تاملاتی درباره چرایی بایستگی آموختن سریانی و عبری
1 – خاورمیانه خاستگاه ادیان ابراهیمی است.
مرکز ثقل ایمان پیروان موسی و عیسی و محمد ـ سلام و درود بر آنها باد ـ است.
بیتالمقدس قرنهاست قبله سه دین بزرگ توحیدی بوده و هست.
مسلمانان جهان نیز طی سدههای گذشته همه روزه پنج نوبت رو به سوی کعبه در مکه نمار گزاردهاند.
آغاز تا پایان زندگی و مرگ بیشتر پیامبران و میراثبانانشان در این قلمرو بوده است.
تلاش یهودیان جهان هم با همه ثروتشان این بوده با تشکیل دولت اسرائیل، سهمی و ردپایی در این سرزمینها داشته باشند.
تصور اعتقاد راستین به این انبیاء و یادشوندگان کسان و مکان و زمان وابسته بدانها بدون جغرافیایی میان دو نقطه مصر ـ عراق متصور نیست.
به باورم خاورمیانه برای پیروان این ادیان حکم مادر دارد. اینان حس میکنند خون و پوست و گوشتشان از آن است. در بطنش بزرگ شده و از او در دهانشان شیر شیرین ریزانیده شده است. اینکه در آغوش او حس آرامش و ایمنی دارند.
2 – اما این همه خاطره قومی و نژادی و دینی وابسته به شاخه زبانهای سامی یعنی آرامی و عبری و سریانی و عربی است. کتاب مقدس سه دین به این زبانها نوشته شده است.
البته زبانهای دیگری هستند فراگیری آنها سودمند است اما این سه بنیادهای اولیهاند. جز آنها در درجات بعدی اهمیتند.
زیرا واژهها و باورها در گذار تاریخ شگفتانگیزانه با یکدیگر همجوشی یافته است. سخت بتوان از اسارت واژههایی گریخت که از باورها جدا شده باشد. اغلب اوقات کلمات در سیر زمان همچون مکان تقدس مییابند.
نام انبیاء و بسیاری نیایشها و آداب شرعی نیز ترجمهشدنی نیست. مسلمانان همه نقاط جهان در تمامی اعصار به زبان عربی نماز خواندهاند.
پس آموختن این زبانها برای جوینده فهم بهتر مفاهیم آیینی حقیقتا سخت بایسته است. زبانهای سهگانه به تعبیر سعدی شیرازی همچون اندامهای یک پیکرند. از هم جداییناپذیرند.
شاید به همین سبب است اروپاییان قرنهاست در درک ضرورت فراگیری این زبانها به شکل آکادمیک بر ساکنان این مناطق نیز پیشی جستهاند.
خوشبختانه امروزه انبوه عظیمی کتاب و مقاله در این زمینه در فضای مجازی برای دسترسی موجود است اما شوربختانه هنوز خواهنده و جوینده کم و کیمیایی است.
به راستی سالهاست نتوانستهام چرایی میرایی شوق آموزایی و پژوهایی مطلق و ناب که بیچشمداشت مدارک و مداخل و منافع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بلکه صرفا از نوع فیلاسوفیاییاش در مشرق زمین باشد را دریابم. موتور محرکه ذهنهای شرقی هنوز هم به دنبال دستاوردهای لذتبخش این جهانی غربینشان است. پس در غالب اوقات دانشاندوزی جز کامجویی نبوده است.
3 – برای خاورمیانهنشینان ولو گرایش ملیگرایانه داشته باشند ناگزیرند از میراث مکتوب این زبانها بهره برگیرند. مثلا درباره تاریخ پادشاهان هخامنشی تا ساسانی وزان پس پسااسلام دادههایی در منابع سریانی و عبری و عربی یافته میشود که در منابع فارسی نیست. نگارنده این سطور به چنین دادههایی درباره بیماریها و مرگ خسرو انوشیروان و نیز محمد بن زکریای رازی در منابع سریانی کامیاب شده که در واکاوی تمامی تاریخ عمومی و پزشکی کهن منابع عربی و فارسی یاد نشدهاند. زیرا سریانیان گاهشمارهایی داشتهاند که در حوادث روزگار از آسیب تاراج طبیعت و کشمکشهای بشری دور مانده و به روزگار ما رسیده است.
