نخست باید دانست بررسی موضوع قم و قمی دو بخش متمایز از هم دارد: آنچه مشهور و ظاهری است اینکه شهری مذهبی است که مردمانش دیندارانی متعصب هستند. بخش پنهانی دیگر ویژه کسانی است که نسل در نسل قمی بوده نیز خود و نیاکانش قم زیسته باشند که از همه سو خاطراتشان به قم محدود شده باشد. این یکی همان است که حافظ شیرازی گفته است:
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که این کار ندانست در انکار بماند
البته برای بیشتر پدیدهها چنین است. زیرا نگاه میتواند از بیرون – بالا یا پایین – درون باشد. بررسی تاریخ اجتماعی مردم قم در گذار سدههای گذشته نشان میدهد مذهب همچون پوست بر ساختار این شهر کشیده شده است وگرنه درون آن همچون بدن استخوان و ماهیچه و عصب و سیاهرگها و سرخرگها و همچنین اندامهای تخصصی مختلفی نیزنهفته است. چنانکه ذیلا یاد خواهد شد یکی از شواهدش یادکردهای تاریخ قدیم قم است که مولف آن گزارشهایی همانجا به دست داده است. بر سر هم برخی خصایص شهر قم و قمیهای اصیل برای ناقمیها به دست داده میشود. یادکرد موارد مثبت به معنی ستایش گزافهگویانه نیست که مثلا دیگر مردمان اقالیم ایران چنین نیستند. یادکرد موارد منفی هم به قصد بدنام کردن و تحقیر نیست. ضمن اینکه به این مفهوم نیست دیگر شهرهای یا مردم دیگر کشورها چنین رفتارهایی ندارند. ضمنا یادکردهای زیرین پدیدهای سیال است یعنی برآیندی از مجموعهای با نسبت بیشتر آماری است که چنین استنتاجهایی از آن صورت گرفته است. پس قانونی مطلق همچون نیوتن نیست:
1- قمی صریحاللهجه است. آنچه در دل دارد بر زبان میآورد. اصطلاحی معروف نیز هست که میگویند فلانی یکهو به هم افتاد یا ناگهان خودش را به هم کشید. تازه این اخلاق مختص طبقات فرهیختهتر است اما در سطوح پایینتر اجتماعی به قول خود قمیها از کوره در میروند. نیز مرتکبین شدیدترین واکنشها موسوم به بیچاک و دهن هستند. گاه در میان برخی باز هم به تعبیر قمیها لات و لوتها شاید زود دست به چاقو و قمه میشوند. به زبان سادهتر اگر کسی با یک قمی ریشهدار آشنا شود میتواند مطمئن باشد که وی در اطمینان خاطر به حقانیت خود هرگز شک نمیکند. آب هم در دلش تکان نمیخورد و از کسی خورده و برده ندارد. فیالمجلس در حضور همگان از حق خود دفاع خواهد کرد. شاید هم به ناگهان مجلس را در میان جمع به عنوان اعتراض ترک کند. به باورم به همین سبب است شواهد نشان میدهد طی چند قرن اخیر هیچگاه کمتر یک قمی توانسته سیاستمدار برجستهای شده یا در وزارت خارجه ترقی کرده باشد. زیرا سیاس باید بسیار خویشتندار باشد. از سوی دیگر هیچ گاه حکومت ایران در طول تاریخ در دست قمیها نبوده است. نیز سردمداران رده اول نظام جمهوری اسلامی طی چند دهه گذشته هم قمی نبودهاند. زیرا واردشوندگان به قم بوده که در قلمرو اقتدار سیاسی یا مذهبی پیشگام بودهاند. نام خانوادگی آنها مشخص است که اصالتا قمی نبودهاند: یزد، بروجرد، گلپایگان، نجف،خمین، تبریز، شیراز، خوانسار، همدان از مناطقی است که خاستگاه بزرگان دینی در قم بوده است. وارونهوار قمیها هماره با حکومتها و از جمله بر اساس دادههای تاریخ از زمان مامون عباسی درگیر بودهاند. محمد مسعود روزنامهنگار یا خسرو گلسرخی از آن جمله هستند. از میان روحانیون هم قمیهای اصیل در زمینه دانش سیاست دنیایی و مرجعیت دینی ناکامیاب بودهاند.
2- بنابراین به باورم خاک قم نوعی تاثیر پنهان بر شخصیت شخص دارد که سبب خودبرترانگاری و گردنفرازی میشود. چنانکه یاد خواهد شد در تاریخ قدیم قم آمده فرعون زمان موسی هم قمی بوده است. نیز از مردی محتکر گندم در براوستان یاد شده و به سبب گناهانش در آزمندی همچون قارون همراه ثروتش، زمین او را در خود کشیده است. در قم ضربالمثلی است که قمیها شاه بیرونکن هستند. شاید به همین سبب در طول تاریخ هماره از سوی حکومتها سرکوب شدهاند. نگارنده این سطور به یاد دارد چند ماه پیش از عزل اولین رئیس جمهور ایران ابوالحسن بنیصدر شبها در قم عدهای راه و به تعبیر قمیها را میافتادند و شعار میدادند: بنیصدر پینوشه… ایران شیلی نمیشه. شاید بسیاری ایرانیان ندانند بنیصدر اصالتا قمی و از تبار موسی مبرقع بوده است. این نکته را حدود سال 1358ش از پدربزرگم مادریام آیت الله سید علی اکبر برقعی (1278_1366ش) شنیدم که با آیت الله بنیصدر پدرش دوستی داشت. اتفاقا این بزرگمنشیپنداری در بنیصدر هم بود و هنوز هم به باورم چنین است. یادم هست وقتی در مراسم تحلیف ریاست جمهوریاش، بنیصدر پاهایش را روی هم انداخت و دستانش را روی آن حلقه کرد پدرم وقتی این صحنه را از تلویزیون دید پیشاپیش عزلش در یک سال و نیم بعد را پیشبینی کرد و گفت نخواهند گذاشت کار کند یعنی برکنارش خواهند کرد. حدسش درست بود. زیرا بنیصدر فرااعتماد به نفس بالایی از جنس قمی داشت. پس او هم در عرصه سیاست ایران ناکام ماند. پیش از این رضا شاه و محمدرضا پهلوی هم قربانی نافروتنی ظاهری عوامفریبانه و به قول امروزی پوپولیستیشان شده بودند.
