گزارش پيوندى سى ساله از ارتباط با اغراض الطبيه
- در دهه شصت و به تقريب سال 1365ش كه در تهران دانشجوى دندانپزشكى بودم روزى در نمايشگاه كتاب تالار ابوريحان بيرونى دانشگاه شهيد بهشتى، نسخه عكسى برگردان اغراض الطبيه اسماعيل جرجانى چاپ بنياد فرهنگ ايران را ديدم كه تاريخ انتشار 1345ش داشت. برچسب قيمت مبلغ هفتصد بود. مىپنداشتم هفتصد تومان است. هفت عدد صد تومانى شمردم و تحويل دادم. فروشنده كتاب خطاب به من گفت مگر پولت زيادى كرده است؟ بهاى آن هفتاد تومان است! باور نمىكردم. زيرا قطع كتاب رحلى بود و كاغذهايى ضخيم و دو رنگ چاپ و صحافى محكمى داشت كه نشان بنياد فرهنگ آن هم در قلمرو متون كهن و بيست سال پيشينه چاپى ارزش آن را مىافزود. به هر روى ديدن اتفاقى و قيمت مناسب و برگرداندن پول اضافى و نام ابوريحان بيرونى را به شگون نيك گرفتم كه خوشبختانه تاكنون طى سى ساله گذشته بخشى از سرنوشت من با آن پيوند خورده است. وقتى ماوقع را به برخى از دوستان اهل كتاب گفتم درباره بهاى آن به دروغ نسبتم دادند. شايد حق داشتند زيرا مدتى بعد وقتى نسخهاى از آن را در بخش كتابفروشى كتابخانه مرعشى نجفى قم ديدم قيمت پانزده هزار تومان يعنى حدود دويست و دو برابر بر آن نهاده بودند.
- چون دانشجوى ادبيات فارسى نبودم در آغاز نمىتوانستم بهرهورى كاملى از متن داشته باشم امّا چون در زمان تعطيلى دانشگاهها آموزههاى علوم قديمه همچون جامعالمقدمات، سيوطى، مغنىاللبيب و جامعالشواهد اردكانى را با كتابهاى نوع چاپ سنگى قاجارىاش را داشتم كمكى شده بود تا از اين پزشكىنامه كهن نيز رمنده نبوده باشم. براى ارتباط بيشتر با متن و پس از مدتى ورزيدگى با الابنيه عن حقايق الادويه و هدايةالمتعلمين في الطب در فاصله سالهاى 1369ـ1371ش كه كتاب اخير فاقد تمايز ميان چهار حرف فارسى با مشابه آن در عربى بود، دست به كار استنساخ اغراض الطبيه شدم تا شايد مبانى طبّ قديم را بهتر دريابم. اينكه انصافاً خوانش مكرّر هدايه پيش از اين كتابت برايم مشق خوبى شده و درى از ابواب بسته دشواريها برايم گشوده گشته بود. البته حكايت فارابى و ابنسينا در خوانش چهل تا يكصد بار مابعدالطبيعه ارسطو را خوانده و از آن الهام گرفته بودم. زيرا همچون آنان بى استاد مانده بودم. در دانشگاههاى جديد و مدارس قديمه مرشدى نيافته بودم كه در اين راه از او يارى بگيرم.