سیطره این زبانها همچون چیرگی باورهای مذهبی میان مردمان انکارناپذیر است. پس بساکسان که قصد بازیابی حس هویت از دست رفتهشان در قلمروهای واژگانی و زبانی و تاریخی و نژادی و قومی و دینی وجز آن را دارند ولو برآمده از خاک شرق نباشند یا در این مناطق ساکن نبوده باشند ولی تعلق خاطری به پهنه همه یا بخشی از حافظه تاریخ خاورمیانه دارند باید آموزنده و جوینده این زبانها شوند. برکات و سودمندیهای آن، بسیار و البته در طول زندگی شخص پساندازی نیکو برای او خواهد بود.
شاید رواج فراگستر این واکاویها سبب شود کوچ از سکونتگاه مردمان شرق میانه به میکده غرب مستانه یکسویه نباشد بلکه بسیاری کسان از آن سوی مرزها به این خاک مقدسبنیان باز گردند که نیکان و فرزانگان نسل ابراهیم پیامبر تا خاتم در آن پرورش یافتهاند.
شاید به سبب همین مغناطیس ناشناخته است که دل کندن از ایران و پیراایران برای شماری خردمندان و دانشمندان دشوار بوده باشد.
آگاهیهای ما و تمامی تحقیقات مغربزمینیان از جمله پژوهشهای آهنین آلمانی به ویژه در قرون نوزدهم و بیستم موید آن است در زمین و آسمان این جهانی، هیچگاه وحی آسمانی در قارههای اروپا و آمریکا و استرالیا اتفاق نیفتاده است.
بارها به دوستانم گفتهام باشندگان قاره اروپا و در سدههای اخیر قارههای استرالیا و آمریکا با همه افتخاراتشان در علم و فلسفه و فناوری و تلاش برای پیشوایی جهان خاکی از یونان تا امروز از داشتن نعمت برآمدن ولو یک پیامبر بینام و نشان محروم بودهاند. در کنار شماری قدیسین، پاپ در میان کاتولیکها و لوتر در میان پروتستانها قله نهایی تلاش مسیحیان پیرو مسیح خاورمیانهای است.
صابئین و یهودیان و زرتشتیان و مسیحیان جهان همگی وابسته به هر شاخهای که باشند. هر کجا زندگی کنند ریزهخوار سفره ابراهیم و موسی و عیسامسیحند. یهودیان معترفند به کوروش هخامنشی سخت مدیون ماندهاند که باز هم از شرق میانه است.
چنین است کسانی که هر جای جهان خاکی بر کیش اسلام یا فرقهای از هفتاد و دو ملت وابسته بدان باشند بدون محمد (ص) حجازیتبار و قرآن عربیزبان فرودآینده در میان شهرهای مکه ـ مدینه که هنوز هم پسابیشاچهارده قرن مرکز آن میان کعبه در مکه ـ امالقری جهان اسلام و بلد امین ـ و حرم نبوی مدینه است نمیتوانند سرسپرده جغرافیای عربستان امروزی نباشند. بهاییان پیرو دینی ناابراهیمی نیز ردپایی میان ایران و اسرائیل کنونی دارند.
پنداری چندان که آفتاب همه روزه از شرق بر میآید تا زندگی تداوم یابد باورها نیز باید از شرق برآید تا دلها و ذهنها در پهنه روزوارگیاش از ظلمت شب جهل و کفر دور باشد.
پس این همه فرودستی و بدبختی در اخلاق و خرد در خاورمیانه خاستگاهش کجاست؟ به باورم سرمستی از شراب خودبرتربینی و فراموش کردن داستان آغاز آفرینش از سببهای آن است. اینکه فراموش کردهاند گردنفرازی و به خود بالیدن شیوه شیطان بوده که نخواسته در برابر حقیقت سر به سجده تسلیم بگذارد.
