بيست و پنجمين گردهمايى ساليانه دانشآموختگان دبيرستان حكيم نظامى قم روز جمعه دوم مهرماه 1395ش
دبيرستان حكيم نظامى قم در روزگار پهلوى اول به پیشنهاد پدر مادرم شادروان سیدعلی اکبر برقعی (1278-1366ش) به وزیر معارف وقت و در زمان وزارت علىاصغرخان حكمت ساخته شد. به تقريب طى سه سال آغاز تا پايان به طول انجاميد و در سال 1317ش راهاندازى شد. گزارش آن در کتاب تاریخ معارف قم نوشته مهدی عباسی آمده است.
اين دبيرستان يكى از چند دبيرستان ايران بود كه معماران اروپايى در طراحى آن نقش داشتند. به تعبير دوستم مهندس ويكتور دنيل اينگونه بناها همچون ساختمانهاى ميدان توپخانه و دانشگاه تهران از شمار معماريهاى اقتدارگرا بودهاند. به تقريب هفتاد و هشت سال از اولين سال ورود دانشآموزان به آن دبيرستان مىگذرد كه منشأ آثار خيرى براى شهر قم و كشور ايران بوده است. به باورم لازم است تحقيقى مستقل درباره كارنامه حكيم نظامى از جنبههاى گوناگون تدوين شود.
شادروان علىاصغر فقيهى از نخستين كسانى بود كه از سال 1319ش و پس از پايان تحصيلات دانشگاه تا سى و يك سال در اين دبيرستان تدريس مىكرد. براى نسلهاى امروزى كه شايد كمتر با سطح علمى و عنوانهاى مرسوم روزگار رضاشاهى و دهه بيست و سى آشنا هستند يادآور مىشوم كه به گواهى زندهياد فقيهى كتابهايى كه در دوره دبيرستان تدريس مىشد امروزه در مقطع دكتراى زان و ادبيات فارسى در دانشگاه تهران تدريس نمىشود. از جمله آنهاست كتاب مختصر الاغانى ابوالفرج اصفهانى که در مقطع دكترى زبان و ادبيات عرب نيز تدريس نمىشود. استادانى كه در اين دبيرستان تدريس كردهاند امروز در عالىترين سطوح دانشگاهى و حتى فرهنگستان زبان و ادبيات فارسى يا دائرةالمعارف بزرگ اسلامى و بنياد دانشنامه جهان اسلام يافته نمىشوند چه رسد به دبيرستانها.
شايد آمارى كه به دست داده مىشود مؤيد همين نكته باشد. شادروانان دكتر بهرام فرهوشى، دكتر محمدامين رياحى، دكتر ابوالفضل مصفا، دكتر اميرحسن يزدگردى، دكتر حسين كريمان ـ استادان دانشكده ادبيات ـ ، دكتر سيدمحمدحسينى بهشتى، دكتر غلامعلى اخروى ـ دكتراى زمينشناسى از فرانسه ـ، دكتر سيدمحمد غروى ـ دكتراى جغرافيا از فرانسه ـ و از ميان بازماندگان دكتر عباس حرى ـ بنيانگزار مؤسسه ملى زبان ـ دكتر مظاهر مصفا ـ استاد زبان و ادبيات فارسى دانشگاه تهران ـ از آن جمله هستند. از ميان بيرونآمدگان اين دبيرستان نيز مىتوان به نامهايى همچون دكتر على اشرف صادقى، دكتر عبدالرحيم اشعرى ـاستاد فيزيك هستهاى و اولين فارغالتحصيل دكتراى همين رشته در ايران ـ دكتر هرمز ظهيرى ـ پزشك و جرّاح ارتوپدى مقيم آمريكا و پزشك جورج بوش كه نامههاى نوستالژيكى درباره خاطرات حكيم نظامى براى دوستانش به ايران فرستاده ـ از آن جمله هستند. در بخشهاى مختلف اقتصادى و اجتماعى نيز بيرون شدگان از اين دبيرستان كه از قضا تا به امروز در برگزارى همايشهاى سالانه شركت دارند يادكردنى است. از جمله جناب شاهرخ ظهيرى كه در سال 1338ش مجموعه كارخانههاى مهرام را راهاندازى كرد. مؤسس و مدير كارخانههاى زرماكارون نيز از حكيم نظاميان است.
