تاملی کوتاه درباره المرشد فی الطب
شوربختانه بر پایه دانستههای تا این زمان 2021م همه نوشتارهای محمد بن زکریای رازی از جمله مجموعه طبیاش به روزگار ما نرسیده است . به تقریب همه مخطوطات آثارش نیز اساسا کهن و نزدیک به عصر مولف نیست. از جمله فقط یک نمونه نسبتا معتمد از سال 494 قمری به روزگار ما رسیده که حدود 180 سال پس از مرگ رازی است مخطوطات المنصوری رازی قرن پنجمی دانشگاه تهران از عنصر اصالت کهن بودگی تهی هستند. منطقا طی قرون گذشته خطاهای فراوانی نیز به نسخههای خطی مکتوبات رازی وارد شده است. تاکنون یک برگ هم از دستخط رازی شناسایی نشده که به راستی به دست او روی کاغذ آمده باشد. تاکنون آنچه واکاوی کردهام معمولا تحریرهای دگردیسی شده از اصل نسخ اولیه است.
از سوی دیگر راست آن است تاکنون تحقیق مستقل و بنیادینی درباره آثار پزشکی و زندگی پزشکیانه رازی طی قرون اخیر در اروپا حتی آلمان قرن نوزدهم انجام نشده است. یعنی محققی پساخوانش تمامی پزشکینامههای رازی به چنین کاری دست زده باشد. گرچه گاه به شکل گزینشی مثلا درباره برخی اجزای الحاوی فی الطب چنین تالیفی انجام شده است. همچنین تاکنون نتوانستهام نشانی به هیچ زبانی از شرحی مجمل یا مفصل درباره المرشد فی الطب بیابم.
دکتر مهشید ایرانی و دکتر اصغر کنجکاو از پزشکان فارغ التحصیل دانشگاه تهران در کلاس تدریس المرشد رازی نگارنده این سطور شرکت داشتند. پس از پایان دور مذکور دکتر ایرانی به تقریر شرح آن تدریس دلبسته و البته به پیاده کردن آن دلمشغول شد. امید است روند این کار به نتیجه مطلوب برسد. هجده جلسه درس که در فاصله سالهای 1399-1400ش تمام شد همو از من خواست یادداشتی در صفحه شخصی خویش درباره این کتاب عربی رازی برای علاقمندان یادداشتی بنویسم. گرچه میدانم البته کمتر کسی در ایران خود را نیازمند خوانش چنین نوشتاری میداند. زیرا اگر منکر و تمسخرگر یا بیتفاوت به طب بقراطی است که هیچ. اما اگر علاقمند به این زمینه است خود را با دسترس بودن ترجمه فارسی آن و امکان مطالعه دیگر منابع پزشکی کهن فراوان امروزی به زبان فارسی خود مستغنی از این نوشته خواهد دانست.
از سوی دیگر به سبب ناشناختهای که هنوز رازش را به درستی و به تمامی ندانستهام کتابهای طب قدیم از سکرآورترین شرابهای نادیداری است. کسانی که چند برگی از آن بخوانند یا ساعاتی کلماتی درباره آن بشنوند به ناگهان در کوتاه زمان به خودبزرگبینی و خودشیفتگی و سرخوشی شگفتیآوری دچار خواهند شد. همچون سیاهمستان دیگر کسی و چیزی جلودارشان نیست. در کوتاه زمانی مطب دایر میکنند. موسسه طبی سنتی تحقیقاتی تاسیس میکنند. صاحب نظریههای عجیب و غربی میشوند. در حالی که امروزه هر کس پس از سی سالها در پزشکی متخصص یک رشته محدود از بدن شده اینان درباره همه بیماریهای سر تا پای و تمام پهنه تاریخ طب ایران و اسلام و آن هم ارائه در یک یا چند جلسه کوتاه شرطبندی هم میکنند. نگارنده این سطور سی سه دهه گذشته از نزدیک شاهد بوده از راننده خاور مسیربندر عباس تا بانوی کارمند بانک سپه بازنشسته خویشاوندم تا همافر نیروی هوایی مدعی ابداعات طبی و طبیب جامعالشرایط و مرجعیت تامه در طب سنتی شده است.
