فرهنگ كلىگويى – نادرست گویی
خردمندان و حکمای فرزانه کهن مشرق زمین و از جمله زبان فارسی مکررا تاکید داشته اند که آدمی زیر زبان خویش مخفی مانده است. انگاری نقشه ژنتیکی هر کس در زنجیره کلمات خارج شده از دست و زبانش یافته شدنی است. یعنی وقتی زبان و قلم می جنبد سرشت و ماهیت پنهان مانده از چشمها آشکار می شود. برخی واژه های برونداده را همچون سفیر یک کشور می دانستةاند که آیینة ای از دوراندیشی و اقتدار و شخصیت فرمانروای همان مملکت است. زبان سرخ سر سبز می دهد به باد یا تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد نیز از جمله شواهد اثبات این مدعاست.
به باورم تجزیه و تحلیل انواع مختصات توالی کلمه ها یک شخص در زمان و مکان و شرایط خاص مثل اثر انگشت منحصر به فردی است که حاوی چکیده روح و نیات و رشت هموست . البته سودمندی غایی و حقیقی این واکاوی پیشگیری از زیانهای احتمالی برخاسته از سوی صاحبان سخنان است که مانند سم یا آتش برافروزنده است یا مثل فردوسی و سعدی و حافظ و سپهری همسان باد بهاری و باران و برف حیات بخش.
این هم گفته شود که در فرهنگهای بشری در گذر تاریخ اساسا وقتی اشاره به سخن و زبان است مقصودشان نوشته نیز هست که چون درگذشته بیشتر به شکل شفاهی بوده و بعدا مکتوب می شده مثل احادیث نبوی و امامان و یا پیشوایان عرفان و تصوف کمتر به تمایز میان این دو قائل می شده اند.
از منظر دیگر اگر باوریم کنیم ذهن از واژة ها تاثیر می پذیرد می توان تصور کرد رابطه قلم و زبان گویندگان و نویسندگان از یک سو و نیز گوش و ذهن شنوگان و خوانندگان از جنس نرینگی و مادنگی است. شاید هم از این روست که کلمه می تواند به همان اندازه سلاح کشتار جمعی خطرناک بوده باشد. یعنی گاه نوشته ای می تواند فتنه انگیز بوده باشد ولو راست باشد به قول سعدی. در قرآن آیه شگفتی وجود دارد که این نگره را تایید می کند. اینکه پروردگار یگانه روز رستاخیز از راستگویان چرایی راستگویی شان را باز می پرسد: لیسئل الصادقین عن صدقهم. این نکته اثبات می کند پشت پرده راستی هم می تواند نیات پلید نهفته باشد چه رسد به دروغ و افترا.
به هر روی جهان امروز در آتش عالمان و ناعلمانی می سوزد که کارشان شلیک و بمباران ذهنها با واژه های فتنه برانگیز است . دانشگاهها و مراکز مختلف علمی و تحقیقی و نیز رسانه های مختلف نقش کارخانه های اسلحه سازی و پادگانهای نظامی را بازی می کنند. راست می گفت سهراب سپهری واژه باید خود باد . واژه باید خود باران باشد. چکیده آنکه موج برآمده از چینش واژه های بیمارگونه برخاست از روحهای بیمار را همچون زهر هلاهل و بیماری ایدز و طاعون جدی بگیریم که مبادا نادانسته خود و خانواده و دوستانمان را قربانی کنیم ولو از جنس شعر و هنر و تفکر بوده باشد . پس باید نفوس بیمار را شناخت تا از خودشان و حرفهایشان گریخت یا از سخنانشان به روح بیمار و خطرناک آنها پی برد. اینکه مبادا دوشیزگانگی نفس و ذهن و زبان به دست اینان دریده شود و سیاه بخت شویم.