نگارنده اين سطور كه دو سال از چهار سال دبيرستان را در دبيرستان شادروان احمد اوحدى و دو سال پايانى را در سالهاى تحصيلى 1361-1359 در حكيم نظامى بوده است شايد اندكى بتواند در مورد مكتبهاى مختلف اين دو مركز آموزشى سخن بگويد. اول گفته شود كه طى هشت دهه گذشته هيچ دبيرستان ديگرى مشابه حكيم نظامى در قم و تا آنجا كه آگاهى دارم در سالهاى پس از انقلاب در هيچ نقطهاى در ايران راه اندازى نشده است. در طول زمان و خاصه پس از انقلاب بتدريج دبيرستان از جنبه مساحت كه چند هكتار بود كوچك و كوچكتر شده است. بدترين بخش آن ويرانى سردر ورودى آن براى گسترش خيابان معلم بوده است. البته اين بخت را داشته تا همچون بيمارستان فاطمى كه يادگار شادروان سيدمحمد فاطمى قمى رئيس ديوان عالى كشور روزگار پهلوى اول بود به تمامى ويران نشود. نام حكيم نظامى نيز به امام صادق(ع) تغيير نام يافت اما ميان دانشآموزانى كه چهل سال تمام تا سال 1357ش خاطرات آنجا را در ذهن ثبت كردهاند هنوز به حكيم نظامى مشهورتر است.
ويرانى و زشتى نماى ظاهرى حكيم نظامى امروز با ساختمانهاى نامتقارن يادآور بناهاى تخت جمشيد است . ویرانه واره ای كه رنگ و بويى از يك عظمت از دست رفته دارد. اين اتفاق نسبت به سالهای اولیه تاسیس در همه ابعاد از جمله كادر آموزشى و دانشآموزان نيز اتفاق افتاده است. روزگارانی مدیرانی همچون آقای هادیف اطمی می کوشید با جذب منابع مالی به برکشیدن حکیم نظامی بکشود اما در سالیان اخیر دكتر عباس حرى كه روزگارى در دهه سى در اين دبيرستان تدريس مىكرد وقتى تصميم گرفت به هزينه شخصى سيصد هزار دلار براى ساخت يك كتابخانه در اين مجموعه هزينه كند عليرغم چندين سال پيگيرى سرانجام ادارات وابسته همچون ميراث فرهنگى و اداره آموزش و پرورش استان قم سر همراهى نداشتند تا مجموعهاى همراستاى ساختمانهاى اوليه در ميانه اين مجموعه افزوده شود. اين شوق و ذوق و صرف وقت و هزينه به محاق تعليق افتاد.
به هر روى به تقريب از سال 1370ش و به همّت دكتر على محسنى از فارغالتحصيلان همين دبيرستان پايهگذارى شد. ايشان حدود سال 1334ش از همين مركز ديپلم گرفتهاند. آموزگار شدند. به دانشكده پزشكى اصفهان رفته و در سال 1343ش فارغالتحصيل شدند. در ادامه موفق شدند به عنوان جراح و متخصص گوش و حلق و بينى مشغول به كار شوند.
دكتر محسنى و به باورم به سبب حال و هواى حكيم نظامى و خاصّه نفس گرم شادروان علىاصغر فقيهى به خلاف بسيارى از پزشكان گرفتار آزمندی بی پایان نشد. نه در بيمارستان خصوصى مشغول به كار شد و نه تا به امروز مطبى از ملك شخصى دارد. هنوز پس از پنجاه سال مطب او استيجارى است. ويروس ادبيات و تاريخ و هنر به ميانجى استادان حكيم نظامى وزان پس فرزانگانى همچون شادروان دكتر عبدالباقى نواب ـ استاد برجسته دانشگاه اصفهان و رئيس دانشكده ادبيات و دانشكده پزشكى ـ به تن و روح ايشان رخنه كرد. با بسيارى از استادان مربوطه از جمله دكتر رياحى، دكتر كريمان، دكتر اسلامى ندوشن و امثال آنان ارتباط معنوى و دوستى عميق پيدا كرد. يكى از مختصات منحصر به فرد ايشان يانكه هيچگاه از كسى دلگير و دلزده نمىشود و از اين همه گذشت آن از سوى يك پزشكپيشه تعجب مىكنم. فروتنى ايشان نيز يادآور استاد فقيهى است. همين شنبه روز پس از بازگشت از مراسم غروبگاهى جمعه بود كه به جاى بنده كه بابت زحماتشان تشكر كنم تلفن زد و پرسيد كه مراسم چگونه بوده است. دوستى بنده نيز با ايشان از دوره درگذشت استاد على اصغر فقيهى به سال 1382ش عميقتر شده و خوشبختانه طى سيزده سال گذشته ادامه داشته است.