از جمله درسال 1376ش روزی جوانی هفده ساله از دانشجویان متشغل به دروس دستاران به نام م. ق از بستگان جواد شهرستانی داماد آیت الله سیستانی به خانهام آمد و خواست درباره صفراء و سوداء و بلغم و خون در طب قدیم برای او توضیح بدهم. گفتم چند سالی طول کشیده تا این نکات برای خودم فهم و هضم شود . با این همه با ترسیم نمودارهایی و توضیحات شفاهی طی دو ساعت این کار را انجام دادم. این اولین و آخرین تلمذ او بود. چندی بعد متوجه شدم موسسهای تاسیس کرده است. کلاس درس پزشکی کهن دارد. بیمار میبیند. خردهفروشی و عمده فروشی مفردات طبی و مرکبه و بالطبع ادعای ساخت آن را دارد. دست اندرکار خرید و فروش مخطوطات طبی شده است. به تصحیح متون کهن و مدیریت آن میپردازد. با وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی عقد اخوت بسته و البته کتابهایی هم منتشر کرده است. جالب اینکه وقتی در محفلی صحبت ازدانشمندی یا طبیبی مثلا ابراهیم خان کرمانی میشد بیهیچ تاملی میگفت تمام آٍثار یک طبیب ر را به تمامی خوانده است. اما وقتی همایشی داخلی برگزار شد حتی مقالهاش برای سخنرانی پذیرفته نشد. دست بر قضا روزی به دیدنش رفته بودم. دیدم چند نفری نشسته و کلاس درس طب برقرار است. مردی که از یک چشم نابینا و منطقا از هملباسشان بود بود با دیدنم گفت تا بنده حاضر هستم تدریس نخواهد کرد! زیردستان و همکاران همان جوان تکجلسهای با تاسیس رشته طب سنتی در دانشگاه عازم مراکز دانشگاهی تهران شدند. راننده خاور را هم برای تدریس به تهران فراخوانده شد تا ذخیره خوارزمشاهی تدریس کند. سراغ استاد ادبیات دوره دبیرستانم آمده بود تا کمکش کند. زیرا گفته بود به عمرش تدریس کرده است. این نمونهها یادآور شعر حافظ شیرازی است با این تفاوت که دیگر از عنایت ربانی و خلوص معنوی خبری نبود بلکه از جنس عنایات علمای ربانی و فلوس مادی بود. غمزه هم رابطه و توصیه بیوت بود :
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
شاید سببش آن است که طب قدیم سرایتش همچون ویروس کروناست که هر کس با بقراط یا جالینوس تماس نوشتاری داشته باشد دچار انواع بیماریهای خودرازیانگاری و فراسیناپنداری خواهد شد. همچون کرونا این یکی هم درمانی ندارد. پس هر کس هر چه دل تنگش بخواهد میگوید . آنچه میلش بکشد بر زبان و قلم خواهد آورد و هیچ بازدارنده قانونی و علمی و اخلاقی هم در این زمینه در ایران در برابر اینان نیست. تن این بزرگان در گور میلرزد از این همه یاوهگویی و ادعاهای گزاف و دروغین.
البته کاش به همین بسنده میشد اینان برای گرمی بازار خویش نسبتهای ناروا و ناراست به پیامبر اسلام و امامان و اولیاء و رازی و بوعلی سینا میبندند تا بازار معرکهگیری خویش را چند صباحی به هر بهایی شده همچنان گرم نگاه دارند. به باورم اگر بختی داشته باشند دیرازود نامشان در غبار زمان محو خواهد شد. اگر شوربخت باشند تا ابد بدنامی این جهانی و عقوبت دو جهانی دامانشان را رها نخواهد کرد.
آنچه برآیند چنین روندی است سردرگمی حقیقتجویان این طریق ناامن که قطاع الطریق در گردنهها در کمین طالبان علم سادهلوح و آزمند و بیماران درمانده و نیازمند است. بدنامی بزرگان و شرمساری وبدنامی ایران و ایرانی است از این همه ادعاهای کذب و گزاف و افتراء در کالبد کتاب و مقاله و سخنرانی که البته در چشم و چراغ خردمندان و به خصوص محققان غربی که تا آنجا که دریافتهام در این زمینه آبرویی علمی برای این مملکت باقی نگذاشته است . دست کم روند این بیتدبیری و شلختگی مدیریت علمی دانشگاهی پزشکی کهن و تاریخ پزشکی را از زبان نماد ادبیات فارسی امروز ایران و شاید جهان دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی حضورا به گوش خویش شنیدهام.