اروپاییان سدههاست چنین کرنشی در برابر خدا و تورات و مسیح (ع) و انجیل به کار بستند پس قرنهاست سرور مردمان جهان شدهاند.
به باورم پایان عمر مردمان یا هر قومی پساسرمستی از خودبرکشی آنهاست که اکنون برای اروپا به جز آلمان و ایالات متحده آمریکا و قاره استرالیا آغاز شده است.
برخی مسلمانان به ویژه صاحبان اندیشههای انقلابی مارکسیستیگرا به اشتباه پنداشتهاند تعبیر قرآن در آیه و نرید ان من علی الذین استضعفوا فی الارض، ویژه کسانی است که در زمینه اقتصادی ـ معیشتی ضعیف شمرده شده یا تهیدست ماندهاند. حقیقت جز این است. اینکه در زمین مستکبر و گردنافراشته نباشند. هماره خود را ضعیف دیده و بپندارند در خطر لغزشند. حس کنند در برابر قدرت خداوند و نیز وساوس شیطان ناتوانند.
گواهش خواری دو جهانی گروههای تندروی افراطی در کشورهای اسلامی و کامیابی مردمان آرام و صلحدوست و نادستاندازنده به مرزهای دیگران است. نمونهاش ژاپن و آلمان و سوییس است.
شاید شرقیهای خاورمیانهای فرزندانی ناخلف بودهاند نقد عمر و میراث پدری را بر باد دادهاند. پشت در خانه تمدن غرب ـ با حضور جسمانی یا ناجسمانی در آن سرزمینها ـ درخواست ترحم دارند. دریوزگی میکنند. چشمانشان به شکوه آنها خیره مانده است.
به راستی اعتیاد به کدام مخدر یا الکل پنهان از چشمها داشتهایم این چنین بختمان سیاه شده است؟ یک پاسخ این است. منفعل شدیم تا در ساحت علم و سیاست همخوابه بستر مردان قدرتمند غرب باشیم . پشت به روشنی خرد و رو به پرستش الهه جهل کردیم. نابینا و ناشنوا و ناگویا ماندیم .
چون غیرت و قدرت و مردانگی از میان رفت. مباح شدن همگانی پیمانشکنی و خیانت و دروغ از ما نه مونث که مخنثی معنوی ساخت که از راه هرزگی و تنفروشی باورهایش معیشت گذرعمر دارد. از این هم ننگ ندارد چون همانند سیاهمستان قوه تشخیص از او گرفته شده است.
استقلال و افتخار را منوط به کشتار یا بدنامی هموطنان و همکیشان خود کرده چندانکه همه روزه در کشورهای افغانستان و سوریه و عراق و یمن میبینیم و میشنویم.
4 – از سوی دیگر به سبب همجوشی باورها با برخی لغزشهای ذهنی، متقابلا صاحبان هر یک از ادیان ابراهیمی یا زبانهای یاد شده هر کدام از این سه گویشور باید از دو زبان دیگر استفاده کند.
مثلا برخی مفاهیم در قرآن عطف به اینکه برخی لغات مشترک با زبان سریانی و عبری دارد یا عینا از آنها برگرفته شده پس واکاوی واژههای قرآنی در زبان آرامی و عبری و سریانی به تقویت ایمان مومنان و مسلمان یا واکاوی دادههای محتویات کتاب مقدس ـ تورات و انجیل ـ به میانجی منابع عربی به یهودیان و مسیحیان کمک میکند.
نمونهوار به همین سبب ترجمه سعید فیومی دانشمند یهودیآیین قرن سوم و چهارم هجری که تورات را از عبری به یونانی برگردانیده به علت فهم بهتر او از عربی در فهم دین موسی نسبت به همکیشانش بسیار کامیاب بوده است.