راستی چرا بسیاری ایرانیان حتی تحصیلکردههای تیزهوش دانشگاههای معتبر غرب به گواهی پیدایش انقلاب 1357ش، در اغلب اوقات قوه تمایز دو پدیده ماهیتا متفاوت مشابهنما را ندارند؟ دائما در طول تاریخ فریب خورندهاند. برآیندش سکوت به نابودی نخبهها و از دست رفتن انواع سرمایههای ملی و شخصی آنها از ثروت و شهرت نیک و زمان و آرامش است. به باورم ارزش دادن به ظواهر حتی در روشنفکران یا دینداران از یک سو و غفلت از اهمیت درجه اول دادن به خرد ناب از سوی دیگر است. به تعبیر دیگر اکثر ایرانیان در هر زمینه همچون زبالهگردها چندان به جمعآوری ضایعات این جهانی گرفتار میشوند که ثمرهاش این است اکنون در زمینه اقتصاد و سیاست و علم و اخلاق نسبت به بیشتر کشورهای پیشرفته همان شبگرد- روزگرد ضایعاتپیشه محلههای بالاشهر است که دنیای غرب و نیز چین نام دارد. چندانکه معتاد و کارتنخواب به سبب اعتیاد و از دست دادن اراده و صداقت و عصیان درونجوش به این نکبت دچار شده بسیاری از ما ایرانیان هم از صدر تا ذیل و از خواص تا عوام نسبت به معایب خویش سخت نابینا و به شنیدن نقد خود سخت ناشنواییم. شرطیوار پاولوفگفته دوراندیش نیستیم. یکی از معایب آن هم ظاهربین بودن از جمله در نقد دیگران به متکبر بودن است که در غالب اوقات با اعتماد به نفس اشتباهش میگیریم. نیز چنین است میان سخاوت و اسرافکاری و نیز خردورزی و زرنگی ریاکارانه فرق نمیگذاریم. به زبان دیگر به سبب تعطیل دستگاه خرد ناگزیر به تقلید مد روزوار از مراجع غربی و شرقی هستیم. باز هم به اشتباه غرور بیجا را عزتنفس و رسیدن به بلوغ پنداشتهایم. ساده اینکه چون هم خدا را خواسته و هم خرما یا هم دنیا را خواسته و هم آخرت از هر دو محروم شدهایم. دوزخ – برزخ زندگی هر کس برآیند ناقناعت به یکایی است. زیرا خروج از بسندگی به کمترینها آغازگر رنجهاست.
راست این است در ایران یا باید به راستی فروتن باشیکه به خاک سیاهت خواهند نشاند و مالت را خواهند خورد و برد. یا دستکم هیچگاه فروتنی ظاهری را از دست ندهی تا بتوانی در این مملکت کامیاب باشی. به همین سبب نفاق و ریاکاری و دورویی و نقش بازی کردن و شکارگر لحظهها بودن وزان پس نارو زدن و به اصطلاح جوانان امروزی دور زدن دیگران از لوازم ترقی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و علمی است. امروزه در ایران و شاید همه جهان به همین سبب هنر سینما و تلویزیون بسیار محبوب است زیرا اولا هنرپیشگان هماره نقشهایی را بازی میکنند که بیشتر مردم دوست دارند تا متولیان مربوط و خودشان سود مادی و شهرت سهم ببرند. دوم اینکه مردم با دیدن این کسان و فیلمها درس نقش بازی کردن در زندگی میآموزند. چنین است فن تبلیغات کالا که نوعی دروغ راستنماست که باز هم نقش بازی کردن تولیدکننده است. اما چگونه میتوانند هزینه تبلیغات را جبران کنند؟ یا باید از کیفیت و کمیت کالا کاسته شود یا هزینه روی کالا افزوده خواهد شد. امروزه صداقت افراد صادق، کالایی بیمشتری است. پس رزقشان اندک و همان آب باریکه است. به همین سبب هر کس بخواهد قناعت پیشه کند از بسیاری داشتهها محروم خواهد شد. بسیاری نمیخواهند بسیاری از عمرشان در حسرت بسیاری نداشتهها باشد. پس مغولوار روزگار چنگیزی بر اسب کسب، آزوارانه ترکتازانه آتشزنانه به خرمن خود و خلق سخت میتازند. الناس علی دین ملوکهم.
خاطرهای زنده نقل کنم. دوستی مهندسالکترونیک خوانده دانشگاه پلیتکنیک به نام کاظم برگنیسی(1335-1389ش) داشتم که افزون بر دیگر دانشهایش در علوم انسانی، نماد عربیدانی ناب در ایران بود. گرچه متخصصان زبان عربی رسما و در اندرون بدان معترف بودند ولی تا زمان مرگ برای بسیاری کسان و پس از آن تا امروز برای اغلب ایرانیان گمنام ماند. همسرم که چند او را دید گفت وقتی او را میبیند از هیمنهاش میهراسد. پیوسته میشنیدم میگفتند ایشان تکبر فراوانی دارد. روزی به خودش هم گفتم. گفت تو که مرا خوب میشناسی آیا من متکبرم؟ گفتم نه. سرانجام پس از گفتمانیطولانی هر دو به این نتیجه رسیدیم که متکبران دیگران را متکبر میبینند. زیرا اینان اگر به راستی ذاتشان متکبر نبود لازم نبود در اجتماع تظاهر به فروتنی کنند. خاکسارنماییشان به راستی همان هنرپیشگی و دکانداری است. به همین سبب مدعیان عرفان و اخلاق دینی پس از مدتی کوس رسواییشان یعنی دروغشان از بام به زیر خواهد افتاد.
دست کم یک از برکات انقلاب 1357ش همین بود که پیش از این کسانی که با گردن کج و با قامت خمیده در کوی و برزن راه میرفتند و چشم بر زمین میدوختند را به خطا مردان الهی میدانستند. زیرا اینان دوزخ درونشان را با بهشتنمایی بیرونی جبران میکنند. زنده یاد دکتر علی شریعتی (1312 -1356ش) گفته بود اینها نور نیست کف صابون حمام است. راست آن است فروتنی همچون طلاست موقعی ارزشمند است که تقلبی یعنی دروغین نباشد. اما تکبر همراه راستی مسی است که به راستی مس نماییده میشود. خریدار میتواند تصمیم بگیرد مس را بخرد یا نخرد. بر سر هم نگارنده این سطور شیوهای را میپسندد که اگر هم تکبر نام دارد دست کم از روی صداقت باشد. در میان قمیها اصطلاحی درباره این رفتار فرااعتماد به نفس به خود است که نوشتنش جایز نیست ولی اگر کسی قمی باشد یا از قمیها بپرسد به او خواهند گفت.