- سرانجام سال 1376ش حروفنگارى آن را به قصد انتشار ويراستهاش انجام دادم. جوانتر بودم و مىپنداشتم مىتوان به سادگى از پس آن برآمد. اما با آنكه چند چاپ عكسى و حروفى از ذخيره خوارزمشاهى و خفى علايى جرجانى را پيش رو داشتم و از آنها بهره مىگرفتم، نيرويى نهانى مرا به درنگ وامىداشت كه بهتر است آن را به شتاب منتشر نكنم. با اين همه، پيش از اين زمان چون اين كندى و تأمل به پختگى مفاهيم ذهنىام مىافزود بنابراين تصميم گرفتم شمار بيشترى مخطوطات را ببينم و بهينهترينشان را كتابت كنم. از خرداد 1374ش استنساخ اوليه تشريح بدن انسان را آغاز كردم كه طى چهار شب در ساعات پايانى اوقات كارى سرانجام ختم شد. در همان ماه استنساخ بيان الطب حبيش تفليسى سده ششمى را آغاز كردم كه اتمام نهايى تا اسفندماه آن سال به طور انجاميد. البته كتاب اخير بارها به شكل متقابل با دوستانم در محل كار دوگانهخوانى مىشد. طى همين سال درسهاى بزرگى آموختم. اينكه راز كاميابى قدما در تمدن ايرانى و اسلامى اين بوده كه عطف به نبود دستگاههاى تكثيرى از جمله چاپ، به ناچار ناگزير بودهاند دروس استاد را منظمآ با دست بنويسند و براى رفع نياز از روى درسنامهها و كمكدرسىشان از آنها رونويسى كنند. منطقآ اين كار با قلم و دوات و كاغذ كمياب و گرانبها انجام مىشده كه در روند آن فرصت تأمّل و همسنجى ذهنى با آنچه مىنوشتهاند نيز داشته بودهاند. نگارنده اين سطور در اين سالها به تبعيت از پيشينيان گاه تصميم مىگرفت هر سه تا چهار كلمه را كه مىنويسد قلم را كنار بگذارد تا معادل كار قدما باشد كه ناگزير بودهاند با تمام شدن مركب، قلم را ديگرباره در مركبدان جاى دهند و به سر خويش بازآيند. نتيجهاش البته شگفت بود كه آشكاراحس مىكردم چه روش كارآمدى است. شايد بتوان گفت كتابهاى چاپى و رايانهاى امروز همچون خودروهاى امروزى است. گرچه سرعت و شكوه ظاهرى بيشترى دارد امّا لذت كامجويى از دستاوردهاى طبيعت در ميان انبوهى از آهن شيشه و لاستيك و پلاستيك خودرو از ميان مىرود. سهراب سپهرى حق داشت كه به خودكارهاى امروزى لقب نامشروع داده بود. پس چرخه انتشار ويراسته اغراض الطبيه بنده با شكوك فزاينده و روز افزون همچنان به تعويق مىافتاد.
- بارها دكتر مهدى محقق در نشست و برخاستها از من مىخواست وسواس و تعلل را كنار بگذارم و مشتركاً به تصحيح اغراض الطبيه اقدام كنيم. به من گفت متن فاكسيميليه بنياد فرهنگ ايران را حروفنگارى كرده و مىتواند در اختيار من قرار دهد. به استاد گفتم خودم نيز چنين كردهام امّا چون مىهراسم بدنامى دامانم را بگيرد از برونداد آن بر خود مىهراسم و مىپرهيزم. ايشان هم سكوت مىكرد.
- نوبتى هم وقتى سخن از ويراسته اغراض الطبيه در ميان بود دكتر اكبر ايرانى هم خواست كار با همكارى دكتر مهدى محقق انجام شود تا در مجموعه انتشارات ميراث مكتوب منتشر شود. اين روند نيز نتيجهاى عينى و عملى نداشت.
- در ميان اين سالها با مراجعه به كتابخانههاى خطى و از جمله دانشگاه تهران و البته پس از فرآيندى طولانى و آزاردهنده نسخههاى مورخ 599 و 668 تركيه را به ميانجى استاد محمد روشن مدرس دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران به دست آوردم. البته سالها بعد به لطف متوليان كتابخانه پژوهشگاه علوم انسانى و كتابخانه مجتبى مينوى اصل فيلمهاى تركيه را به دست آوردم. شمارى ديگر از نسخهها را نيز در كتابخانههاى مختلف همچون مجلس، ملك، سپهسالار، مرعشى نجفى، گلپايگانى، آستان قدس و ملى مىديدم. اما باز هم دلم رضا نمىداد كه فىالمثل بر پايه ميكروفيلمهاى سياه و سفيد دهه سى و چهل كه به شكل چاپى در اختيارم گذاشته شده بود و ابهامها و پرسشها را از ميان نمىبرد كار را به چاپ بسپارم. نمونهوار اينكه عبارت اهل بيت و على آله الطاهرين كه از مختصات عصر صفوى از سده دهم به بعد بود در مخطوطه 789ه مرا به اين انديشه وامىداشت كه متن از دخل و تصرف كاتبان تهى نمانده است. سرانجام دريافتم حدسم درست بوده و نسخه بنياد فرهنگ كارى نيست كارستان.
