طاعون 748 قیصریه
سالها پيش نسخهاى خطّى از حبيش تفليسى سده ششمى را تصحيح مىكردم. در پايان نسخه يادداشتى درج شده بود كه به نظرم يادكردهايى دارد كه براى برخى پژوهشگران تاريخ و تمدن و خاصه تاريخ پزشكى ارزشمند خواهد بود. زمان رويداد اين اتفاق سال 748هـ بوده است. اينگونه رخدادها يعنى سيلها، زلزلهها، طاعونها و جز آن در كنار يورشهاى كوچك و بزرگ ويرانگر شرقى مىتواند سر نخى براى چرايى انحطاط ايران نيز بوده باشد.
فىالمثل در سال 748ه /1247م که در شهر قیصریه Kayseri ترکیه که طاعون فراگیر شده بوده، روزگار زيستن حافظ شيرازى و منصور بن احمد شيرازى مؤلف تشريح بدن انسان است و حدود چهل سال پيش از برآمدن گوركانيان. شايد در اين مدّت و در اين رخداد اندوه بار به جز ایرانیان، شمار فراوانى از مغولان منطقه ايران امروزى نيز مرده بودهاند که بستری برای یورش مهاجمان جدید فراهم شود. زيرا به گواهى مؤلّف رساله اغذيه و اشربه سده هفتمى ـ هشتمى سپاهيان مغول به سبب تنعم و پرخورى و كامجويى به بيماريهاى فراوانى مبتلا شده بودهاند از جمله اينكه با اينكه طاسى سر در ميان آنها رايج نبوده پس از ورود به ایران و ماندن سالیان دراز، ريزش مو در آنها نيز شايع شده بوده است. پس دور نيست يكى از سببهاى لشكركشى تيمور همين ناتوانى عمومى حاصل از اين گونه وقايع بوده كه موجب گسترش دستاندازى اینان بوده باشد. جالب اینکه نشانه همه گیری آن از مصر و فرنگ نیز گزارش شده است:
«وبا و در قيصريه، سنه ثمان و اربعين و سبعمائه كه وبا و طاعون مستولى گشت و خَلقى بسيار از صحيفه خود به صحراىِ عدم پيوستند، چنانكه هر كه متوفّى مىشد هر كه پيش او بودى سرايت كردى و او نيز نگذشتى. در خانهاى اگر ده كس اگر بيشتر بودندى همه گذشتندى و اگر متروكات متوّفى كسى چيزى ستدى او نيز با هر كه بودندى گذشتندى با حدّى كه گفتند يكى از ملازمان دارالقضا از تركه بازرگان ملعقهاى ستد. او با فرزندان و هر كه به ديدن او رفت درگذشتند. چندين خانه را بدين سبب در بسته شد. پنج شش ماه كشيد، كاتب اين حروف در ظَهرِ كتابى به خط ماوراءالنّهريان ديدم كه نبشته بود كه در سال پانصد و پانزده در كاشغر طاعون افتاد، چنانكه هر روز صد جنازه به در مىرفت. خَلق درماندند به هيچ نوع تدبير ندانستند. خبر به بلخى رسيد بلخى ـ رحمهم الله تعالى ـ اين دعاها نبشته فرستادند كه بنويسند، اگر مرد بود بر دست راست ببندد و اگر زن بود، بر دست چپ بندد. به بركت اين دعا، حقّ تعالى آهن گرداند. خبر آورند از مصر، روز بود كه هست پنج هزار آدمى مىشمردند كه درگذشت و در اسكندريه گفتند هزار آدمىاند و در فرنگ دو شهرى كه تهى شد و در همه عالم خرابيها عظيم شد و هنوز تا ربيع الاوّل سنه خمسين اندكى باقى است. اين معنى در همه عالم سارى شد و هيچ جاى نگذشت از عرب و عجم و ترك و تا چنانكه مشرق و مغرب كه در آن خرابى نكرد و چند نوبت ساكن شد و باز از سر گرفت و با انواع اعراض مىشد و چون در قومى يا در خانهاى مىافتاد، بيشترِ آن قوم و اهالى آن خانه يا چهارپايان يا گربهاى در خانه بودى، مىرفت».