روز جمعه دوم مهرماه برنامه بيست و پنجم طبق سنوات معمول و خاصه ساليان اخير در محل پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى در بزرگراه كردستان تهران از ساعت شانزده تا نوزده برگزار شد. امسال نيز به لطف دكتر حسن زنديه ـ عضو گروه تاريخ دانشگاه تهران ـ انجام اين مراسم در آن مكان ميسر شد. بنده به همراهى مدير مركز آموزشى دوره راهنمايى خويش در فاصله 1354ـ1357ش سيدرضا لاجوردى و نيز هادى فرساد و دوستشان دبير ادبيات فارسى آقاى خانقاهى به همراه پسرم معين عازم مراسم شديم.
در بدو ورود و پس از سلام و احوالپرسى با دوستان ثبتنام انجام مىشد. كارت جلسه به سينه آويخته مىشد. صورتجلسه برنامه امروز كه شامل شانزده قسمت بود به دست واردشدگان مىدادند. از اين ميان شماره يازدهم كه موسيقى ايرانى بود حذف شد. مراسم طبق معمول با مجريگرى دانشآموز و دبير همين دبيرستان آقاى عباس فرساد بود كه چند روز پيش از اين گزارشى از زندگى و شعر او در همين فضاى مجازى قرار داده شده بود. نخست قرائت كلامالله مجيد بود و زان پس سرود جمهورى اسلامى ايران. آنگاه دكتر على محسنى گزارش ساليانه انجمن را به دست داد. از جمله اينكه برادر آقاى دكتر تقى ارجمند كه از هنرمندان و موسيقىدانان قمى و از دوستان قديم شادروان دكتر عباس زرياب خويى ـ استاد تاريخ دانشگاه تهران ـ بوده در همين هفته درگذشته و دست بر قضا در همين روز جمعه از سوى اداره فرهنگ و ارشاد اسلامى شهر قم مراسمى در قم برپا شده است.
قرار بود مدير كلّ آموزش و پرورش قم جناب شيخ الاسلام ده دقيقهاى صحبت داشته باشند كه با نبود ايشان رئيس ناحيه چهار كه حكيم نظامى زيرمجموعه آن است سخنرانى كرد.
سخنران بعدى آقاى عليرضا سنگتراشان رئيس دبيرستان حكيم نظامى بود كه سخنانى گزارش گونه ايراد كردند. ایشان هم اکنون در مقطع دکتری تاریخ مشغول تدوین پایان نامه تحصیلی درباره نظام آموزش و پرورش روزگار پهلوی با همکاری دکتر حسن زندیه هستند.