- نقد ذخيره خوارزمشاهى ويراسته فرهنگستان علوم پزشكى جمهورى اسلامى كه در پاييز 1381ش به مناسبت همايش جرجانى در گرگان برگزار شده بود و نسخهاى از سوى همايشان براى بنده ارسال گرديده بود در نشريه نشر دانش تهران در بهار 1382ش به چاپ رسيد. خوشبختانه شادروانان ايرج افشار و هوشنگ اعلم و دكتر محمد على موحد نيز اين يادداشت را به چشم قبول نگريستند. اينكه تا شوق جرجانىپژوهى در اندرونم شعلهورتر گردد. چندانكه در متن مقاله نوشته بودم آثار جرجانى و خاصه ذخيره خوارزمشاهى از ابتداى تأليف روندى كند داشته، درنگپذير بود شادروان دكتر حسن مرندى كه مسئول ويراستگى همين نمونه چاپى فرهنگستان بود چند هفتهاى پس از گرفتن نشانى بنده و تلفن تماس به مرگى ناگهانى درگذشت كه باز هم اثبات كند چه بخت بستهاى سهم اين عروس هزار داماد جرجانى شده است. خدايش مرندى را بيامرزاد كه مردى بود نيكنفس و حقيقتجوى.
- زمستان 1382ش پنجشنبهگاهى دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى به همراه شادروانان ايرج افشار، منوچهر ستوده، همايون صنعتىزاده و حسين شهيدزاده به قم آمده بودند. همشهرىام شهيدزاده خانهباغى در محله قديمى قم نزديك دروازه رى داشت كه هرگاه به قم مىآمد و يا كسى از دوستانش مىخواست در قم اقامت كند به اين سرا مىرفت. در همايش تاريخپژوهان بود كه دكتر شفيعى را ديدم. فرصت را مغتنم شمردم و نزد ايشان شتافتم و كنارشان جاى گرفتم. نشستم و درسها آموختم از فروتنى و فرزانگى. وقتى مراسم تمام شد و به محوطه آمديم شهيدزاده گفت رضوى همشهرى من است. دكتر شفيعى به نشانه تأييد سرش را تكان داد كه مىداند. ماوقع روند تصحيح اغراض الطبيه طى سالهاى گذشته را با ايشان در ميان گذاشتم. نگاهى تيز و تند خردمندانه كه مختص ايشان و حاصل سالها خوانش پژوهش و تامل و تجربه متونكهنكاوى است و به قول امروزيان معنادار و ژرف به من كرده و گفتند: مواظب باش! (همين دو كلمه). گفتم مىدانم كتاب حدود هزار و پانصد صفحه خواهد شد. اگر در هر صفحه فقط دستكم يك بار لغزش داشته باشم بيش از هزار اشتباه پيش خواهد آمد كه پنجاه شمارگان آن براى نوشتن نقدى كوبنده از سوى نقادان كافى است. گفت خوب است خودت مىدانى! اين اندرز كوتاه سبب شد تا به امروز سيزده سال ديگر انتشار آن به تعويق افتد. اما از اين بابت نه فقط اندوهزده و نوميد نيستم بلكه آن را از الطاف خفيه الهى مىدانم كه سبب شد مجبور باشم بيشتر بخوانم و بيشتر در كارهايم تأمل كنم.