3- قمی اصیل اصلیترین اندیشهاش خوب خوردن است. شاید به همین سبب ثروتمند بزرگ در قم نسبت به تهران یا اصفهان یا تبریز و منطقا نیز میانگین حجم ثروت کمتر است. زیرا هزینه خوب خوردن نسبت به سطح درآمد، بسیار بالاتر از میانگین شهرهای دیگر است. نگارنده این سطور شاهد بوده گاه تا یک سوم خانه شخصی متوفی هزینه کفن و دفن و غذا شده است. مردی هم از خویشاوندان دور که به او زمینی داده شده بود تا خانه بسازد به گواه پدرم همهاش را کباب برگ خورد. در کاشان که نزدیکترین شهر به قم است یا یزد یا اصفهان که میان مردمانش تجار بزرگ و میلیاردر فراوان است که سرانجام به تهران یا غرب میکوچند از جمله لرد داوود کاشی که اکنون مقیم لندن است و به گفته خودش شصت هزار کارمند و کارگر در سطح جهان دارد. زیرا مردمانش قانع و سادهزیست و خاصه ساده- ارزان خوراکتر از قمیها هستند. پدرم هم به ما اندرز میداد از این دنیا دو چیز برای آدم باقی میماند شکم میماند و مسافرت. اینکه خوب بخورید و به میهمانانتان غذای خوب بدهید. خودش هم به این اصل سخت پایبند بود چندانکه با وجه املاک فراوانی که در زندگی خرید و فروش کرده بود به وقت مرگ از خودش خانهای نداشت تا به نامش بوده باشد. به هر کس که هر بیماریای که داشت توصیه میکرد کباب برگ بخورد. یادم هست در دوره دبیرستان یکبار دچار گلودرد چرکی شدم. توصیه پدرم را عمل کردم و بدون مراجعه به پزشک بهبود یافتم. همین درسهای او بود که از نوجوانی شیفته مکاتب طبی قدیم شده بودم و سرانجام به تاریخ پزشکی کهن ایران و اسلام روی آوردم. سالها بعد از آن در کتاب التصریف تالیف ابوالقاسم زهراوی اندلسی قرن چهارمی خواندم که نوشته بود سه چهارم درمان تقویت بدن است. این را هم بگویم گاهی به پدرم میگفتند فلانی مرد. میگفت به قول قمیها از گسنگی مرد. زیرا اگر شخص ثروتمند بود از بخل و لئامت یعنی کم و بد خوردن مرده بود یا اگر نادار بود به راستی از سوءتغذیه.
4- قمی اصیل زیر بار زور نمیرود. در این زمینه گذشت ندارد و صبور نیست. اگر کوتاه آمد قمی واقعی نیست. شاهد بودهام کسی تمام املاکش را از دست داد چون نمیخواست به قول امروزیها سیاست داشته باشد و نقش بازی کند. باز هم به همین سبب هنرپیشه درجه اول از قم ظهور نکرده است. زیرا زود از کوره در میرود و آقا بالاسر مثلا کارگردان و تهیه کننده را تحمل نخواهد کرد. به تعبیر روانشناسان شرطی/رفلکسی است. یکی از دوستان در چند دهه پیش نقل میکرد یک قمی برای دیدن کسی به تهران رفته بود. قرار شده بوده در حیاط منزل نماز جماعت خوانده شود. مرد قمی وقتی میخواسته به رکوع برود شاخه درختی جلوی صورتش بوده و مانع انجام رکوع میشده او هم وسط نماز شاخه را با دست لوله کرده و شکسته بوده تا آسوده شود. در حالی که از نظر شرعی این کار باطلکننده نماز است. در این زمینه حکایات شیرینی در خاطر دارم که گفتنش سبب تطویل مقال کنونی است.
5- به همین سبب میان قمیهای قدیمی چیزی به نام افسردگی و بیهویتی و مالیخولیا نیست مگر اینکه سر از کتاب و دانشگاه یا مدارس قدیم درآورد. از شک غزالیوار یا دکارتیگونه خبری نیست. یادم هست در سال 1386ش که حج تمتع و به قول قمیها حج واجب بودم یکی از همسفریهای اصیل قمی مسن ما اهل جنوب شهر قم که در بازار میوه و به تعبیر قمیها میدانی بود از آخوند کاروان و برخی اهل کاروان کلمه شک را شنیده بود. اینکه برخی درباره درست بودن شمارگانش شاید اشتباه کرده باشند. با همان صورت و بدن تنومند و عصلانی البته با طنینی مردانه با همان لهجه غلیظ قمی گفت شک یعنی چه؟ هنوز پس از چهارده سال کمابیش همه روزه صدایش در گوش طنین میافکند. بسیاریامروزیان باید حسرت نداشتن چنین نگاهی را به جهان پیرامون بخورند خاصه اهل علم. نمونه دیگر نقل قول دایی پدرم شادروان سید مرتضی برقعی که بر تاریخ اسلام و جزییات آن سخت چیره و ضمنا بسیار هوشمند و ملیحالطبع بود سالهای پیش از انقلاب نقل میکرد جوانان فلان فامیل در قم اگر دیپلم بگیرند جوان مرگ میشوند.به راستی هم چنین بود. زیرا مغز آنها ظرفیت دروس مدرسهای را نداشت. زیرا کسی که علم میآموزد باید پذیرفته باشد چیزی را نمیداند. این یعنی شک به دانستهها و ایمان خود.
6- در قم بنا به سنت تاریخی مردمانش مالیاتگریز هستند و برایشان مامور دارایی همچون ملکالموت است. در تاریخ آمده که در قرون پیشین پدران با آموزشهایی پسرانشان را با چوب کتک میزدهاند که اگر فیالمثل حاکم بخواهد مالیات بگیرد بتوانند در برابر تازیانه مقاومت کنند. در اوایل قرن سوم در روزگار مامون که قمیها حاضر به پرداخت مالیات نشدند خلیفه عباسی لشکری به قم فرستاد تا قمیها را سرکوب کند.