نمونههای متعدد واژگانی میتوان به دست داد. مثلا ریشه کلمه عبد پیشااسلام به معنی کار کردن بوده است. در گذر زمان میان مسلمانان ایستایی و یک گوشه به نماز ایستادن معنی شده است. در حالی که آیات قرآن موید آن است ایمان یا عبادت لزوما رو به سوی قبله کردن و دولا و راست شدن نیست.
در میان آدمها نیز کسی کارگر و کارمند خوبی است آنچه ارباب به او دستور دهد انجام دهد. منطقا هرگاه کسی از ما به کسی حقوقی پرداخت میکند ولی او از جای نجنبد و یک گوشه بایستد وبه ستایش زبانی اربابش بپردازد و آنچه خواسته شده انجام ندهد فرادستش خشمگین خواهد شد.
چنین است کلمه تقوا که ریشه در زبان آرامی دارد. بیشتر مسلمانان جهان طی سدههای پیشین صرفا مفهوم ترسکاری و پرهیزکاری برداشت کردهاند. اما اصل کلمه به معنی امید داشتن است. ان اکرمکم عندالله تقویکم یعنی گرامیترین شما نزد خدا امیدوارترین شماست. در آیات قرآن هم یاد شده جز کافران کسی از رحمت خدا نومید نمیشود. روانشناسان امروزی هم از دست رفتن امید را افسردگی و البته خطری بزرگ برای تندرستی روان برشمردهاند.
5 – از سوی دیگر در آموختن علوم کهن همچون پزشکی بقراطی ـ رازیایی دانستن این سه زبان به درک بهتر آثار قدماء کمک میکند. زیرا فیالمثل ترجمههای یونانی به عربی در تاریخ تمدن اسلامی تقریبا در همه موارد به دست سریانیزبانان انجام شده که نمادش حنین بن اسحاق قرن نهمی است. زیرا اینان به حکم مسیحی بودن ناگزیر بودهاند زبان یونانی فرا بگیرند.
به همین سبب بزرگانی همچون فارابی و رازی و ابنسینا و ابنرشد هم از خوان مترجمین سریانی و گاه عبری نان خوردهاند.
پس به باورم اگر پزشکی کهن در شرق و غرب شکست خورد سببش همین بود. زیرا آثار تالیفی طبی در تمدن اسلامی بر اساس این ترجمهها انجام شده بود. بنابراین نسل در نسل هر پزشک و دانشجوی پزشکی به گمان اینکه مفاهیم را درست فهمیده ولی حقیقتا نفهمیده باقی مانده بوده این نادانستهها و شکوک به کوهی عظیم از پرسش و ابهام بدل شد. چندان سنگینی این بار دامان حکما و پزشکان را گرفت که ذهنها از هضم این همه نافهمیدههای نسل در نسل بر جای مانده ناتوان ماند. پیکره علم عربیبنیان دچار فلج و سالخوردگی شد . تمدن جوان اروپایی از راه رسید. او را کنار زد. سرپرست و قیم این تمدن از کار افتاده شد.
پس همچون یک سیل ویرانگر میراث تمدنی ایران و اسلام را با خود به سمت اروپا برد. سر از موزهها و کتابخانهها و خانه مجموعهداران درآورند. جسما و روحا و عقلا و علما به فلاکت افتادیم .
بر در خانه اربابان نو کوبیدیم. شاید در بگشایند. گوشه چشمی به ما داشته باشند. این چنین شد سترون شدیم. دیگر زهدان ذهنمان زایمان فرزندان نکرد. در علم و فلسفه و فناروی برده و فرودست آنها شدیم . به تعبیر استاد عبدالله انوار تازه اگر زبانشان را نیاموزیم تازیانه آنها هم به صورتمان خواهد خورد.
سخت باور دارم برای پیدایش رنسانس در خاورمیانه پساپردازش ذهن و زبان از بیماریهای زمینگیرانه قوای عقلی، باید جوانان و نسل امروزی و بعدی به آموختن پیشرفته این سه زبان و نیز یونانی قدیم و لاتین قدیم روی کنند. ثروتی عظیم علمی در پشت فهم درست این پنج گنج نهفته است.
