مرگ زودهنگام شفافروش
از سالها پيش براى خريد داروهاى گياهى به سراغ عطارى يزدانپناه در بازار قديمى قم مىرفتم . به تعبير مجيد رهنما در كتاب گذر از برهوت که سفرنامه پایان کاری او در سفارت عربستان سعودی در سالهای پیش از انقلاب بوده بوى ادويه بازارهاى شرقى آدمى را سخت سرخوش مىكند. به راستی بسیاری اوقات است که این آميزه سکرآور بوى خوش و رنگارنگی سبزيها و داروهاى قديمى در فضايى از معمارى خشتی و گلىطاقهای گنبدی سپیدفام بار ديگر خاطرههاى خوش كودكى ام را برایم تداعى مىكند. شايد يكى از راهکارهای افسردگىستيزى روزگار ما باید همين آيند و روند به مجموعههاى ساختمانى نياكانى و خاصّه چهارسوقهاى قديمى بوده باشد. از زمانى كه كودك بودم به تقريب روزهای تابستانی ام روى سقف و زيرسقف بازار قديمى قم می گذشت. چه خاطرههاى شیرینی هم به يادم مانده از آن روزگاران از دست رفته پيش از 1357ش.
بیست و چند سالی است که برای خرید مواد اولیه آزمونهای داروی گیاهی به بازار شهر خاصه دکان یزدان پناه می روم. آخرین بار شنبه 22/ 1395/5 بود که بدان سوی رفته بودم . هرگاه ساعت چهارده بود كه براى تهيه چند قلم دارو از بازار قم به مغازه حاج رضا يزدانپناه رفته بودم. وی و پدرانش چند نسل عطارپيشه بودهاند. اكنون پسرانش نيز به اين كار دلمشغولند. تنوع اجناس گياهى و قيمت مناسب و صداقت در معرفى مختصات دارو يعنى كهنگى و نويى يا مرغوبى و نامرغوبى آن و بيش از همه محيط پر از مهر و صفا سبب شده بود كه سالها يكى از ساعات خوشی و فراموشی روزمرگیهایم و به بیان امروزی تفریحات سالمم حضور يكى دو ساعته در مغازه و زيرزمين و انبار اين عطارى قديمى بوده باشد كه دورادور گونيهاى مختلف آن گياهان و سنگهاى معدنى يافته مىشود.
از شاگرد مغازه پرسيدم امروز حاجرضا مىآيند؟ گفت مگر نمىدانى چند ماهى است درگذشته است. به قول قديمىها از ماوقع ملتفت نشده بودم. نوبت پيش كه آمده بودم دقت نكردم كه اعلاميه مرگش را در مغازه ببينم . لحظهاى حس كردم چه اندازه پير شدهام. اینکه بزرگتر از من چه کم شده است. گرچه به تعبیر دعای قدیمها که آرزو می کردند انشا الله پیر شوی خوشایند می نماید اما بی عواقبی نیز نیست. پس چه اندازه پا به سن گذاشتن درد سختى می شود بايد يك به يك شاهد باشى كسانى كه با آنها خاطرههاى خوش داشتهاى از دست بدهی . از پيش تو مىروند و باز نمی آیند و تو باید بروی. یادش زنده باد زنده یاد يزدانپناه که اَخم و تَخمهايش هم نمكين و شیرین بود. دریغ سرطان پانکراس به سراغش آمد و با همان عارضه ای درگذشت که پدرش هم بدان مبتلا شده بود.
از پسر ارشدش حسین آقا که از قاریان بین المللی قرآن نیز هستند شنیدم با آنکه در همه عمر قند فراوان می خورد ولی هرگز مرض قند نگرفت مگر پس از عمل جراحی که کیسه صفرا یش برداشته شد! یك بار به شوخى مىگفت كسى پیش من آمده و گفته دو لنگه زعفران مىخواهم. گفته ام براى چه كارى؟ گفته مىخواهم پشت بون (به قول قميها) را كاهگِل كنم!