به یک کلام وضع علم ایران نسبت به میانگین سطح بینالمللی همچون ریال نسبت به دلار و یورور شده است. یعنی دستکم یک به 250/000 است. چندانکه میتوان گفت مثلا بیهیچ اغراقی این صفحهشمار آثار منتشره تالیفی به زبان فارسی و عربی در معادل یک صفحه تحقیقات مطبعه بریل هلند در هین موضوع ارزش ندارد. گواهش اینکه از سوی مجامع بینالمللی اقبالی به این گونه کارها ترجمه به زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه وجود ندارد. چون تصححی معیاری انجام نمیشود یا گرهی گشوده نمیشود کسی خریدار این کالای معیوب و فاسد نیست. صرفا مصرف داخلی دارد آن هم در جمع اندک همین خراباتیان. اگر جسارتی شمرده نشود شاید بتوان ثمر کار نوشتاری و گفتاری اینان در قلمرو طب سنتی را به کاردستیها و نقاشی عقبماندگان ذهنی تشبیه کرد که شاید به سبب ترحم است که کسی از کارشناسان داخلی و خارجی منتقدشان نمیشود. به باورم بسیاری دلسوزان هم میدانند متولیان مربوطه به همینانند دلخوشند که از جنبه عقلی و نقلی و علمی از خودشان کممایهتر باشند. زیرا جز در غیر این صورت در همسنجی ناگزیرند فرودستی و فروتنی کنند.
برای آنکه برخی نپندارند این سخن از سر کینهتوزی و یا از سوی دیگر به تعبیر همشهریام اکبر ایرانی قمی مدیر موسسه میراث مکتوب در نقدش بر یادکردهایم درباره فخر رازی در مقدمه حفظالبدن ناکارشناسانه است خاطرهای گفتنی است. کمتر کسی منکر خواهد بود سوریه در زمینه علمی از شمار فرودستترین نمونهها در جهان است. با این همه شگفت است تحقیقات انتشار یافته در قلمرو تاریخ پزشکی و متون طبی کهن حتی در شهر حلب سوریه البته چنانچه ارزیابی منصفانه شود از آثار منتشره بزرگترین مراکز علمی ایران ولو در سال 2021م پرمایهتر و دقیقتر است. چند ماهی پیش از وقایع سال 1389ش جنگ داخلی سوریه به دانشگاه حلب رفته بودم. با شادروان کاظم برگنیسی از برجستهترین متخصصان ادبیات کهن و نوی عرب همراه شده بودم. وقتی درباره وضع علمی این رشته در ایران صحبت شد که از من پرسیده شد در ایران چه کسی را دارید؟ از نماد این گونه تحقیقات در ایران استاد مشهور دانشگاه تهران نام بردم. آنگاه استاد دانشگاه حلب خطاب به بنده با نگاهی معنادار گفت ایشان که رشته پزشکی نخوانده است. آنگاه کارت ویزیت خود را نشانم داد. دریافتم پزشک و جراح متخصص ارتوپدی و دارنده مدرک دکتری تاریخ و مسلط به دست کم سه زبان عربی و انگلیسی و فرانسه است. به یاد آوردم از داشتن نمونه مشابه آن در ایران محرومیم. زبان در کام کشیدم. استاد دیگر محمد التونجی نیز در همین شهر بود. به دیدارش در خانهاش رفتم. خطاب به من گفت فلانی که نامش را بردی دوست من است. همینجا روی همین صندلی که تو نشستهای نشسته ولی عربی را درست نمیداند! عرق شرم بر پیشانیام نشست. تصور کنید اگر در میان استادان آلمان چند زباندان یا کمبریج و آکسفورد و سوربن یا هاروارد بودم به عنوان یک ایرانی چه بسیار بیشتر تحقیر میشدم . یاد دکتر حسین شهیدزاده (1301_1389ش) همشهریام به خیر باد که میگفت ما ایرانیان کارمان لاف زدن در غربت است از کارهایی که در وطن نکردهایم!
به هر روی امیدوارم این یادداشت بار دیگر پرده از بخشی از چهره غبار نشسته رازی برگیرد. اینکه به باورم هیچ طبیبی نه در ایران و نه در اقطار کشورهای عربی و بالطبع کشورهای اروپایی طی یازده قرن گذشته حتی ابنسینا به سطح دانش و نگاه علمی رازی نزدیک نشده زیرا وی همچون بقراط و رازی طبیب بالینی – بیمارستانی رسمی نبوده است. بر همین اساس هر کس از نعمت خرد بهرهای یافته باشد اعتراف خواهد کرد اگر در زمینه طب کهن قصد فهم مبانی یا کارورزی دارد تا پایان عمر نخواهد توانست مدعی شود از المرشد فی الطب و الگوی تالیف آن الفصول بقراط بینیاز است بلکه راست آن است اگر صادق باشد میفهمد در هر نوخوانشی از آن نکته جدیدی دستگیرش شده که پیشتر از آن غافل بوده است. راز جاودانگی این جهانی پزشکینامههای برجسته تاریخ طب همچون کتابهای آسمانی ادیان ابراهیمی و ناابراهیمی همانند بودا و کنفوسیوس و شاهکارهای جهانی از شمار شاهنامه فردوسی و گلستان _ بوستان سعدی و مثنوی معنوی مولوی و دیوان حافظ همین نکته ناملول شدن خوانشگر و از تکرار مکررات خوانش متن است.