7- قمیها به حفظ داشتههای گذشته و باورها سخت پایبند هستند. از جمله در زمینه لغات قمی شادروان علی اصغر فقیهی معتقد بود میانگین قمیها از تهرانیها درستتر کلمات را ادا میکنند. همینجا بگویم قمیها واژهسازان خبرهای هم هستد. به باورم سبب آن این است بدون داشتن امکانات تفریحی و هوای معتدل و رفاه مالی فراوان در قرون قبلی بوده که بازی با کلمات خاصه شوخی و هجو اصلیترین تفریحشان شده بوده است. به بیان دیگر قمیهای قدیم بسیار خوشتعریف هستند. میتوان بیکاربری مخدرات و مشروبات الکلی و موسیقی و رقص جهان ز کهنه و نو ساعتها از همصحبتی دوستانه خوش بود. لذت برد. خندید و خسته نشد. یکی از آنها شادروان دکتر حسین شهیدزاده بود. خدایش بیامرزاد. بسامد کلمات اصیل فارسی قدیم هم در ساختار گفتارشان بالاست. افسوس که در نوشتن در طول تاریخ کمی تنبلی کردهاند.
8- قمیها به معنی دقیق کلمه راحت زندگی میکنند. درست نقطه مقابل انگلیسیها، قید و بند زیادی از دیسیپلین ندارند. شخصیتشان بیشتر کابویی فیلمهای وسترن هالیوود است. به همین سبب بافت شهر و شیوه زیستن و خوردن آنها هم چنین است. از این سبب گاهی متهم به شلختگی در لباس و نظافت تن هستند. از کودکی هماره شاهد خوردن از درخت یا میوه بر سر جعبه میوهفروشی یعنی میوه نشسته بودم. یک بار به کبابی معروفی رفته بودم. کباب از دست صاحب مغازه بر کف زمین افتاد همانجا آن را داشت و در لای نان پیچید و در دهان گذاشت. البته خوب نپوشیدن و عدم دیسپلین به ترس از اتهام ثروتمندی هم باز میگردد که مالبات داده نشود. از سوی دیگر جشم زخم نخورند.
9- در میان قمیهای واقعی چیزی به نام نقطه اعتدال نیست. اهل افراط و تفریط هستند. شاید اقلیم قم هم سببسازش بوده که معروف است قمیها به سبب گرمای ناگهانی از زیر کرسی باید بالای پشت بام رفته یا به عکس از سرمای خشک و ناکانی از بالای پشت بام به زیر کرسی بروند.
10 – به عکس دیگر کویریهای کاشان و یزد و کرمان در میان قمیهای قدیمی چیزی به نام مدارا و احتیاط و ترس وجود ندارد. شاید نمادش محمد حسین فهمیده باشد که از نخستین کسانی باشد که در اول جنگ ایران و عراق در 1359ش در چهارده سالگی نارنجک به خود بست و زیر تانکهای عراقی رفت. وقتی قمیهای قدیم کسی را ببینند که میترسد به او لقب تخم کاشی میدهند یعنی از دو سویه والدین دستکم یکی قمی نیست.
11- بخل و لئامت تا چند دهه پیش در قم بسیار نکوهیده بود. شوربختانه با ورود مهاجران فراوان خصیصه سخاوت و جوانمردی در قم ضعیف شد و امساک همچون ویروس کرونا به قمیها هم سرایت کرد.
12- به باورم به خلاف تصور بسیاری کسان که معتقدند رفتار ذاتی قمیها مذهبی است نگارنده این سطور بر این باور است تاسیس حوزه علمیه در قم به دست شیخ عبدالکریم حائری ناشی از سعه صدر قمیها در تحمل کسانی است که بدان وارد میشوند. قمی اصیل به تعبیر فلسفیاش جوهرا آزاداندیش است. شاید طنزها و شوخیهای قمیها با مسائل دینی و متولیان آن در روزگار پهلوی کمسابقه بوده باشد که گاه رنگ کفر دارد. این نکته حتی شامل کسانی از طبقات پایین اجتماع و کمسواد هم میشد. از جمله پدرم میگفت در کودکیاش مردی نابینا پای منبر روضهخوانی نشسته بوده است. میگفت شیخ از بهشت سخن میگفت که اگر اعمالتان خوبباشد در آن دنیا انواع میوههای درجه یک به شما داده خواهد شد. پدرم میگفت این مرد که بسیرا فقیر بود و میوه درست و حسابی هم نخورده بود خطاببه جناب آخوند کرد و گفت: زیر یک خروار خاک این همه میوه دروغ است. روی خاک میوه خوب گیر ما نمیآید چه رسد به زیر خاک. کاش طی قرون گذشت خاطرات قمیها خاصه درباره مسائل دینی جمعآوری میشد. بنا به منابع مکتوب از جمله تاریخ قم شهروندان قمی بادهگسارانی حرفهای بودهاند. بنا به یادکرد طبیبی قرن نهمی حاکم قم به وقت ورودش به قم از فرط شرابخواری مرده بوده است. گواه دیگرش اینکه طی یکصد سال گذشته هیچ مرجع دینی بزرگی از این شهربیرون نیامده و اگربیرون آمده از بافت اصلی تبعیت نکرده است. شاید وجود آرامگاه بانو معصومه سبب شده که عموم ایرانیان بپندارند قمیهای بسیار متعصب هستند. کسانی که مدتی در این شهر زیسته و با اصل قمی نشست و برخاست داشتهاند این نگره را تایید میکنند.