- چند ماه بعد از اين واقعه بود كه شبى در رؤياى صالحه در مكانى كه احساس مىكردم سخت به ايوان مدائن روزگار ساسانى شباهت دارد ندايى شنيدم كه منادىاى به من مىگفت نسخهاى كهن از اغراض الطبيه يافته شده است. صبحگاهان عازم تهران شدم تا دكتر مهدى محقق را در دفتر انتشارات مكگيل در ساختمان قديم آن در چهارراه كالج ببينم. طبق معمول از كارهايم پرسيد كه به چه مشغولم؟ سراغ همين كتاب را نيز گرفت كه باز گفتم كار انجام شده به دلم نمىچسبد. باز هم نكوهشم كرد كه اين دست و آن دست نكنم. در ميانه گفتمان دوگانهمان افزود نسخهاى نويافته از كتاب در فلانجاست كه شايد برايت سودمند بوده باشد. مشخصات دقيقش را نداشتند. از همانجا عازم محل موعود شدم. با ديدن نسخه كه تاريخ چند سال پس از مرگ اسماعيل جرجانى داشت كمتر از يك روز خوابشبانهام تعبير شد. سخت مشعوف شدم. پس پيگير نمونهاى از آن شدم تا به دست آورم و بار ديگر كار را از نو مقابله كنم.
- روزى ديگر به ديدن دكتر مهدى محقق رفته بودم. گفت آن قدر اين دست و آن دست كردى كه بالاخره دكتر حسن تاجبخش كتاب را منتشر كرد. گفتم نگران نباشيد به دلايل متعددى از جمله شيوه غير معيار تصحيح و كمكارى در مقابله نسخ خطى ارزش استنادى آن از ميان رفته است. اينكه آيندگان درباره آن داورى خوبى نخواهند كرد. البته اين نكته را بعدآ در مقدمه كتاب ادويه قلبيه كه در سال 1387ش از سوى نشر نى منتشر شده بود نيز به خوانندگان يادآورى كردم.
- در سال 1384ش دكتر اكبر ايرانى قمى مدير دفتر نشر ميراث مكتوب پس از انتشار جلد اوّل اغراض الطبيه حسن تاجبخش همراه با نامهاى نسخهاى از آن را برايم فرستاد. وقتى سال بعد مجلد دوم بيرون آمد دوره دو جلدى آن را در سال 1385ش ارسال داشت. قرار بود براى نقد و بررسى كتاب نشستى در محلّ مؤسسه برگزار شود كه بنده هم حاضر بوده باشم. البته مدتى بعد بود كه از آقاى محمد حسين ساكت از مقربان دستگاه فرهنگى ميراث مكتوب و شخص اكبر ايرانى شنيدم كه دكتر تاجبخش شرط حضور خود را عدم حضور بنده گذاشته است كه خواست ايشان نيز اجابت شده بوده است.
- در پاسخ به درخواست كتبى دكتر ايرانى كه گاه اهداى كتابهايش را به بنده و شايد به شيوه متعارف قمىها و البته غيرمستقيم شرعاً منوط به نوشتن
يادداشتى يا نقدى مىكرد، بنابراين دو نقد درباره اين ويراسته نوشتم. شمارى لغزشها را يادآور شده بودم و بر صدر يكى از اين دو مقاله حكايتى از گلستان سعدى درباره دامپزشكان را نوشته بودم كه مشهور اهل ادب است. با اين همه چون احساس مىكردم ممكن است اين نقد از سر حظّ نفس و سرخوشى بوده و سلامت نفسى در كار نبوده باشد و بوى حبّ و بغض از آن به مشام برسد طى اين ده ساله هرگز هيچ بخشى از آن را منتشر نكردم. چكيدهاش اينكه از دانشجويان و پژوهشگران كه با من مرتبط بودند خواستم از تكيه كامل و استناد بدان ولو با داشتن نشانى فرهنگستان علوم و دانشگاه تهران پرهيز كرده وبا احتياط بدان نظر كنند. لغزشها در سه بخش دادههاى مقدمه