يكى از اصلىترين سخنرانان دكتر رضا فرجى دانا استاد و رئيس دانشكده فنّى و رئيس دانشگاه تهران ببود كه در طلیعه دولت حسن روحانى سمت وزارت فرهنگ و آموزش عالى را به عهده داشت که از دانشآموختگان حكيم نظامى در چهل سال پيش به شمار مىآيد سخنرانى كرد. او نيز بر معمارى حكيم نظامى و تأثير آن بر روحيه دانشآموزان تأكيد داشت. اينكه وقتى كه در كلاسهاى درس بلندا ارتفاع درس بخوانى و امتحاناتت در سالن آلياسين باشد و راهروهاى پهناگسترى پيش رويت باشد كمالگرا مىشود. هم ايشان يادآور شد دكتر تقى ابتكار پيش از مرگش روزى در دانشكده فنى تأكيد كرده بود كه اگر ساختمانى ساخته مىشود حتماً با ارتفاع زياد باشد كه بر تحصيل دانشآموزان اثر مىگذارد. ايشان از شيوه آموزش استادانش در حكيم نظامى سفارش مىكرد كه وقتى پاى به دانشگاه گذاشته بوده خاصّه در دانشگاه پهلوى شيراز در سالهاى پيش از انقلاب استادان ادبيات آن شهر تعجب مىكردهاند كه دانشآموزى قمى تا چه اندازه با سعدى و حافظ آشنا و قوه فهم فراوانى از اين بزرگان دارد. نكته جالب ديگرى اينكه ايشان به آن اشاره كرد تغيير معناى واژه سواد و بىسوادى بود. اينكه در گذشته هر كس خواندن و نوشتن نمىدانست او را بىسواد مىناميدند. هر كس كه الفبا مىآموخت و مىتوانست بنويسد و بخواند باسواد ناميده مىشد. مىگفت اخيراً يونسكو تفسير باسواد را به كسى اطلاق كرده كه ممكن است بىسواد باشد امّا اگر در هر رشتهاى بتواند با اجتماع ارتباط برقرار كند يا كارهاى اجتماعى بزرگ انجام دهد او را باسواد مىخوانند.
پس از پايان مراسم بود كه به وقت خروج با ايشان همراه شدم. اين نكته را بيفزايم كه به سبب شوقى كه دكتر فرجى دانا به حكيم نظامى دارند در جلسهاى كه در همين ساعات در دانشگاه تهران برگزار مىشده شركت نكرده و نشست همشهريانش را در اين مراسم ترجيح داده است. پيرو يادكرد ايشان از جمله در تفسير كلمه باسواد به قول طلاب علوم دينى به ايشان عرضه داشتم كه در زمينه اهداى كتاب به بنده رهنمودى داشته باشند كه آيا در وزارت آموزش عالى مركزى براى تقسيم كتابها ميان دانشكدههاى دانشگاهها هست يا نه. ايشان به دايره وزارت ارشاد اشارت دادند و گفتند گويا در وزارت آموزش عالى چنين قسمتى وجود ندارد. به هر روى بزرگوارانه تلفن بنده را گرفتند كه اگر بتوانند در آينده با من تماس بگيرند.
سخنران ديگر دكتر مهدى خاتمى بودند كه اكنون در مرز هشتاد و هفت سالگى است. مىگفتند از سال 1331ش در قم تدريس داشته و از بنيانگزاران و راهاندازان مجموعه آموزشى تهران از جمله دبيرستان هدف بودهاند. ايشان به تازگى از آمريكا آمده و با شوق خود را به مراسم ساليانه رسانيده بود. نكته جالبى در صحبت ايشان شنيدم كه مىگفتند شايد حضّار باور نكنند امّا من گاهى نام نوههاى خود را فراموش مىكنم امّا برخى از دانشآموزان شصت سال پيش را در حكيم نظامى هنوز به ذهن دارم.
سالها پيش از زبان دكتر عباس حرّى كه كرمانىتبار هستند و ايشان نيز در مرز فراتر از نود سال هستند در دبيرستان حكيم نظامى قم شنيدم كه از تيزهوشى دانشآموزان حكيم نظامى ياد مىكرد. اينكه سه ساله 1330ـ1332ش كه در قم بودهاند با هيچ دورهاى قابل مقايسه نيست. مىگفتند سالها در تهران تدريس كردم. به سال 1340ش مؤسسه ملى زبان را در چهارراه پهلوى راهاندازى كردم. امّا دانشآموزان اين دبيرستان به وقت ساعات درسى پرسشهايى را مطرح مىكنند كه نه فقط من به آنها چيزى مىآموزم بلكه آنها به من نكته مىآموزند و مرا وادار مىكنند كه باز هم تحقيق كنم. شايد به همين سبب است كه ايشان به جز كتابخانهاى كه ياد شد همه ساله به دانشآموزان برتر حكيم نظامى هدايايى نقدى و لوح تقدير اهدا مىكند كه البته معمولاً در پس پرده خفاست. اساساً ناقمىها در اين انجمن فعالتر بوده و از خود بيشتر مايه مىگذارند. يكى از آنها نيز دكتر عباس حرى است. شوربختانه به دلايل نادانستهاى ايشان كه قرار بود در همين مجموعه سخنرانى داشته باشند احتمالاً به سبب ناتوانى يا ناخوشى حضور نيافتند.