با این همه چیزی در قم نهفته است که در هیچ شهری دست کم در ایران نیست. هر شهری در هر زمینهای مشهور است. اما به باورم چیزی در قم همچون اکسیژن هوا ولی ناپیداست که سبب تداوم حیات معنوی آن است. اینکه خود هستند. غریزه طبیعی اولیه خود را حفظ کردهاند. گرچه شاید رفتارشان خشن و حتی کمی وحشی و زمخت به نظر برسد ولی دو چهره نیستند. درابراز عقیده بیباک و بیپروا هستند. پس بیهویت نمیشوند. پدیدهای که به باورم بسیارشبیه زمانه اعراب صدر اسلام در زمان ظهور پیامبر است. علیرغم زنده به گور کردن دختران و جاهلیت و شرابخواری و رباخواری و زناکاری و اتهام شرک و کفر و نفاق باید بررسی کرد چه شد خاتمالانبیاء میان چنین مردمنی برامد. زبان آنها نیز زبان مسلمانان جهان در سطح جهان در تمام دوران چهارده قرنی شده است؟ همانها در قم است. زیرا بافت اصلی قم ایرانیان زرتشتی کهن بوده که بعد از اسلام عرب اشعری و برخی مردمان قبایل دیگر حجاز با نسل مردم این شهر همجوشی یافتند. شهر قم به شکل غریبی شبیه عربستان سعودی هم شده است: وجود نفت زیر پای و رخنه شعائر دینی و آیند و روند متدینین به آن و بالطبع درآمد سرشار اقتصادی. این را هم باید گفت یکی از پرظرفیتترین مردم ایران برای بیگانگان قم است. وقتی عربهای عراقی یا افغانستانیها در دهه پنجاه به ایران سرازیر شدند یکی از مراکز اصلی اقامتشان قم شد. چنین بود در زمان جنگ ایران و عراق. حدود سی سال پیش بود که گفته شد بیش از هفتاد ملیت در قم زندگی میکنند. به یاد دارم رشد جمعیت در قم در دهه شصت بالاترین رقم یاد شد. زیرا اگر قرار باشد به ایران تهاجمی صورت بگیرد در میانه کشور است. پایتخت هم نیست که خطر کودتا و سرنگونی حکومت در آن باشد.
برسر سخن اصلی موضوع مقاله رویم. گرچه از پدرم از کودکی میشنیدم که به شوخی میگفت نام قم بارها ذیل لعنت الله قوم الظالمین در قرآن آمده که برای گفتاریشنوندگان کمدانش یا ناقم- قمیدوستداران جذابیتی داشت اما به به درستی و بیتعصب شونیستی به باورم قم، قلب ایران است. زیرا اگر روزگاری کشور ایرانی باشد که قم در آن نباشد دیگر ایران نیست. عطف به مرکزیت نقطه در یک دایره یا دوایر متحدالمرکز اگر ایران همچون بسیاری جسمانیات این جهانی همچون بدن انسان یا درخت یا میوه کوچک و کوچکتر شود باز هم باید قم درون چنین کشوری باشد. شاید به همین سبب پس از کشف ذخایر نفت در قم در سال 1342ش محمد رضا شاه پهلوی تصمیم گرفت درهای چاههای آن را فروبندد. از چاههای مشترک مرزی استفاده کند و آنها را برای نسلهای بعدی بگذارد. شاید خودش نمیدانست از انفجارواره همین نفتوارههای سیاسی شهر قم پانزده سال بعد از تخت بختش به شومی همان چاه نفتش سخت برخواهد گشت. اینکه درست یا نادرست و نیک یا بد ، با تقدیر پیشانوشته یا اراده بشری، بزرگان تهران و ایران مقهور بزرگان قم خواهد شد. اذا دخلوا الملوک علی قریه … اعزه اهلها اذله.
پدرم سید احمد رضوی برقعی حکایتی از روزگار رضاشاه برایم تعریف کرد. اینکه روزی استادی در دانشکده افسری در سر کلاس درس پرسیده بود: مهمترین جای ایران کجاست؟ شاگردان گفته بودند تهران. گفته بود نه. افزوده بود تاکنون برای خرید به مغازه رفتهاید؟ گفته بودند بلی. گفته بود هر چه خریده شود در یک سمت ترازوست و سمت دیگر سنگ ترازو. گفته بود تهران کالاست اما قم سنگ ترازو یا وزنهکننده است. مقصودش سیاستمداران پایتخت کالای آمدنی و رفتنی هستند اما تاثیر قم نیرومندتر است. شاید بسیاری امروزیان حتی مورخان ندانند در عهد صفوی قم تبعیدگاه دانشمندان ار جمله اطباء بوده است. از جمله شواهد مشهورش ملاصدرای شیرازی است که بنا به روایت هفت تا پانزده سال در کهک قم بنا به تعبر امروزی از سران فتنه و خواص بیبصیرت بوده و در حصر خانگی به سر میبرده است. چهل سال بعد پیشگویی این نگره استاد نظامی متحقق شد. معروف است محمد رضا شاه پهلوی پس از بازگشت پیکر پدرش به ایران میخواسته در جوار بانو معصومه دفن کند که نتوانسته چنین کند. رضا شاه و پسرش حتی بخت دفن در خاک ایران نداشتند اما طی بیش از یک قرن گذشته برای یک عالم دینی قم از جمله شیخ عبدالکریم حائری و بروجردی و نیز کاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری علیرغم مغضوب شدن مرجع تقلید نیفتاد. در بیرون قم که نه در خود قم دفن شدند. فاعتبروا یا اولی الابصار.
تاریخ قم نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی منجمپیشه تالیف 378 قمری ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی ترجمه 805-806 قمری یکی از کهنترین تواریخ به زبان فارسی درباره یک شهر و مختصات آن است. این تالیف بر تاریخ بسیار شهرهای بزرگ از جمله اصفهان و شیراز و خراسان و نیشابور تقدم زمانی دارد.
شوربختانه اصل عربی کتاب به روزگار مار نرسیده و از این به جز پنج باب اول تاکنون تمام اجزای کتاب که بیست باب بوده به دست نیامده است. بنا به حجم شاید اگر همه کتاب یافته میشد حجمی حدود 1200 صفحه داشت. در این کتاب یادکردهای ارزشمندی است که در جای دیگر یاد نشده است. شوربختانه هیچکدام از دستکم سه تصحیح آن انتقادی بنیادین نیست به ویژه دربخش نامهای جغرافیایی بسیار ضبطها نادرست آمده یا ماهیت مکان دقیق آن واکاوی نشده است. دست بر قضا دقیقترین این کتاب به دست سید جلالالدین طهرانی ناقمیتبار انجام شده است. از جمله در یکی از این تصحیحهای خامبنیان مکانی به نام قالهرست در نمایه یاد شده که درست قالهر و از توابع دلیجان امروزی در میسر میمه است.