امّا آنچه سبب شد بيشتر اندوهگين شوم مرگ او به سبب عارضه اى بود كه داروى دردش همهروزه در كنار دستش جاى داشت. به پسرش گفتم كاش مىدانستم و شاید كارى انجام مىدادم. سالها پيش به حاج رضا گفتم عارضهاى كه براى پسرت رخ داد دارويش باز هم پشت سر شما در دکانتان قرار داشته است. داستان از اين قرار بود كه پسرش در سن نوزده سالگى به وقت كنكور سراسرى به سبب فشار بيش از اندازه به خود دچار بيمارى ام.اس یا سخت شوندگی چندگان مسیر عصبی شده است . یکی از کم دانشان مدّعىِ طبّ سنتى که دم و دستگاهی یا به قول متعارف شهر قم بیتی طبی راه انداخته بود به وى گفته بود به فرزندش عرق اسطوخودوس فراوان بدهند. وى هم به اصطلاح دبهاى بيست ليترى از اين عصاره گياهى را به فرزندش داده بود. همين عامل سبب التهاب و زخم مجراى تنفسى پسرش شده بود. پس به انسداد راه دم زدن گرفتار مىشود و در بيمارستان پزشكى نايچهاى را فرو مىكند تا از خفتگى بازداشته شود. امّا به سبب زخم آن ناحيه نايچه همانجا مىماند و گوشت افزونه دورادور آن مىرويد. يزدانپناه مىگفت درمانگری در ایران یافته نشد. پزشكان گفتند دو مركز در دنياست كه يكى در اسرائيل و ديگرى در فرانسه. اينكه اگر احتياطات لازم به كار داشته نشود بيمار با خونريزى ناحيه مجراى تنفسى از ميان خواهد رفت. او هم پسر را به فرانسه برد و درمان كرد. اما نشانههاى بيمارى همچنان باقى است.
به حاج رضا گفتم براى هر داروى گياهى يك سرعت گیر یا فشارشكن آسيب وجود دارد كه به قول قدما نامش مصلح است. اينكه طبيب مدعى بايد به شما مىگفت كه بايد به اندازه دستكم يك دهم وزن اسطوخودوس از اسارون استفاده کنید. اين دارو هميشه پشت سر شما قرار داشت. اظهار تاسف کرد. به وى از تجره خودم گفتم که وقتى اولين بار اسطوخودوس را خوردم احساس كردم دچار حالت حساسيت شده و ناراحتى تنفسى پيدا كرده ام. زيرا اسطوخودوس بويى شبيه نفت و کمی آزاد دهنده دارد که به باورم به سبب آن است که نیروی رخنه پذیر یفراوانی دارد. آنانكه خوردهاند مىدانند كه مصرف اسطوخودوس به شكل منفرد و بدون افزونه حس نفتخوردگى و برخاست بووی آن از معده را در ذهن تداعى مىكند.
دستآخر آنچه به پسر او گفتم به مخاطبان اين يادداشت نيز يادآور مىشوم. اينكه بهترين درمانهاى كهن و نو در حالتى كه رعايت قواعد اصلى نشده باشد بىتأثير يا كمتأثير است. يكى از شواهد ديگر مرگ دكتر على فروحى متخصص جراحى عمومى بود كه خودش به سبب عوارض پروستات حدود سال 1383ش درگذشت. به عنوان یک تجربه شخصی یادآور می شوم اصل راستين در درمان پروستات یا بواسیر همانا خوندهى و نه حجامت از دو دست به فاصله پانزده روز در سازمان انتقال خون خواهد بود. اين روند به زبان ساده همچون تعويض روغن اتومبيل است. نخست بايد روغن فرسوده پيشين را از مدار خارج كرد زان پس روغن نو ريخت زيرا ريختن نو و آميختن آن با روغن قديمى اثر روغن نو را نيز از ميان مىبرد. چه اندازه سخن قرآن درست است كه «لاتتبدلوا الخبيث بالطيب» مىتوان تمثيل سادهاى داشت كه تماس با يك بيمار دچار عفونت و از جمله جذام يا طاعون يا وبا ممكن است سبب مرگ تماسيابنده شود. چنين است خون آلوده در تن بيمار كه بدون برونداد آن شخص از ميان خواهد رفت. نگارنده اين سطور به لطف پروردگار و البته عطف به تفاوتهاى جسمانى بيماران با راهكارهاى سادهاى سالهاست به مطالعه و تحقيق درباره اين بيمارى دلمشغول است. همين روز به حسين يزدانپناه گفتم پدرت به مانند کسی بود که یکصد جلد تألیف درباره اندرزها داشت ولی خودش یکی از آنها را نیز انجام نمیداد. خودش که قاری قرآن بود دانست ممکن است خودش نیز مصداق آن بوده باشد که هم قرآنخوان است و هم فروشنده داروی گیاهی. افزودم انگارى پروستات براى مردان مانند موبايل شده است كه كمابيش همه نمونه ای از آن را دارند.