البته اکبر ایرانی قمی مدیر مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب نیز به سبب ابتلای به آنژین نتوانستند خود را از دماوند به تهران برسانند و تلفنی از بنده خواستند از دکتر علی محسنی عذرخواهی کنم. دکتر علی اشرف صادقی نیز که به سبب عمل جراحی چند ماهۀ اخیر به روایت دکتر اکبر ایرانی دچار ضعف شدید شده اند در جلسه حاضر نشدند. چنین بود جناب آقای سیدمحمود دعایی مدیر مؤسسه اطلاعات که به خلاف هر سال امسال در جمع قمی ها نبود تا دو تن از کرمانی تبارهای جمع کاسته شود.
جهانگير اميرحسينى قاضى و وكيل برجسته و فارغالتحصيل 1332ش اين دبيرستان نيز طبق متعارف ساليانه در اين مجالس سخن گفتهاند. در ادامه قطعه شعرى از سرودههاى عباس فرساد از سوى خود ايشان خوانده شد.
دكتر عباس پوستى استاد ممتاز فارماكولوژى دانشكده پزشكى دانشگاه تهران و فارغالتحصيل 1334ش از حكيم نظامى درباره پوكى استخوان براى حضّار سخن گفتند.
آقای شاهرخ ظهيرى كه اكنون در مرز هشتاد و هفت سالگى است و دانشآموخته سال 1328ش حكيم نظامى بوده و پيشتر از او ياد شد قطعه شعرى طنز از ساختههاى خودش براى حضّار خواند.
نوبت آقاى هادى فرساد از پيشكسوتان حكيم نظامى رسيد كه دانشآموز و دبير حکیم نظامی و معاون آقاى هادى فاطمى رياست دبيرستان در سالهاى پيش از انقلاب بودهاند. پيش از آغاز سخنرانى از اينكه كمحرمتى شده و جوانترها كه شاگرد ايشان بودهاند حق تقدم يافته بودند سخت دلآزردشان كرده بود. صرفاً شعرى از غزلهاى خود را خواند. .
به هر روى در ساعت 19 برنامه اختتاميه از سوى دكتر على محسنى اعلام شد. طبق متعارف ده تن از دانشجويان نخبه روى صحنه آمدند و لوحهاى تقدير به ايشان تقديم شد كه اگر اشتباه نكنم برترين آنها رتبه هفتاد و پنج كنكور و دانشجوى شريف بود كه امسال پذيرفته شده است. البته در مقاطع تحصيلى ديگر نيز در دانشگاه شريف، دانشگاه تهران، اميركبير، علم و صنعت و دانشگاه صنعتى اصفهان نيز پذيرفتهشدگانى وجود داشت.
دكتر غلامرضا جمشيدى نيز كه نامش در فهرست سخنرانان نبود امّا به درخواست خودش چند كلمهاى صحبت كرد پزشكپيشه و فارغالتحصيل 1332ش بود كه پيشنهاد كرد انجمن حكيم نظامى ثبت رسمى شود و فراخوانى براى همكارى علاقهمندان داده شود كه گويا مقصودشان كمكهاى مالى از سوى فارغالتحصيلان حكيم نظامى باشد.