كتاب، متن تصحيح شده و خاصه تعليقات ايشان وجود داشت. شوربختانه ايشان به شيوه برخى محققان معاصر برخى از مآخذ اصلى برداشتپذيرىشان را به دست نداده بودند. با خود گفته بودم اگر در جلسه نقد و بررسى شركت كنم اين گلايه را حضوراً از ايشان خواهم داشت. اين را هم بگويم از آشنايى من با ژرفاى دانش و پژوهش و منش ايشان به سبب ارتباطى كه با شادروان هوشنگ اعلم داشتم و دكتر تاجبخش را به خوبى مىشناختند به چند دهه پيش بازمىگردد. ايشان وقتى شكوك را مىشنيد و به نتيجه مشتركى مىرسيديم مهر تأييد بر آن مىنهاد. - در فاصله سالهاى گذشته تأخير انتشار اغراض الطبيه بركتهاى ديگرى نيز داشت. اينكه به واكاوى بيشتر در زندگى اسماعيل جرجانى و مخطوطههايش بپردازم. نسخههاى خطى متعددى از جمله ده نسخه خطى برونكشورى و درون كشورى خفى علايى و از جمله دو نسخه كهن از تركيه و بيشترشان به لطف دكتر گلپر نصرى ـ استاديار دانشكده ادبيات دانشگاه يزدـ به دستم رسيد. شايد بختى بوده باشد روزگارى مشتركآ بار ديگر ويراسته بنيادينى از آن به دست داده شود. نمونه از ترجمه عبرى ذخيره خوارزمشاهى را نيز براى يكى از كتابخانههاى خطى شناسايى كردم. چكيده آنكه سرانجام دريافتم هيچيك از نسخههاى خطى اغراض الطبيه كه تا به امروز ديدهام حقيقتاً متعلق به زمانهايى همچون 651و 653 و 789 نيستند كه فهرستنگاران كتابخانهها به دست دادهاند و حسن تاجبخش نيز در مقدّمه تصحيحش بدانها اشاره كرده است. اين نكتهاى بود كه اثبات كرد چرا ارائه ويراسته بنيادين آن تا روزگارى ديگر كه نسخهاى معتبر كشف شود ناممكن است. اينكه سرانجام بسيارى دادههاى علمى درباره زندگى و آثار جرجانى ديرازود فروريزان و نابود خواهد شد زيرا بر پايه پرده پنداروارههايى ذهنى است. از جمله اينكه اسماعيل جرجانى حقيقتآ هيچ ارتباطى با شهر جرجان ندارد كه در نزديكى گنبد كاووس امروزى و گرگان امروزى بوده است. در آنجا زاده نشده است. درسى در آنجا نخوانده و مدتى در آنجا نزيسته است چندانكه دكتر تاجبخش و بسيارى ديگران پنداشتهاند.
- عطف به مورد قبل دكتر حسن تاجبخش ـ استاد ميكروبشناسى دانشكده دامپزشكى دانشگاه تهران ـ در ادامه فعاليتهاى پيراتاريخ پزشكىپژوهىشان نسخه عكسى برگردان از ذخيره خوارزمشاهى منتشر كرد كه تاريخ آن پايان سده ششم هجرى اعلام شدهبود. شوق خريداران و دوستداران برانگيخته شد. دوستانم به داشتن نسخهاش افتخار مىكردند حتى دكتر على اشرف صادقى هم دراين باره ترديد نكردند. يك نوبت وقتى در خانهام ميزبان ايشان و دكتر اكبر ايرانى قمى بودم وقتى شكوك مرا دربارهاش شنيدند و خواستم در روند فرهنگنويسى فرهنگ فارسى فرهنگستان بدان استناد نكنند، به ناگاه برافروخته شدند و گفتند هر چه نسخه خطى طبى كه مىگوييم، مىگويى جعلى است! نمىتوانستند به سادگى سخنم را بپذيرند زيرا خود استاد واژهسازى، زبانشناسى و فرهنگنويسى بودند. به هر روى گر چه اين نمونه كار بيرونآمده از زير دست حسنتاجبخش نام دانشگاه تهران و فرهنگستان علوم و امير