نگارنده این سطور که قمیتبار است و نیای او که بنا به مستندات تاریخی نواده امام رضاست به سال 256 قمری به قم وارد شده و در جمادی الاخر در همین شهر درگذشته در چهل اختران دفن شده است. فرزندزادگان او تا به امروز طی حدود 1188 سال در شعاع کمتر از یک هزار متری گورگاهش قمنشین بودهاند. کمابش تمام سادات رضوی ایران در دیگر شهرها خاصه مشهد و کرمان و همدان و نیز پاکستان و هند از نسل همین شخص بوده و از این شهر کوچیدهاند. سادات برقعی هم منسوب به هموست.
از کودکی و شاید از نخستین سالهای دبستان شوق واکاوی پیشینیه شهر قم و قمی داشتم. چند سبب داشت. یکی اینکه پدر بزرگ مادریام آیت الله سید علی اکبر برقعی به سال 1317ش کتاب راهنمای قم را نوشته بود که چاپخانه مجلس شورای ملی چاپ کرده بود. دیگر اینکه کمابیش همه روزه پدرم هم که به قم تعلق خاطر داشت برایمان از قم و قمی میگفت. دیگر اینکه در محله قمی صدها ساله سیدان به دنیا آمدم که از مراکز اصلی قمیهای قدیمی بود. پس هر کتابی که میخواندم یا هر چه میشنیدم یا میدیدم به دنبال ردپای زادگاهم بودم. بایگانی از دادهها و یادداشتهای زیادی فراهم کردم.
طی سالهای پایانی عمر شادروان استاد علی اصفر فقیهی (1292_1382ش) بخت دوستی و همنشینی و انس فراوان با ایشان را داشتم که خود از قمپژوهان برجسته معاصر و از دهه بیست شمسی صاحب تالیفاتی در این زمینه از جمله تاریخ مذهبی قم و مقالاتی زنده و پویا درباره بخشهای مختلف فرهنگ عامه و اجتماعیات و تاریخ قم و نیز جامع دانش و منش و بینش و پژوهش بودند. ایشان گر چه مکلا و آراسته به گردنآویر کراوات و نیز به قول آخوندها بیمحاسن دیداری بودند اما محاسن رفتاری بسیار برجستهای داشتند. ملقب به آیت الله العظمی به شکل رسمی امروزی نبودند اما در ابعاد مختلف انسانی نسبت به بسیاری دانشمندان از آیات علم و فضل قم و بلکه ایران اگر برتر نبودن همسنگ بودند. به حکم حضور نگارنده این سطور از کودکی در قم تردید نیست اگر جامه شهرتشان از تن و سر به در نکرده بودند مقامی کم از علامه طباطبایی میان عموم دینداران و اهل دین نداشتند. زیرا شاید بسیار ندانند که پایه نخست رسائل عملیه شرعی مراجع امروزی اول بار به دست علی اصغر فقیهی و به توصیه ایت الله بروجردی در دهه سی خورشیدی انجام شد. شرط آن هم استتار نام ایشان بود. این روایت را دستکم شادروان فقیهی سه بار برایم نقل کرد. گواهش اینکه استاد فقیهی از نادر مکلاهای فرهنگ و علمی ایران بودند که پس از انقلاب در حرم بانو معصومه در کنار دیگر روحانیون از جمله دکتر محمد مفتح دفن شدند. روانشاد فقیهی شیفتگان و مریدان بسیاری اما ناصوفیانهوار و نامرجع دینیوار داشتند.شادروان دکتر محمد معین بنا به فضائل علمیاش حکم دانشیاری دانشگاه تهران او را در سال 1345ش گرفت. دکتر محمد امین ریاحی(1302-1388ش) ریاست بنیاد شاهنامه روزگاه پهلوی دستکم چندانکه از همو شنیدم حضرتش را از نسل بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر نامید. دکتر حسین شهیدزاده (1301_1389ش) که به میانجی بنده اول بار با فقیهی دیدار داشت دل در گرو معنویتش گذاشت. همو شادروانان منوچهر ستود و ایرج افشار و نیز محمد رضا شفیعی کدکنی را به خانه فقیهی در قم برده بود.
طی شش سالی که با فقیهی گفتمان داشتیم به راستی ایشان را مصداق دقیق کلمه یونانی فیلاسوفیا ینی دوستدار دانش یافتم. با فروتنی بسیار سخنان مخاطب ولو کسی همچون من که پنجاه و سه کوچکتر بودم با دقت میشنیدند. آنانکه با ایشان نشست و برخاست داشتهاند دریافته بودند گاه شخص خود را در برابرشان استاد میپنداشت که کودکی حرفشنو روبرویش نشسته است. به راستی افتخاز شهر قم بودند. بارها گفته و نوشتهام طی سالهای پس از مرگشان به راستی همانندش در میان مشهورین به علم مکلا و نامکلا یافتهشدنی است. به تعبیر یکی از دوستان متصف به وسواس علمی و سخت نکتهسنج دکتری ادبیات که روزگاری ویراستار آثارشان بود دور از ذهن است تا چهارصد سال دیگر همانندشان در قم ظهور کند.
وقتی برای شادروان فقیهی از یافتههایم سخن میگفتم بدان اقبال داشت. دوستانی هم که شیفته قم بودند برایشان جالب بود. زیرا به سبب گرایش تخصصیام به تاریخ علم ایران و اسلام خاصه تاریخ پزشکی نکاتی را از میان مخطوطات کمتر شناخته شده یافته یاد میکردم. تاریخ قم قرن چهارمی مذکور را هم شخمزنانه بارها خوانده بودم و برای دوستان نقل میکردم .
خرداد سال 1381ش در گفتگویی تلفنی بود که گفت خواهشی از شما دارم. نخست پنداشتم مشکلی مالی پیدا کردهاند. با خود گفتم خدا کند مبلغ درخواستشان چندان باشد که بتوانم بپردازم. بارها و بارها خواهش کردم درخواستشان را بفرمایند یا به قول طلبهها عرضه بدارند . گفت میترسم قبول نکنید. ترسم برم داشت. گفتم نکند مبلغی فوق توانم باشد. دیگر داشتم کلافه میشدم و از کوره در میرفتم که هر چه تمنا میکردم ایشان درخواست خود را به زبان نمیآورند. سرانجام لب به سخن گشودند و گفتند بر شما تکلیف است کتابی درباره تاریخ قم بنویسید. بالاخره نفس راحتی کشیدم کهالبته نخست پنداشتم آسوده شدهام. اما اکنون که به بیش از نوزده سال گذشته و به سالهای گذشته نگاه میکنم درمییابم به راستی انجام درخواست ایشان کار آسانی نبوده است. زیرا تدوین یادداشتهایم و گستردگی طرح پیشروی سبب شده کارم به هنوز به پایان نرسد. امیدوارم از نفس حق ایشان به زودی سامان یابد.