کمابیش خوانندگان این نوشته هرگاه به حافظه خود رجوع کنند لحظاتی که حس افسردگی و پشیمانی می کنند زمانی است که می پندارند فریب خوردة بوده اند. میان ایرانیان به وقت بیان رنجیدگی جمله ای است مشهور که کاش می دانستم و …. دوست فرزانه از دست رفته ام کاظم برگ نیسی بیتی زیبا از ابوالعلای معری سده پنجمی که گورش به دست داعش در شهر معره سوریه ویران شد این چنین با سرانگشتان جادویی اش این چنین ترجمه کرده است که اکنون شش سالی است بر سنگ مزارش نیز نقش بسته است:
در باره من بر پایه آنچه بر سر زبانهاست داوری مکن
دنیایی که در آن زندگی می کنی آکنده از فریب است
آری تاریخ جهان پر است از اغوای فریبنده واژةزاد از شیطان در بهشت تا چوپان دروغگو و زاغک و قالب پنیر کتابهای دبستانی و حرفهای عاشقانه سراب گونه. بر سر سخن اصلی برویم:
- در دهه هشتاد بود که روزی یکی از استادان مشهور دانشگاه سخن می گفت . سخنانی که بارها در جاهای مختلف تکرار می شد و سبب ملال شنوندگان. البته مثل نان سنگک کاربرد فراوانی داشت زیرا نه سیخ می سوخت و نه کباب. از جمله رده بندی دنیا به دو بخش مادی و معنوی یا داشتن تمدن پرشکوه گذشته و بر زبان آوردن نام بزرگانی همچون جابر بن حیان به عنوان پدر علم شیمی یا ابن سینا یا خواجه نصیر طوسی به عنوان نماد فلاسفه شرق و نیز از جمله استناد به شعر متنبی درباره عضدالدوله که مشتمل بر نام شهنشاه بوده است. روزی در محفلی بودم و نخستين بار از زبان شادروان ايرج افشار که حس کردم از این گونه حرفها ملول شده اند می شنيدم كه در گفتارهايشان تعبیر کلی گویی را به كار بردند كه البته اول مىپنداشتم از همين ايشان است اما گذشت زمان سبب شد بدانم دستكم تا زمان فروغ فرخزاد این پیشینه به عقب باز مىگردد.
- بار دیگر به تقریب 1383ش در تهران کنار دست زنده یاد افشار نشسته بودم که یکی از بزرگان وارد شد و ایشان شتسش خبردار شد که جایزه اش را باید از دست او بگیرد. دستهایش را بر دسته چوبی صندلی گذاشت از جای برخاست و رفت . چند سال بعد که بنده دست اندرکار جشن نامه شادروان هوشنگ اعلم بودم به ایشان گفتم آقای اعلم می خواهند همین شخص یادداشتی بر کتاب بنویسد . گفت شان آقای اعلم اجل از این است که این شخص ایشان را ستایش کند!
- به باورم كلىگويى به میانجی ترجمه های خام و نیز سرمستی غربزدگان روشنفکرنما و کم دانش از زبانهاى اروپايى از یک سو و نیز تأثیرپذیری شدید از زبان عربی بدون گذر از پالایه های دستور زبان فارسی به ايران آمده است.
- به نظر مىرسد كلىگويى به دو شكل اصلى عمدى و غيرعمدى است. نوع عمدى يعنى در كشورهاى استبدادى كه صراحت گفتار همچون زبان سرخ بر باد دادن سر سبز است كلمات به کار رفته در لفاله های کنایه آمیز و گاه بزرگنمایانه پيچانيده مىشود كه اندكى بوى حقيقت دارد ولى همه حقيقت نيست. نوع سهوى این پدیده آن است كه نوخاستهاى مىخواهد سرى ميان سرها درآورد و شايد اداى گروه نخست را درآورد. يا از فرط ترديدها و ابهامها به شكل فلهاى دادههاى ذهنىاش را به شتاب تمام در جملاتى جاى مىدهد كه همه مخاطبان را راضى نگاه دارد. مىتوان نوشتهها ژورناليستى عامهپسند و گاه سياسى و فرهنگى سودجويانه يا فرقهاى ـ گروهى پسامشروطه را در اين دسته جاى داد. تبليغات انتخابى آميخته به دروغ يا دارندگان مقامهاى بلندپايه در شاخههاى گوناگون اجتماعى نيز براى آنكه به دايره ذهنی اغلب شنوندگان گفته يا خوانندگان نوشته نزديك باشند از اين شيوه استفاده مىكنند.