در اين مراسم جشننامه مختصر حجم شادروان دكتر غلامعلى اخروى كه نگارنده اين سطور در سالهاى گذشته بخت دوستى و آشنايى نزديك با او داشته و دو نوبت ميهمان ايشان در شهر خوى بوده است به رايگان به حضار داده مىشد. شادروان اخروى نيز در دهه بيست در بحبوحه جنگ جهانى دوم از خوى به قم آمده بود اما هرگز حلقه ارتباطىاش با حكيم نظامى گسسته نشد. شاعرپيشه بود. جوانمرديهاى بسيار داشت. از جمله اينكه در سال 1385ش كه از تهران به خوى رفت تمامى داشتههاى خود را وقف فرهنگ شهر خويش كرد و همچنين وصيّت نمود پس از مرگش خانهاش به اداره آموزش و پرورش داده شود. خاطرههاى خوشى از مهربانيهاى او دارم. اقتدار و اراده آهنين او مثالزدنى است. از جمله اينكه به كسانى كه از راههاى دور از تهران و قم به ديدنش مىرفتند مىگفت بايد هزينه سفر شما را من پرداخت كنم چون شما كارى در شهر خوى نداريد. از خصوصيات ديگر او اين بود كه هرگاه مهمانى به خانهاش مىشتافت و چند شب هم از او پذيرايى مىكرد به وقت رفتن جعبهاى بود مشتمل بر عسلهاى درجه يك شهر خوى كه به رسم يادگار به مهمانها داده مىشد. با همان انضباط خاص خودش روى هر جعبه را مىنوشت تا اشتباه نشود. به جز اين هر پاييز براى دوستان عسل خوى مىفرستاد كه همه ساله چند كيلو نيز سهم بنده بود كه به ميانجى دكتر على محسنى به بنده مىرسيد. در خانهاش نيز همه چيز بايد نظم داشته باشد. چيزى كه در خانه ايشان ديدم و هرگز جاى ديگرى نديدم اينكه ايشان تمامى شيرهاى خانه را چنان تنظيم كرده بود كه با نشان دادن انگشت خودش كه به شكل عدد هفت بود مىگفت فقط يك نيم دايره بچرخانيد كافى است. اگر كسى اين كار را انجام نمىداد به بىنظمى او اعتراض مىكرد. آخرين نوبت كه به خوى رفته بودم يك جفت جوراب باقى مانده بود. به تصور اينكه متعلق به بنده است آنها را شسته و در پاكتى گذاشته بود و به يكى از كسانى كه به تهران مىآمده داده بود تا به بنده برساند. اين فروتنى را در همه عمر در كس ديگرى نديده بودم.
چنانكه ياد شد بنده شاگرد مجموعه اوحدى بودم و از سال سوم دبستان تا دوم دبيرستان هشت سال در دبستان و راهنمايى و دبيرستان زير نظر شادروان احمد اوحدى درس مىخواندم. با آنكه هنوز پس از چند دهه مشهور است مديريت ايشان سبب برجستگى دانشآموزان در قلمرو علمى مىشده كه از جمله برادران لاريجانى كه دو تن از آنها رئيس مقننه و قضائيه هستند و انبوه پرشمارى استادان دانشگاه درون كشورى و برون كشورى، امّا در مقام همسنجى با دبيرستان حكيم نظامى كه بيشتر نوعى دموكراسى و ليبراليسم و دوستى معنوى ميان استادان و شاگردان برقرار بود بازدهى آن بيشتر خود را نشان مىدهد. از جمله اينكه از زبان زندهياد اوحدى مىشنيدم كه خطاب به من مىگفت هر چه برنامه در قم است متعلق به علىاصغر فقيهى است روزى اين نكته را به برادر مادرم مرحوم سيدمحمد برقعى گفتم كه از نزديك با هر دو آشنا بود. خردمندانه گفت استاد فقيهى نه به سبب مديريت آموزشى يا معلمى محض بلكه به سبب تأليفها و ترجمهها و تحقيقات مكتوب بوده كه به اين جايگاه رسيده است. حق داشت زيرا پس از مرگ فقيهى هيچ دبيرى از دبيران شهر قم نتوانستند جانشين او بوده باشند.
امسال این طلسم پس از نزديك به هفتاد سال از آغاز تلاشهاى فرهنگى احمد اوحدى در قم كه نزديك به چهل و چند سال براى تربيت دانشآموزان نخبه تلاش كرد تا راهى دانشگاههاى اروپا و آمريكا شوند براى نخستين بار در تيرماه 1395ش شکسته شد كه شايد شاگردانش حس مىكردند در حق او سخت ناسپاسی و كم لطفى كردهاند و مراسمى در گورستان باغ بهشت قم برگزار شد كه گزارش آن در همين صفحه مجازى در دو ماه پيش به دست داده شد. يادم نمىرود پس از مرگ مرحوم اوحدى دخترش بانو مهوش مىگريست و مىگفت اداره آموزش و پرورش قم پس از اين همه سال خدمت حتى يك پلاكارد تسليت نيز در مسجد نصب نكرده بودند. اينكه از ميان هزاران دانشآموز تنها كسى كه به ياد پدرش نوشتهاى تحرير كرده بنده بودهام. مقصودش مقاله بنده در سال 1390ش در روزنامه اطلاعات بود. مىپندارم مقاله بنده كه بعداً خلاصه آن از سوى دبير ادبيات فارسى دوره دبيرستانم آقاى محمد قاضى در نشريه بازنشستگان آموزش و پرورش قم به چاپ رسيد در تشويق شاگردان بىتأثير نبوده است. اینان در صدد را اندازی انجمن دانش آموختگان دبیرستان اوحدی هستند.