خوشبختانه از تعلق خاطر قلبیام به قمکاوشی اتفاقات مبارکی هم افتاد. مقالاتی متعدد درباره قم و قمیها نوشتم. برنامههای تلویزیونی متوالی و متعددی از دهه هشتاد به بعد به عنوان قمپژوهی داشتم. ساخت فیلم مستند درباره شادروان فقیهی در خانهام شکل گرفت. همچنین نشستهای فرهنگی درونخانهایام از سال 1377ش به بعد که حضار اغلب قمیتبار بودند و ماقبل ایام کرونا منظما ماهیانه تشکیل میشد از دیگر برکات این گرایش بود. مولفین سه کتاب مرتبط با واژههای قمی که قمیتبار هم بودند که در زمان حیات شادروان فقیهی همنشین هم بودیم هر سه زیر سقف همین خانه که اکنون این نوشته نوشته میشود حاضر میشدند:
علی اشرف صادقی استاد دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی که کتاب فارسی قمی را بر پایه مقالات و شفاهیات علی اصغر فقیهی به شکلی آکادمیک تدوین و در مقدمه به آن اشاره کرد. نگارنده این سطور در فاصله سالهای 1378 به بعد پیگیر تدوین آن بود و با هزینه شخصیام در سال 1380ش انتشار یافت.
سید علی ملکوتی که او هم کنایات و اصطلاحات قمی را تدوین و کتابخانه مرعشی نجفی منتشر کرد. وی از خاندان رضوی که فارغالتحصیل حدود شصت سال پیش دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود که در مردادماه 1400ش در هشتاد و سه سالگی درگذشت. روزی که پیش از بیماری مرگانجامش قرار بود برای انتشار فرهنگ شاهنامه به قم بیاید و ناهار میزبانش باشم همان روز پیش از شهر دچار بیهوشی شد و دیگر دیداری این جهانی میسر نشد. در همین سایت به یاد ایشان و از قلم ایشان نوشتارهایی منتشر شده است. خدایش بیامرزاد.
محمد قاضی که دبیر ادبیات فارسیام در دبیرستان اوحدی بود. روزی پس از انتشار فارسی قمی با دفتری بزرگ به محل کارم آمد و گفت او هم یادداشتهایی درباره قم جمعآوری کرده که پیشنهاد کردم منتشر کند که کرد.
خوشبختانه خانهام پذیرای بسیاری اهل شعر و ادب و فرهنگ خاصه قمیتباران بوده است. دکتر علی محسنی بنیانگزار و رئیسی انجمن فارغالتحصیلان دبیرستان حکیم نظامی قم که خدمات زیادی در راه زنده نگاه داشتن نام قم در قلمرو علم و فرهنگ در سطح ایران داشتهاند، عباس فرساد شاعر پیشگام سرودن شعرهای فولکلور قمی و هادی فرساد از دیگر پایهای ثابت نشستهای دوستانه هستند. مهدی عباسی نیز که تاریخ معارف قم و تاریخ تکایا و شماری آثار پیراقم و محمد رضا رهبریان تدوینگر یادنامه علی اصغر فقیهی از دوستانیاند که به برکت آغاز دوستی با شادروان فقیهی با آنها همدم شدم. یادکرد نام همگان میسر نیست.
نگارنده این سطور بر پایه پزوهشهای شخصی که لزوما دینیبنیان وابسته به احادیث منسوب به امامان شیعه نیست دریافته است عطف به اینکه هر نقطه کره زمین نسبت به افلاک وضعیتی خاص دارد معتقد است نوعی مغناطیس معنوی در قم نهفته است. مشخصهاش اینکه ناقمیتبار با تولد یا حضور دیرزمانی در این شهر از آن چنان اثری میگیرد که اگر به قم نمیآمد کامیابیهای زندگیاش نصیبش نمیشد. نمونه عینیاش روحانیون کوچنده به قم است که به تقریب هماره مراجع و بزرگان مدارس دینی این شهر ناقمیتبار بودهاند. جرقه انقلاب 1357ش و قدرت سیاسی و نظامی پیشوایان مذهبی در سطح جهانی موید این نگره است. وارونهوار قمیهای قدیم و اصیل جز در کوچ از قم به کامیابی نخواهند رسید. به زبان ساده قم برای قمی شگون این جهانی و علمی ندارد. سالهاست به دوستانم گفتهام قمی در قم ذلیل و زیردست ناقمی است. شگفت است بسیرای شهرها از جمله تبریز و اصفهان اجازه رشد بیگانهتبار را در شهرشان نمیدهند به عکس قمیها. قمیها چیزی که از کودکی همه روزه به چشم میبینند به چشمشان میآید خوار میانگارند. از راه رسیدگان را بر سر میگذارند. باز هم باید نوشت فاعتبروا یا اولی الابصار. برای برانگیختگی شاید شوق به پژوهش تاریخ قم علاقمندان برخی یادکردهای کمتر یاد شده به دست داده میشود که ارجاع آن در بخش تاریخ قم به چاپ سید جلالالدین طهرانی است:
1.بقایای دوستکامیای متعلق به قرون پنجم و ششم میلادی در منطقه قرهتپه که حدود سه تا چهار هزارسال پیش از ورود آریاییها به ایران بوده در قمرود قم کشف شده است.
2- از هزاره اول پیش از میلاد سفالینههایی در تپه صرم/سلم به دست آمده است.
3- قلعه زابلاق در قم یادگار روزگار مادها یعنی پیش از هخامنشیان است.