- جالب است كه گاه اگر از صاحب سخن معنى اصطلاح به كاربردهاش پرسيده شود زبانش به تعبير خودشان قاصر يا الكن است.
- كلىگويى به ردهبنديهاى غربزده و چپگرايان و تندروهاى دينى در ادیان و مذاهب مختلف یا ایدئولوژیهای افراطی همچون مارکسیسم و جز آن بستگى دارد. هر صنف يا صاحبان رشته و مشاغل نیز مثل پزشكان يا مهندسان كلماتى به كار مىبرند كه باز هم شنونده و خودشان به قول مذهبيها بينى و بينالله نمىفهمند چه مىگويند كه يادآور آيه قرآنى است كه لاتقربواالصلوة و انتم سكارى.
- به كار بردن كلمات مترادف نیز گویا به تعبیر عوام براى چهارميخه كردن مفهوم در ذهن مخاطبان به کار می رود يا نادانسته كه مشهورترين مثالش سنگ حجرالاسود است. نمونههاى ديگر مثل اينكه فلانى سخاوتمند و بخشنده است. دل رحيم و مهربان است. ستمگر و ظالم است.
- باورداران به كلمات قرآن دريافتهاند فرمان پروردگار يگانه پيوسته به استحكام كلام است چندانكه ميان واژه ـ معنا انطباق بيشينه باشد و ميانشان طلاق يا زنا يا همجنسگرايى اتفاق نيفتد: قولوا قولاً سديداً… يحرفون الكلم عن مواضعه… چرخانيدن كلمات در گلو كه گويا از جانب خداست. تغيير داده شدن صداى زنان كه فتنهانگيز نباشد… از جمله هشدارهایی است که در قرآن یاد شده است.
كلمات و تعبيرات معمول و متداول ميان كلىگويان
يا ردپاى كشف كلىگويى دهههاى اخير
یادداشت زیرین به ياد سقراط حکیم است که گفته بود آیا همه چیز را درباره آنچه در و بر خودمان است می دانیم که سراغ کائنات و تاریخ نادیده رفته ایم؟ یادآور منجم گلستان سعدی است که کسی گفته بود تو چه می دانی در آسمانها چه خبر است وقتی نمی دانی در سرایت کیست؟ و سهراب سپهرى که گفته كار ما نيست شناسايى راز گل سرخ و سرانجام اصطلاح شیرین کلی گویی از سوی فروغ فرخزاد و ايرج افشار تنظیم شده است.
نوجوان كه بوديم برادرم مىگفت برخى آدمها مخالفخوان هستند يعنى اگر مثلاً در يك افطارى همه چاى بخورند او سفارش آبجوش مىدهد. اگر همه آبجوش بخورند او درخواست چاى مىكند. اینکه می خواهند گونة ای باشند متمایز تا بیشتر جلوه داشته باشند از جمله در سخن گفتن .
خاطرهاى هم دارم كه روزى در سالهاى پيش از انقلاب كتابى را ديد كه مؤلف امضاء كرده بود الاحقر علامه! برادرم مىگفت اگر واقعاً فروتنى مىكند پس چرا نوشته علامه؟ اگر مىخواهد دانش خود را برجستهكند چرا نوشته الاحقر؟ از بررسی این دو کلمه عقلا درسها خواهند آموخت.
گذشت زمان سبب شد كه دريابم حق به جانب او بوده است. كسانى كه از داشتن تملك همهسويه علم و فلسفه ناب محرومند و از ژرفاى دانش و ادب و هنر دورند رنگآميزى چشم نواز و پوستههاى بيرونى باشكوهى دارند كه در قرآن نيز اين موضوع در وصف منافقان مطرح شده است: و اذا رايتهم تعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقولهم. در جاى ديگر از گردانيدن كلمات در دهان سخن گفته شده كه مىتوان گفت در فارسى به آن سخنان، پر طمطراق و حرفهاى دهان پر كن مىگويند.
