خاطرات عمر
سید علی ملکوتی
بخش دوم
1 – پدر هفت سالگی او را به مدرسه گذاشت. سه سال در مدرسه دولتی حکمت درس خواند. از سال چهارم دبستان تا سال اول دبیرستان در مدرسه ملی سنایی ادامه داد. از سال دوم دبیرستان به حکیم نظامی راه یافت. سه ساله اول دبیرستان شاگرد متوسطی بود. چندان هوش و گوش درسی نداشت. ورزش برایش بیشتر جاذبه داشت. با این وجود باید گفت تاثیرپذیری از خصوصیات آدمی است. علی از محیط کوچک و بسته دبستان به فراخنای دبیرستان بزرگ حکیم نظامی راه پیدا کرده بود. محیط آموزشی مناسب و دبیران کارآزموده و مجرب خواهینخواهی در او اثر گذاشت.
2- سنگبنای دبیرستان حکیم نظامی را که پساانقلاب 1357ش امام صادق نام گرفت در آبان ماه 1314ش نهادند. در مهرماه 1317ش افتتاح شد و شروع به کار کرد. چندی پیش نویسندهای در روزنامه اطلاعات این دبیرستان را از جهت اعتبار و ارزش دارالفنون دوم نامیده بود.بنیاد آن به دست با کفایت مرحوم علی اصغر حکمت وزیر معارف آن زمان بود که طرحریزی و اجراء شد. در زمان وزرات این وزیر فاضل و خیرخواه چنین مدارس مجهز و بزرگی در شماری دیگر از شهرهای ایران نیز ساختند. گفتنی است سیر تدریجی نامگذاری این وزارتخانه چنین است: از وزارت معارف به وزارت فرهنگ و صنایع مستظرفه به وزارت فرهنگ به وزارت آموزش و پرورش.
3- مساحت این دبیرستان هفتاد و پنج هزار متر مربع از باغی وقفی و بسیار بزرگ یکصد و سی جریبی موسوم به معصومآباد بود که تولیت آستان حضرت معصومه (ع) در اختیار اداره فرهنگ قم گذاشته بود: شامل باغ انار و انجیر و درختان توت که در مدخل دبیرستان بود و ساختمان مجهز و وسیع دو اشکوبه دبیرستان و زمینهای ورزشی متعدد.
4 – یکی از امتیازات شهر قم نزدیکی به تهران بود. شاگردان دبیرستان حکیم نظامی از این قرب فاصله بهرهها جستند. زبدهترین و کارآمدترین دبیران علوم و ادبیات به شهر قم میآمدند. در این دبیرستان تدریس می کردند. تعدادی از آنها کوشیدند و مدرک دکتری گرفتند. اشاره به ذکر بعضی از این بزرگان به سرای دیگر شتافته سبب افتخار صاحب این قلم است:
دکتر محمد غروی در رشته تاریخ،
دکتر غلامعلی اخروی رشته زیستشناسی،
دکتر حسن سادات ناصری،
دکتر امیرحسن یزدگردی،
دکتر حسین کریمان،
دکتر محمد امین ریاحی،
دکتر ابوالفضل مصفا،
نیز شهرتاش و نخلی در رشته فیزیک.
5- سال چهارم دبیرستان زمان انتخاب رشته بود. رشتههای ادبی و ریاضی در این دبیرستان و رشته طبیعی/تجربی در دبیرستان حکمت بود. با انتخاب رشته ادبی ذرهای ذوق و شوق در وجودش پیدا شد. او را به حرکت و تلاش واداشت. برخورد با استاد فاضل و تمامعیاری همچون شادروان استاد علی اصغر فقیهی که عربی و متون فارسی درس میداد و استاد مظاهر مصفا که درسال ششم ادبی دستور زبان فارسی تدریس میکرد و استاد محمد غروی که تاریخ افاضه میفرمود و استاد محسن وفایی که تاریخ و جغرافیا درس میگفت و استاد جوادی که روانشناسی و منطق و فلسفه تدریس مینمود جوانههای اشتیاق و انگیزش در وجودش زد. علاقمند به درس و بحث شد. سال تحصیلی 1336 ـ 1337ش دانشآموختگی دبیرستانی رشته ادبی پایان یافت ولی آن سال علی توفیق پیدا نکرد همراه با دوستان به دانشگاه راه یابد.
