هوش و احتمال عقبافتادگى خواهد شد.
سوم. زنان و مردان سوداوى كه هر دو طرف مزاجى خشك و سرد دارند انزواطلب و افسردهاند در محيط كار از موفقيّتها محروم مىشوند و اكثرآ از كمرويى و زودرنجى آسيب مىبينند. از معاشرت گريزان هستند و در محيط خانه، گرمى و نشاط كمى دارند. فرزنددار شدن آنها مشكل است و اگر هم صاحب فرزند شدهاند فرزندانى كم توان، ضعيف جثه، خشكيده و تكيده و كمخون از آنان متولّد مىشود و پيوسته بايد به پزشكان مراجعه كنند. زنان اين گروه كمخون هستند و از كمى شير و ضعف جسمانى رنج مىبرند كه در دراز مدّت اگر درمان نشود به ضعف اعصاب و ماليخوليا و وسواس مىانجامد. توصيه مىكنيم از غذاهاى سرد و خشك مانند عدس، ماش، بادنجان پرهيز كنند و در عوض از آبگوشت، جگر و گوشت قرمز كباب شده استفاده كنند. حلواها و شيرينى برايشان بسيار سودمند است و گوشت قرمز به مراتب برايشان از مرغ بهتر است. دم كردن گاو گل زبان همراه با سيب ـو جوشاندن هر دو به مدت 45 دقيقه ـ و پس از آماده شدن، مصرف با عسل را توصيه مىكنيم. انگور و انجير و خربزه شيرين كليد طلايى مشكل آنهاست. و در فصل انگور به جى هر چيز مىتوانند از انگور تازه استفاده كنند.
گروه ديگرى از نازاييها، متعلق به زنان و شوهرانى است كه مزاج زن و شوهر با هم متفاوت است كه براى اختصار به سه مورد آن اشاره مىكنيم :
اوّل زنان سوداوى و شوهران بلغمى مزاج
زنان سوداوى، زمين تنشان سرد و خشك است و دچار كمخونى هستند و ضعيف بنيه هستند. مردان هم رطوبت بدنشان بسيار است. اما سست و كم تحرّكند و هردوى آنها حرارت بدنشان پايين است. پس با رعايت رژيم مخصوص به خود، بايد به اعتدال نزديك شوند و شوهران با خوردن خوردنيهاى گرم و خشك مانند ادويه و زنان با خوردن غذاهاى گرم و تَر مانند كباب و جگر كبابى، به كمك بدن خود بشتابند. به اين طريق هم به قدرت بدنى خود مىافزايند. هم اعتماد به نفس آنها افزايش مىيابد. و مردان اين گروه از هيكل خوشتراشى برخوردار مىشوند و زنان رنگ و روى تازهاى خواهند يافت و محيط اخلاقى خانه تفاهم بيشترى خواهند داشت و در آينده هم اگر صاحب فرزند شوند با رعايت اين رژيم، فرزندان تندرست و قوى خواهن داشت.
دوم زنان صفراوى و مردان بلغمى يا سوداوى
در اين گروه زنان، حاكم خانه خواهند بود و تحكّم از سوى خانم خانه به شوهر اعمال مىشود. زنان در اين حال از مردان پُر تحرّكتر هستند و از مردان خود جسورتر مىباشند. چون سرشت مرد كه در خلقت بايد گرمتر از زن باشد در اينجا درست بر عكس شده است. يعنى مردان سوداوى و بلغمى حرارت بدن آنان كاهش يافته و زنان صفراوى از حدّ طبيعى گرمتر شدهاند. پس مردان با مصرف غذاهاى ويژه خود، حرارت تن خود را بالا ببرند و زنان با مصرف غذاهاى ضد صفراء مىتوانند به خوى و خلق زنانهترى دست يابند. چون خانمهاى صفراوى از همقطاران خود كمتر مورد توجه مردان هستند چون خصيصه مردانه پيدا كردهاند و همزنان اين گروه هستند كه رشد مو در صورت و اندامشان بيشتر است. نازايى و نابارورى در اين زنان همچنانچه شوهرانى بلغمى يا سوداوى داشته باشند فراوان است. پس بايد رژيم خود را… رعايت كنند.