دانشمندان و دینداران اروپایی نیز از قرون دهم میلادی به بعد زبانهای شرقی آموختند تا بتوانند در بافت جامعه نااروپاییان رخنه کنند. طی سدههای بعدی آثارباستانی و عتیقه و مواد اولیه و نخبگان و مخطوطهها و جز آن جهان سوم به ویژه خاورمیانه را از آن خود کنند.
قرنهاست تصمیمگیری امروز و فردای دین و باور و کشور و اقتصاد و سیاستمان پیشاپیش در غرب گرفته میشود. باید از خواب و خیال دیوگونه هزار ساله پساسده چهارمیمان بیدار شد.
راست گفت شادروان استاد عبدالحسین حائری (1306ـ1394ش) باید در علم در ایران را از نقطهای آغاز کرد که ابوریحان بیرونی قلم بر زمین نهاد یعنی حدود 440 قمری. گرچه به باورم دقیقتر اینکه از زمانی که همو از مادر قدم بر زمین نهاد یعنی 362 قمری. زیرا به دلایل متعددی پایان شکوفایی تمدن اسلامی 361 بوده است. نخبگان و نوآوران زندهذهن تمدن اسلامی ـ ایرانی به جز ابوریحان بیرونی 361 و پیشاآن زاده شدهاند. با یادآوری این نکته که مقصود زبان مشترک مسلمانان یعنی عربی است وگرنه نقطه آغاز آفرینش زبان فارسی به تقریب از این زمان یعنی نیمه قرن چهارم قمری آغاز شده است.
به جای تنپروری و سستعنصری باید کار کردن خستگیناپذیرانهای همراه شوق ناب آموختن در هر زمینه همچون آلمانیان راهنمای مشرقزمینیان باشد.
دهههای اخیر کشورهایی همچون ژاپن و چین و کره جنوبی انتقام تحقیرهای صدها ساله گذشتهشان را از غرب گرفتهاند. خاورمیانهایها شوربختانه چنین نکردهاند.
نقطه آغازمان نقطه پایان غرور و لافزنی پوشالین به افتخارات گذشته است. آن را نیز درست و بنیادین درنیافتیم. بیش از آنکه در اندیشه کسب شعور باشیم گرفتار شعر و شعاریم .
رازی و فارابی و ابنسینا و امثال آن پارچهای شدهاند تا برای خویش لباس شهرت و شهوت و ثروت و قدرت بدوزیم. آنان را نردبان ترقی در زندگی این جهانیمان کردهایم. هر دروغی را به دهان آنها میگذاریم لو چنین سخنانی نگفته باشند.
اما متولیان امر آنچنان گرفتار حفظ مقام و داشتههای خویشند که کسی را با بازخواست نادانان و دیوانگان امروزی که خود را وارث فلاسفه و حکمای کهن میدانند کاری نیست. هر چه میخواهند مینویسند. هر ترجمه خام و نادرستی را به خورد دیگران میدهند. فراتر از آن برکشیده شده و آثارشان کتاب درسی دانشجویان میشود . این چرخه وارونه همچنان میچرخد تا بالاخره آخرین نفسهای تمدنیمان را پیشامرگ بکشیم.
6. شوربختی بیشتر اینکه زبانهای فارسی و عربی امروزی در حال متروک شدن است چه رسد به خوانش و فهم متون کهن. سالها پیش شادروان کاظم برگنیسی (1335ـ1389ش) که از برجستهترین عربیدانان ایران طی دهههای اخیر بود در سالهای آخر عمرش شفاها گفت: سالهای میپنداشتم در ایران عربیدان خبره نداریم. تازه فهمیدهام فارسیدان خوب هم کم داریم.