6- با خود گفت همت باید کرد. جایی آرام و بیدغدغه به دست آورد و در راه رسیدن به دانشگاه تلاش کرد. استخدام اداره فرهنگ قم شد. کاغذی به دستش دادند. او را روانه دبستان فرخی روستای کوهستانی زواریان از بخش خلجستان شهرستان قم کردند. در آنجا کلاس چهارپایه بود. یعنی دانشآموزان چهار کلاس در یک کلاس بودند. چه جاذبهای داشت و چه پرخاطره و در عین حال نفسگیر که در یک ساعت با چهار گروه متفاوت سر و کله زدن و درس دادن و در ساعات فراغت از تدریس، درسها را مرور کردن و آماده شدن برای روز بعد و نیز خواندن برای کنکور… تکرار و تکرار.
7- علی همه درسها را حریف بود جز یک درس. زبان فرانسه ، پایه و مایهای که لازم بود در دبیرستان به ویژه در سال اول وجود نداشت. شیوه کار از اساس خراب بود. داستان خشت کج بود.
8 – سال تحصیلی 1337 ـ1338ش که به پایان رسید با روستا و مردمان ساده و صمیمیاش خداحافظی کرد و به شهر آمد. بعد از اعلام نتایج آزمون سراسری سال 1338ـ1339ش در رشته علوم قضایی دانشکده حقوق، علوم اداری، دانشکده الهیات یعنی منقول و معقول سابق و نیز دانشکده ادبیات در رشته زبان و ادب فارسی پذیرفته شد. بعد از بررسیها و ارزیابیهای مکرر انتخاب رشتهها، سرانجام نظر به عشق و ارادت خاصی دیرینه رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را برگزید. اسمنویسی کرد و انتخاب واحد درسی کرد.
9- سال اول شانزده واحد درسی پیوسته و گسسته را با علاقه و شوق انتخاب کرد. در آن لحظهها انگار خداوند نعمتی افزونه در دستهایش گذاشته بود. تا عمق جان، شادی و خوشی و شکرگذار درگاه حق بود. دوره تحصیل در دانشکده ادبیات سه سال بود. سه سالی که هیچ آرزو نمیکرد تمام شود و به پایان برسد. ذوق انتخاب واحد درسی با شیرینکامی و گواراییاش و مهمتر از همه محشور شدن با استادان ناب و فرهیختهای که هر یک سرشار فصل و دانش و بزرگواری بودند لحظهای او را از آن شور و اشتیاق و بیقراری رها نمیکرد و آرام نمیگذاشت. آموختن ظرافتها و نکتههای ناب ادب فارسی از یک سو و نگهبانی از میراث این زبان کهن پرمایه و شیرین از سوی دیگر تعهدی بر ذمهاش میگذاشت که تا حد امکان و توان باید ادا میشد. در این میان شعر ستون دیرینه و پا برجای آن بود.
10- در این مدت زودگذرنمای سه ساله موقعیتی نصیب این کمینه دانشجو شد تا از بزرگوارانی استفاده کند که رسالت تدریس و تهذیب نفس شاگردان را نیز به عهده داشتند. اعتبار علمی و ادبی بیشینهای داشتند. شاید به وصف کلمات بنده نگنجد. پس مغتنم بود از این شرایط ممتاز کمال بهره را ببرد گرچه به تعبیر مولانا:
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای؟
گفتنی است ذکر جمیل نام این بزرگان از زبان شاگردن امری است فریضه:
تدریس متون کهن فارسی را شادروانان دکتر صادق گوهرین (1293ـ1374ش) و دکتر محمد معین (1292ـ1350ش) به عهده داشتند. در غیاب به ویژه ماموریتهای دکتر معین به کشورهای مختلف، دکتر سید جعفر شهیدی بروجردی تدریس را عهدهدار بوددند همان فرهیختهای که بعد از مرگ جانسوز محمد معین رئیس لغتنامه دهخدا شد.