كبير را يدك مىكشيد امّا به تعبير پيامبر اسلام(ص) درباره زيبارويان بىاصالت كه به سبزه مزبله تشبيه شده بودهاند، اين كتاب با همه كاغذ و چاپ و صحافى و نشانهاى باشكوهش بىريشه و نسب بود و از درون از صحت تاريخگذارى دقت ارزشگذارى پوشالين. با رؤيت آن دريافتم بىترديد پس از سده دوازدهم هجرى كتابت شده است. البته شادروان علىاكبر سعيدى سيرجانى در مقدمه نسخه عكسىبرگردان ذخيره خوارزمشاهى و حدود سى و چند سال پيش از آن نوشته بودند كه تاريخ نسخه نمىتواند از قرن ششم بوده باشد بلكه از قرن هشتم به بعد است. شوربختانه همين چاپ فاكسيميليه، سبب برانگيخته شدن شمارى شد تا آن را به عنوان اثر ارزشمند تلقى كرده و حتى پايه تصحيح جديدى از كتاب قرار دهند. به باورم اگر بهينهترين قواعد تصحيح و تحقيق براى آن به كار گرفته شود چون تكيهگاه مخطوطه آن سست است تمامى زحمات از ميان خواهد رفت. اين سرايى است كه خشت آن كج نهاده شده و قطعآ كج مىرود و البته نه تا ثريا. به تعبير ضربالمثل قدييم ايرانيان اين خانه فاكسيميليهنام از پاىبست ويران است.
- به هر روى در روزهاى آينده بخشى از يادداشتهاى حاصل خوانش آخر خود از ويراسته حسنتاجبخش در سالهاى 1394ـ1395ش را به دست خواهم داد. صرفاً به اين سبب كه مصاديق دوستداران حكمت يا همان فيلاسوفيا از آن بهره گيرند. زيرا به تعبير روانشاد كاظم برگنيسى كه حضورآ به من گفت مهم نيست چند نفر نوشتهات را مىخوانند مهم است چه كسى يا كسانى مىخوانند. آقاى جعفر همايى نيز به وقت عقد قرارداد ادويه قلبيه بوعلى سينا وقتى صحبت از تخصصى بودن متن شد به من گفت اگر به كار يك نفر همى بيايد از كارم پشيمان نيستم. اين گفته سندى بود كه ايشان مطمئن نبود يك نفر از ميان خيل خوانندگان آثار منتشره موسسهشان از يك كتاب بهرهورى كارآمد خواهد داشت. شايد ايشان مثل همشهرىاش سهراب سپهرى كه به يك بوته بابونه بستگى قناعت داشته به يك مخاطب جدى قانع شده باشد.
- يكى از شگفتيهاى روزگار اينكه عطف به سستى مخطوطات جرجانى هيچيك از بزرگان دقيقالنظر برون كشورى از روزگار قرونوسطى تا رنسانس در غرب و در يك سده اخير ايران همچون علامه قزوينى، مجتبى مينوى، محمد معين، غلامحسين يوسفى، محمدرضا شفيعى كدكنى و هوشنگ اعلم به تصحيح آثار اسماعيل جرجانی نزديك نشدهاند. راست آن است كه به تقريب تمامى ويراستههاى ذخيره خوارزمشاهى و حتى عكسى برگردانهاى آن در محاق توقف افتاده يا اگر نيفتد ديرازود در بوته نقد تند نقادان قرار خواهد گرفت. اين را هم بيفزايم طبق گفتگويى که با بخش خطى كتابخانه سپهسالار تهران داشتم زودترين تاريخ نسخه تاييد شده خوارزمشاهى كه حاصل بررسى نسخههاى آن در سطح جهان است متعلق به همين كتابخانه است كه تاريخ 870ه را دارد. ياد كردم كه زندهياد حسن مرندى زودهنگام و حدود يك سال پس از ديدن اين مقاله درگذشت. نشر دانش و مركز نشر دانش سايه دكتر نصرالله پورجوادى از سرش كوتاه شد. اغراض ديروزين جرجانى مصداق كامل اغراض امروزين قربانى شد.