4- فرعون زمان موسی اصالتا اهل قاسان قم بوده است ( تاریخ قم، 75). جای دیگر بدون وصف اینکه کدام فرعون باشد نوشته شده فرعون از آبه قم بوده است. اینکه هر کس از اهل آبه که تو او را ببینی سرخروی و ازرق چشم بدان که او از نسل فرعون است (همان،81). البته در برخی تواریخ یاد شده در هزارههای پیش از هخامنشیان گروهی از ناحیه قم – ساوه – کاشان به مصر رفته و حکومت را به دست گرفته و اقوام کاسی در ایران که در نواحی لرستان مستقر شدند بازماندگان آنها هستند.
5- به نقل از برقی یاد شده که در خانه فضلویه متطبب به خانه فرعون باز میشده است (همان، ص81). یعنی تا قرن چهارم هجری بقایای خانه فرعون در قم برقرار بوده است.
6- بلیناس حکیم که همان آپولونیوس یونانی است به شهر قم آمد. طلسمی بست تا معادن طلا و نقره این سرزمین یافته نشود تا مردم شهر به فساد گرفتار نشوند ( همان،87).
7- عطف به شهرت یافتن اینکه عرب اشعری در سال 23 قمری وارد قم شده شاید کمتر کسی باور کند قمیها تا حدود سال 120قمری آن هم پس از بریده شدن سر چهل تن از بزرگان شهر قم مسلمان نشده بودند. زیرا طی حدود یکصد سال اعراب بیرون قم مستقر بودند و قمیها پیوسته پیغام میدادهاند از همسایگی ما باید بیرون بروید. شوربختانه سال ورود فاتحان مسلمان به قم همسنگ اسلام آوردن قمیها یا ایرانیان پنداشته میشود در حالیکه مثلا ورود آمریکا به عراق یا افغانستان به معنی مسیحی شدن مردم این کشورها نیست.
8- فتح کشورهای شمال قاره آفریقا به سختی انجام میشد. مردی به نام مهدی قمی که در زندان بود مامور حمله بدانجا شد. فتوحاتش را انجام داد و بعد به دستور خلفای وقت کشته شد.
ابنسمکه قمی یکی از بیست فبلسوف پیشگام جهان اسلام تا قرن چهارم شمرده شده است. رسائلی اندک به زبان عربی از او بر جای مانده که نگارنده این سطور تصحیح کرده است.
ابن عمید قمی (م359/360 قمری) برجستهترین و خردمندترین وزیر دولت آلبویه از سوی پدرانش اهل قم بوده است. پدر پدرش در قم گندمفروش و پدرش نیز در دستگاه حکومتی در خراسان سمت عمید داشته و به همین سبب مشهور به این عمید شده است. پرش هم در دستگاه حکومتی بود و چند سالی پس از پدر درگذشت. در زبان عربی ضربالمثلی است که هنر متابت از عبدالحمید و به ابن عمید ختم شده است. در قلمرو تاریخ پزشکی تدوین الحاوی فی الطب که دستنوشتههای محمد بن زکریای رازی است مدیون اوست. زیرا به نوشته مورخین دستور داد یادداشتها از خواهرش خدیجه خریده و از سوی شاگردانش دستهبندی شود. اگر طی یازده قرن تا امروز پزشکان و پژوهشگران جهان از آن بهره میگیرند وامدار اب عمید هستند.
9- شعر جعفر بن محمد بن علی عطار قرن سومی – چهارمی از بهترین شعرها و فراتر از رودکی و در زبان فارسی همچون امروءالقیس در عرب یاد شده است (همان، 11). شوربختانه اشعار او به تقریب به تمامی مفقود شده است. نگارنده این سطور فقط توانسته یک بیت از سروده او را در کتاب همشهری قرن ششمیاش نجمالدین قمی بیابد.
10- انوشیروان خالد کاشانی وزیر سلاجقه کتابی به نام نفثهالمصدور درباره تاریخ وزارت عصر سلجوقی داشته که از میان رفته است اما ذیل یعنی ادامه آن پس از مرگ کاشانی به دست نجمالدین قمی قرن ششمی در سال 584 قمری انجام شده که خوشبختانه تک نسخهای ز آن در مصر یافته و از سوی محققی آمریکایی به عنوان فایر بانکز در پایاننامه دکتریاش معرفی شد. نخست محمد تقی دانشپژوه و بعد محمد حسین مدرسی طباطبایی ویراستههایی از آن به دست دادند. این کتاب به سبب ویژگیهای ارزشمند ادبی از گنجینههای ادبی فارسی است.درباره دانشمندان و شاعران و خاندانهای قم مطالب ارزشمندی در آن یافتهشدنی است. پایاننامههایی در مقطع دکتری هم دربارهاش تدوین شده است. خوشبختانه در یک بازه زمانی سه ماه در سال 1388ش به شکل مشترک با یکی از مدرسان ادبیات فارسی به همسنجی دو ویراسته مذکور با مخطوطه رنگی مصر پرداختیم که ویراستهای کمغلطتر به دست داده شود. شخصیت یک قمی تمامعیار یعنی عزت نفس آمیخته با غرور و صراحت و بیپرده سخن گفتن و ملاحت و بازی با واژهها از جمله چاشنی پردشنامگویی متعارف قمیهای قدیم و گزافهگویی یعنی بزرگنمایی نقالوار پدیدهها در این کتاب به چشم میخورد. مولف شیفته دوبیت بود است. شعر هم میسروده است. از جمله درباره وزرات قوامالدین ابوالقاسم و اوضاع پس از سقوط دولت وی سه بیت زیرین را یاد کرده که در مصرع آخر هنوز این اصطلاح در قم پس از هشت قرن و بیشتر هنوز استفاده می شود:
من به عهد قوام میگفتم
اینت دور خران بیخبران
بعد از آن خواجگان فراز رسند
که بدانند قدر پر هنران
قدر دور خران ندانستم
تا رسیدم به دور کون خران
روند تدوین بزرگترین پزشکینامه کهن زبان فارسی به نام ذخیره خوارزمشاهی تالیف اسماعیل بن حسن جرجانی که تا زمان خودش در قرن ششم قمری همتایی نداشته مرتبط با شهر قم است که در بخشهای پایان کتاب یاد شده است ( ذخیره خوارزمشاهی چاپ بنیاد فرهنگ ایران، ص644). در آنجا از سفر مولف به قم و دیدن فرزندان کوشیار گیلانی یاد شده که مقیم قم بودهاند که نشان میدهد قم در اوایل قرن پنجم یعنی چند سالی پیش از 504 قمری مرکز علمی معتبری بوده است.