استاد معین در سالهای دوم و سوم دانشکده بخشهایی از کتاب مرزباننامه سعدالدین وراوینی، گریدهای از جوامعالحکایات سدیدالدین محمد عوفی بخارایی، بخشهایی از علوم شعر و صنایع آن از کتاب المعجم فی معاییر شعر العجم شمسالدین محمد قیس رازی،قصیده بلند ترساییه از افضلالدین بدیل خاقانی شروانی درس میدادند که این شعر بلند خاقانی چاشنیپرورده و خوشگوار تدریس استاد بود.
علاوه بر این به عنوان کار و تحقیق عملی به هر دانشجویی در سال دوم و سوم سیصد واژه مضبوط روی برگههایی میدادند تا ویژگی هر لغت بررسی و تحقیق شود. معانی آنها را از روی فرهنگهای رایج استخراج کنند و بنویسند. ویژگی هر واژه، موقعیت صرفی ـ نحوی یعنی دستوریاش یادداشت شود. یک اشتباه کوچک دانشجو از سوی استاد پذیرفته نمیشد.بیش از چهار صد نفر از دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران از سال تحصیلی 1337ـ1338ش تا سال چاپ و انتشار فرهنگ فارسی معین برای به ثمر رسیدن فرهنگ مذکور کوشیدند . پژوهیدند. عیش و عشق کردند.
بازگردیم به نقل شاگردی در محضر آن بزرگان دانشور. زنده یاد مرحوم جلالالدین همایی (1278ـ1293ش) صنایع ادبی اعم از قافیه، معانی،بیان ، عروض و هنرهای شعری درس میگفتند.
زندهیاد مرحوم دکتر ذبیحالله صفا هم تاریخ ادبیات فارسی تدریس میکردند. در حقیقت مجموعه هفت جلدی کتابشان دائرهالمعارف و تاریخ ادب ایران در طول قرنهای گذشته بود از قرن سوم زمانه رودکی و همروزگاران او تا پایا صفویه. دو مجلد نخست این کتاب مفید و جامع پیش از سال 1342ش منتشر شده بود.
زنده یاد مرحوم بدیعالزمان فروزانفر (1276ـ1349ش) استاد بیبدیل و بیچون و چرای ادب فارسی و عرفان ایرانی بودند.
زندهیاد مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری که زبان شناسی درس میداد.
زندهیاد دکتر حسین خطیبی استاد دستور زبان فارسی و سبکشناسی بود.
11- میماند بقیه که حاصل عمر است. برای اینکه سخن به درازا نکشد به اجمال و اختصار بسنده میشود. اداره تعلیمات متوسطه وزارت آموزش و پرورش به تاریخ بیست و ششم اسفندماه 1343ش ابلاغی به دستش دادند. راهی شهر خرمآباد لرستان شد. صبح اول وقت روز بعد نامه را به معاون اداره کل فرهنگ خرمآباد داد. به محض رؤیت نامه گفت: به به ! دبیر عزیز خوش آمدی. این برخورد دوستانه برایش خوشایند و شیرین بود. در تاریخ 1350/7/1ش به زادگاهش قم برگشت. سه سالی بیش نماند. در تاریخ 1353/7/1ش به بخش یک تهران ناحیه شمیران آمد. اداره مربوطه برگی به دستش داد و او را به دبیرستان جامع در اول خیابان دربند فرستاد. او به همراهی همکار عزیزی از اداره تا دبیرستان جامع قدمزنان آمدند. رئیس آقای محمد سرتیپی بود. انسانی شریف و اصیل و بسیار خوشبرخورد بود بیآنکه این دو دبیر را پیشتر دیده باشد از آنها استقبال کرد. بعد از آن هم خلف صدقش منصور عباسی بود. رئیسی با تجربه و کاردان که رفتاری نیکو و پسندیده داشت. بارویی گشاده و آرام برای دانشآموزان همچون پدری مهربان خیرخواه و راهگشا بود.
12- دانشآموزان این دبیرستان کمابیش همه نمونه و عموما ممتاز بودند. اخلاق و رفتارشان نشان میداد دستپرورده و ساخته و پرداخته تربیت صحیح خانوادهاند. درگیراگیر زندگی، انسان خود داستانساز خود است. ماجرای عمر و استمرارش هر چه باشد سرانجام درنقطهای منقطع میشود و پایان میپذیرد. آنچه میماند یاد و خاطرههاست و ذرهای تلاش که بتوانی ولو ناچیز مفید به حال دیگران باشی.