پساسفرهای مکرر به کشورهای عربی از زبان استادان دانشگاههای همین ممالک میشنیدم عربی در دیارشان ضعیف و مهجور مانده است. در سفر 1384ش به سوریه با کاظم برگنیسی در گروه تاریخ علم دانشگاه حلب بودم. یکی از استادان پرسید در ایران چه کسی در زمینه تاریخ طب برجسته است؟ نام یکی از استادان مشهور دانشگاه تهران دکتر م.م را بردم. نگاه تاملبرانگیزی به من کرد. گفت او که طبیب نیست! البته بعدا در همین شهر از استاد دیگری نیز شنیدم استاد مذکور عربی را هم خوب نمیداند.پس شوق سریانی آموزی و عبریآموزی در این دیار نفرینشده کجا یافته میشود؟ کدام موسسه به بررسی این موضوع و یافتن یا تربیت استادان این رشته کوشیده است.
دکتر سعید مریزن عسیری ـ استاد تاریخ طب در دانشگاه امالقری در شهر مکه ـ در سفر سال 1386ش/ 2006م در خانهاش از من پرسید عربی را کجا یاد گرفتهای؟ گفتم از کودکی بسیار بدان علاقه داشتم. خودخوان آموختهام. چهرهاش در هم رفت. حس میکردم اندوهگین است. گفت خوشا به حال تو که فارسی میدانی و از منابع عربی هم استفاده میکنی. از من خواست تا در شهر مکه بمانم و برخی از آٍثار پزشکی کهن را از فارسی به عربی با یاری او بازگردان کنم. افزود در مکه با مردم کوچه و بازار صحبت نکن. پرسیدم چرا؟ گفت لهجهات خراب میشود. میپنداشتم مرا دست انداخته یا شوخی میکند. دیدم به راستی چنین نیست. میگفت وقتی به همایشهای بینالمللی میروم شرمساز میشوم. استادان دانشگاه کشورهای عربی از تلفظ درست کلمات عربی فصیح عاجزند. ادامه داد میدانی اکنون مرکز اصلی زبان و ادبیات عربی کجاست؟ گفتم محتملا عراق و سوریه و مصر. با تاسف بسیار سری تکان داد و گفت: نه. در سیاه چادرهای موریتانی در شمال آفریقاست.
نیز صدق گفتار چنین باز هم تایید شد زیرا در آخرین سفرم به سوریه پیشاآشوب داخلی 1389ش، آذر و دی ماه همان سال به دمشق و لاذقیه و حلب و از جمله به خانه مرحوم دکتر سهیل زکار ـ استاد برجسته تاریخ در دانشگاه دمشق ـ در محله مزه رفته بودم. نمونههایی از تصحیح کتابهای محمد بن زکریای رازی و ابوسهل مسیحی را همراه خود برده بودم تا اگر لغزشی هست با هماندیشی استادان سوری برطرف کنم. از من خواست اگر ممکن است نمونهای از آن ویراستهها را در اختیارش بگذارم که به دانشجویان کارشناسی ارشدش نشان دهد که شیوه تحقیق متون کهن عربی چگونه است. گفتم مگر در اینجا عربیدان ندارید؟ خطاب به من جملهای تاملبرانگیز گفت. اینکه وقتت را تلف نکن. در سوریه و حتی مصر هم عربیدان درجه یک نداریم.
در همان سفر به دیدار دکتر محمد التونجی استاد زبان فارسی و عربی دانشگاه حلب رفتم. در آن زمان میگفت تاکنون 153 عنوان کتاب تالیف و ترجمه و تحقیقی منتشر شده دارد. پیشتر فرهنگ فارسی ـ عربیاش را دیده بودم. به او گفتم شما در کتابتان در مقابل واژه کرکم نوشتهاید زردچوبه در حالیکه در زبان یونانی به معنی زعفران است. با کمال خونسردی گفت مگر مهمه! دانستم این استاد که از برجستهترین استادان ادبیات فارسی و عربی سوریه بود تمام شوقش معطوف به آمادهسازی یک کتاب جدید و تحویل به ناشران عمدتا لبنانی است تا حقتالیف افزونه دیگری بگیرد و لاغیر. دقت علمی برایش بازیچهای بیش نبود. دریافتم به تعبیر اونا مونو درد جاودانگی ندارد. از همان روز هم ارادتم به او از میان رفت.