نگارنده اين سطور در گذر عمر و از روزگار دانشجویی با كسانى رويارو بوده كه پس از زيانهاى كلى که از آنها نصیبم شده است دريافته ام از نشانههايى است كه بايد در شناسايى شخصيتهاى خطرناك از آن كمك گرفت شمارگان بالاى به كارگيرى اين دست واژهها از سوى آنهاست كه به دو دسته غربزدگان ظاهرى و غربزدگان باطنى تقسيمبندى شان می کند.
با اين يادآورى كه اگر واژه و معناى منطبق بر هم را عين عدالت تصور كنيم با تحريف و تصحيف تلفظ و ضبط كلمات يا معنا مىتوان گفت اينگونه كسان ديرازود به ما نیز آسيب يا زيان خواهند رسانيد زيرا خوی تجاوز در سرشت آنهاست و آن را بد نمىشمارند خاصه آيينه ای از آز بىپايان و دنيادوستى شديد و دستكم خودباختگى و سرخوشى و بىدردى و بىهويتىشان است. به هر روى به باورم سند مسجل كمدانشى و سطحى بودن كاربران به شمار مىآيد. به باورم در آینده به سبب بمباران ذه با داده های رسانه ای شاخه ای دانشگاهی به نام دانش طب واژه شامل پیشگیری و درمان آسیبهای واژگانی تاسیس خواهد شد. شاید وزراتخانةای هم باشد مخصوص پاالایش واژه ها . زیرا همچون آلودگی هوا و ترافیک و داعش و طالبان سبب نابودی نسل بشر و قحطی و فقر خواهد شد چندانکه در میان انواع گروههای افراطی سیاسی و فرقة ای عوارض آن در یمن و سوریه و افغانستان و عراق دیده می شود که مردمان خرد و کلان لابلای چرخ دنده های اندیشه های انحرافی له می شوند و شهرها و تمدنها نابود می گردد. چینش واژه ها هم دالان منتج به بهشت و دوزخ و برزخ این جهانی و آن جهانی شده است:
گروه اول: روشنفكرنمايان :
اَمپاس.
فيس تو فيس.
داف كسى بودن.
چلنج.
تيك اف زدن.
گاهاً.
پيشنهادات.
سفارشات.
فكت.
اِلِمان.
دوماً و سوماً و چهارماً.
انترسان.
درينك.
پالس زدن.
اوكى.
ويزيت كردن.
ددى.
جوينت شدن.
مچ شدن.
سورپرايز كردن.
تا بعد.
وییوى خوب.
آلترنايتو.
پى پى.
شانتاژ.
آرسن لوپن بودن.
تراك.
چيپ بودن.
اىول.
فيت ِ فيت.
نِت بودن.
رو آنتن بودن.
بىخيال چيزى بودن.
جالبناك.
افه آمدن.
ب. گروه دوم عوام الناس و بازاریان و گروه ناروشنفكران :
مبرهن بودن
اقشار
اقتصا کردن
تعامل
صبیه
متعلقه
مصداقى برخورد كردن
مصلحت: مصلحتجويى.
مستطاب
جريان /در جریان بودن
تحقق
متحقق
فىالواقع
گيريم
بشريت
محترمين
غفلتاً
گرام
دستهبندى پربسامد مادى ـ معنوى
منوّر
منعقد بودن/شدن
منعقده
بيت
عنوان كردن
شرف حضور
زبان الكن
فقره: در اين فقره
عرضه داشتن و مشتقات آن.
بطور كلى
ذووجهين
متدرجاً
مىباشد/مىباشند به شکل پربسامد
ان و اُنها به جاى آن و آنها
اِن به جاى این
قطع نظر
مستفيض
كليتاً
لاحق/لاحقه
موردى: موردى برخورد كردن.
مقتضى:
اقدام / اقدامات
بندهزاده
عنايت داشتن
انعقاد مجلس
اهل فضل
نوعاً
جسارتاً
فرمایشات
مستحضر بودن
توسط: توسط عمل جراحى.
از جنبه
حضرات
بلاتشبيه
خاطرنشان كردن
معزز
توجه مبذول داشتن
موضوعيت داشتن
عرایض
فرازی از سخنان …
امکن به جای امکان
اسم فاعل باب تفعل یعنی متفعل به ضمه اول و دوم مثل متحرک و متدین و متمدن
سلسله جلیله و شریفه
حسب الفرمایش