از ميان دوستان و استادانى كه امروز ديدم يكى دكتر حسين باهر برادر دكتر غلامرضا باهر بود كه شمارگان مدارك و مدارج او سخت مشهور است. دکترای برنامه ریزی اقتصادی دانشگاه کنکوردیا و فوق دکتری فلسفه مدیریت منابع از شورای ملی تحقیقات کانادا و بنیانگذار بنیاد بالندگی بین المللی باهر هستند. ایشان معمولا ترجیح می دهند همچون دکتر حسن امین پروفسور نامیده شوند که البته معادل همان استاد تمام دانشگاهی ایران است. او را به پسرم معرفى كردم. فهرستى بلندبالا از داشتههاى خود را كه در پشت و روى كارت ويزيت خود چاپ كرده بود به دستمان داد که البته یک روی آن عکس روزگار جوانی و سوی دیگر روزگار سالخوردگی را نشان می دهد. سال گذشته بود که ایشان خاطرات زندگی خود را به نام از قم تا رم در هفتصد صفحه منتشر کرد. قرار است جلد دوم از رم تا نیویورک بوده باشد.
به هر روى اين گونه مراسمها بركتهاى فراوانى دارد. از جمله آنهاست ديدار دوستان قديم، ديدن استادان و شاگردان، تجديد خاطراتى كه به باورم افسردگىزداست. آخرين اخبار مربوط به حكيم نظامى و قم و قمىها به دست داده مىشود. نسلهاى مختلف كه در دورههاى گوناگون در آنجا تحصيل مىكردهاند همديگر را از نزديك مىبينند. بارها به دكتر على محسنى گفتهام ستايش شما و حقشناسى از استادان اين مجموعه بركات فراوانى دارد كه يكى از آنها احتمال الگوبردارى دبيرستانهاى ديگر در شهرهاى مختلف ايران است. آنانكه دل شكسته و خانهنشين شدهاند بخشى از رنجهايشان را در اين مراسمها مىزدايند. يكى از آنها شادروان دكتر حسين شهيدزاده بود كه عليرغم آن همه تلاش در وزارت خارجه و نوشتن كتاب و مقاله درباره قم و قمىها هرگز همشهريانش و از جمله متوليان فرهنگ و ارشاد در بزرگداشت او در زندگى و حتى شش سال پس از مرگ او نكوشيدهاند. بارها شهيدزاده با دلى شكسته به من مىگفت قمىها نفهميدند كه من برايشان كتاب نوشتم. اين را هم بگويم بازگشت بنده از تهران با عزمى محكم برآيندى از خوانش كتاب روزگارى در شورآباد نوشته شهيدزاده بود كه به سال 1368ش از سوى انتشارات آگاه منتشر شده بود و بنده غروبگاهى آن را خريدم. تا چهار بامداد خواندم. كتاب كه تمام شد سوگند خوردم در اولين فرصت به قم بازخواهم گشت. جمله شبلى در آغاز كتاب ياد شده بود كه چه مىشد آدمى به نان خشكيده خود قناعت مىكرد سگ همجنس خود نمىشد. از دكتر محسنى خواسته بودم لوحى تقدير به ايشان داده شود كه حدود ده سال پيش اين كار انجام شد.
اميدوارم اين نشست همچنان ادامه يابد و به تعبير دكتر رضا فرجى دانا دويست و پنجاهمين سالگرد آن نيز برگزار شود كه البته به قول ايشان البته ما ديگر در آن زمان نخواهيم بود. همينجا از دكتر على محسنى و تيم او خاصه دكتر عباس حرى و عباس فرساد و محمد خطيبى و جوان اخيراً فعال شده متين نجارزاده سپاسگزارم كه عكسهاى اين بخش به لطف او به دستم رسيده است.