پس از بازگشت از سفر اخیر با دکتر احمد مهدوی دامغانی ـ استاد ممتاز ایرانی زبان و ادبیات عربی دانشگاه هاروارد آمریکا ـ تماس گرفتم. پرسیدم وضعیت عربی در کشورهای عربی بحرانی است. گفت بیست سال پیش یعنی حدود 1986م مقالهای نوشته که زبان عربی در حال موت است. مطمئن شدم سخنش راست است.
فیالمثل در شهر مکه که پیشاکرونای 2020م سالیانه میلیونها مسلمان بدانجا سفر میکردند و هزاران دانشجوی مسلمان از سراسر کشورهای اسلامی و غیراسلامی برای تحصیل به این شهر میآمدند میدیدم طی سی سال از 1979م به بعد سه هزار نسخه از شرح دیوان ابوتمام شاعر درجه اول ادبیات که در این شهر چاپ شده هنوز در قفسه مغازهها و فروشگاههای دانشگاهی این شهر خاک میخورد. تازه معلوم نبود اگر هم خریده میشد کسی آن را بخواند. یا اگر خواند بفهمد.
فراتر از آن در همان سفر در تمام واکاوی بیست روزهام در کتابفرشیهای شهر مکه نتوانستم دو دوره مجموعه آثار ابنتیمیه پیدا کنم که دوستم کاظم برگنیسی برای تحقیقاتش خواهندهاش بود . گرچه مشهور است اندیشه وهابیت از ابنتیمیه برگرفته شده اما باز هم در کشور وهابیان نایافتنی بود.
نمونه دیگر هم اینکه کتابی در هفت مجلد با عنوان شرفالمصطفی بود. برای یک تحقیق در سال 2007/1385 آن را از کتابخانه تاریخ اسلام و ایران در قم به امانت گرفته بودم. روی کتاب نوشته بود ناشرش در مکه است . با خودم گفتم برای خودم یک دوره تهیه از آن کنم. هر چه گشتم نه فقط در کتابفروشیهای مکه بلکه در کتابخانه دانشگاه عظیم امالقری در بیرون شهر هم با جستجوی رایانهای دریافتم نسخهای از آن در آنجا یافته نمیشود. فراتر از آن کارمندان دانشگاه نام مصحح را هم نشنیده بودند!
روزی دکتر مهدی محقق ـ استاد دانشگاه تهران ـ به من گفت سه هزار نسخه از تصحیح الشکوک علی جالینوس را در سال 1993م منتشر کردهام. خطاب به من گفت به دوستانم گفتهام شاید یک نفر خوانده باشد و آن هم سید حسین رضوی برقعی است. گفتم درست است اما بارها این متن عربی را خواندهام و هنوز نمیتوانم ادعا کنم مفاهیم کتاب را به تمامی فهمیدهام.
چکیده آن که علم به معنی اخص و دقیق کلمه در خاورمیانه و از جمله ایران نه فقط خواهندهای ندارد بلکه فراتر از آن متنفرشونده و به تعبیر ابوریحان بیرونی دشمن دارد و شیفتهاش را به جنون و کفر منتسب میکنند. پس علم هم فقط همچون یک لباس است وبس.
شوربختانه مسیح (ع) از شرق زاده و بالیده شد و در شرق به صلیب کشیده شد. پس هموطنان شرقیاش او را فروکشیدند و غریبان غربی او را برکشیدند. یادش در یاد و روانش در مینوی یزدانی آرمیده باد کاظم برگنیسی که پیشامرگش گفت: از روزی میترسم ناگزیر شویم برای فهم دین مسلمانی خویش رهسپار دیار غرب شویم تا پرسشهای بیپاسخمان را از آنها بپرسیم .