سوم شوهران سوداوى و زنان بلغمى
قدرت عضلانى و تواناييهاى جسمانى مردان اين دسته كاهش يافته و عمومآ لاغر و كمتوانند و از آن سو، چون زنان اين گروه بلغمى هستند آنان نيز دچار رخوت و بىتحرّكى هستند. زنان در اين خانوادهها آرام و مطيع است ولى در اجتماع و ميان اقوام، مشكلات اجتماعى دارند. گرچه اختلافات حادّى بين اين گروه بروز نمىكند. چون مرد انزواطلب است و زن بىتفاوت و رام، متأسفانه اگر اين گروه هم فرزندى داشته باشند نسلى ضعيف و كماستعداد خواهد بود. توصيه مكرّر ما، رعايت رژيم مخصوص به خود است تا آثار شگفتآور آنى را عينآ ملاحظه نمايند.
اكنون كه سخن به درازا كشيد تنها به رعايت دستورالعملهاى بهداشتى عمومى مىپردازيم و در همه حال از خدا خواهانيم با رعايت جدّى اين نكات، همگان زندگى شاداب و فرزندان و بالطبع نسل موفقترى داشته باشند. خوانندگان توجه داشته باشند ميراث گذشتگان چون طلاست گرچه كموزن به نظر مىرسد اما به كوهى از كاه مىارزد. تجارب پدران را به سُخره نگيريم بلكه بهترينش را گلچين كنيم كه دنياى امروز دانسته است اشياء كهنه بسى گرانبهاتر از اشياى مدرن شده است.
خواب، ظاهر بدن را سرد و باطن آن را گرم مىكند.
حركت، بدن را گرم و سكون، سردش مىكند.
در غذا رعايت مقدار و آرامش پس از آن ضرورى است.
مداومت استعمال يك نوع غذا جايز نيست بلكه بايد غذا مختلف و متنوع باشد.
هنگام داشتن اشتهاء، لازم است كه در صرف غذا درنگ نكند زيرا درنگ بسيار ريختن مواد ضمره به معده مىشود.
سزاوار است كه غذا در زمستان، نيم روز و در تابستان، قبل از ظهر يا عصر صرف گردد.
ورزش كردن بايد پس از هضم غذا و هنگامى انجام گيرد كه بدن از فضول خلطى و مدفوع پاك باشد.
ناشتا رفتن حمام، پوست بدن را خشك مىكند.
با شكم پُر حمام رفتن بدن را گرم مىكند و به علّت جذب غذا به ظاهر بدن موجب چاقى و بروز انسدادها مىشود پس بهتر است با شكم خالى و يا شكم پُر حمام نگيريد.
در حمام لازم است از خوردن و اشاميدن پرهيز كنند، چه اين كار به علّت گشادگى رگها موجب سرعت نفوذ غذاى هضم نگشته به دورترين نقاط اعضاء بدن مىگردد.
ماندن زياد در حمام، موجب ريختن فضولات در اعضاء ضعيف بدن و سب سستى جسم، آسيب عصب، تحليل حرارت غريزى و كماشتهايى نسبت به غذا و نيروى جنسى مىگردد.
با شكم گرسنه خوابيدن، قوّت را از كار انداخته، بدن را لاغر مىكند بنابراين مضرّ است.
خواب روز باعث بروز امراض رطوبتى و نزلهها مىگردد و رنگ رخساره را فاسد مىسازد.
بر پشت خوابيدن، سبب انتشار و ميل فضولات به راههاى غير طبيعى گشته، موجب بروز بيماريهاى رديّه مانند كابوس و سكته مىگردد.
بيدارى زياد سبب از بين رفتن رطوبات و خشكى بدن گشته، مانع گوارش و موجب فساد مزاج است و اگر بسيار ادامه يابد به جنون مىانجامد.
زن باردار بايد از ترس و چيزهاى هولناك پرهيز كند و به خوردن گلقند و سكنجبين ملزم گردد.
بهترين غذا براى زنان شيرده، گندم و برنج و ذرّت و گوشت بره و بزغاله و ماهى تازه است.