1 . المرشد فی الطب از نوشتههای دوره پایانی محمد بن زکریای رازی و البته از زرینترین و ارزشمندترین آثار اوست. برخی به اشتباه پنداشتهاند این کتاب شرح الفصول بقراط است که چنین نیست. زیرا نگارنده این سطور به مخطوطهای مستقلی دست یافته که مشتمل بر شرح فصول از سوی رازی است. در قرون وسطا به از سوی پرار کرمونایی قرن سیزدهمی میلادی به زبان لاتینی ترجمه شد. اما تا آنجا که آگاه شدهایم به جز فارسیگردان که در روزگار ما به دست داده شده به دیگر زبانهای اروپایی و شرقی چنین کاری انجام نشده است.
2. این کتاب به درخواست خواستاری از او همسنگ الفصول منسوب به بقراط نوشته شده که البته نماد ایجاز و دقت علمی در طب بالینی و کاربردی میان پزشکینامههای رازی است که به باورم نوعی هاله تقدس دورادور آن کشیده شد که کمتر در دیگر نوشتههای او یافتهشدنی است.
3 . با اینهمه این الفصول از دشوارفهمترین تالیفات پزشکی همه ادوار تاریخ طب است. اما پیچیدگی آن محتوایی است نه اینکه بقراط خواسته باشد خوانندگان را به رنج بیفکند. ساده اینکه تا خواهنده از جنبه فرزانگی درونی از یک سو و گستره مطالعات و عمق تاملات دانش پزشکی از سوی دیگر به کمال نرسیده باشد خاصه که درمان و کارورزی عملی نکرده باشد دور است بتواند دست کوتاهش به تعبیر سعدی بر خرمای این نخیل برسد.
4. به بیان دیگر به چکاد قله اورست میماند که ولو کسی با سختی موفق به رسیدن به آن شود تازه توانسته فقط از یک مسیر بدانجا برسد. شاید از دیگر راهها برایش مقدرو نبوده باشد. به باورم این کتاب ابزار خردسنجی پزشکیپیشگان است اگر مدعی رسیدن به انتهای مفاهیم آن بشود ولو استاد سالخورده برجستهترین دانشگاههای جهان بوده باشد. زیرا این ادعا هنوز از زمان بقراط تا این زمان به اثبات نرسیده و هر نسلی دریافته بزرگان پیشین در اجزایی از تفسیر خویش لغزیده یا ناتوان ماندهاند. جالبنوس و پالادیوس و حتی رازی به گواهی شاگردش ابوالقاسم مقانعی از این شمار کسان است.
5. از زمان تصنیف یا گردآوری الفصول بزرگترین پزشکان هر زمان و هر مکان کوشیده بودهاند به فهم آن نزیدک شوند و شماری هم شرحی و تلخیصی از آن به دست دادهاند. نگارنده این سطور طی سالهای گذشته توانسته شمارگان شروح آن به زبان یونانی و لاتین و عربی و عبری آن را شناسایی کند که از یکصد فراتر است. جالینوس و پالادیوس قرن ششمی و اریباسیوس صاحب کناش طبی هفتاد جلدی از شمار مفسران آنند. البته متن کامل شرح پالادیوس یافته نشده است. اما اگر اوراقی یافته شده که شده به موشکافی آهنین آلمانیتباران آن نائل شده است. نگارند این سطور قطعاتی نادر از آن را یافته و سالها پیش آن را ویراسته است. از سوی دیگر شماری از بزرگترین اطباء و علمای ادبیات همچون لیتره به جمع آوری مجموعه آثار بقراط یا مانند بوئرهاو و لئونارد فاکس و به شرح الفصول روی آوردهاند.
6. اما به گواهی شارحان بزرگی همچون رازی بسیاری قدما در این زمینه لغزیده یا از درک درست آن عاجز بودهاند. منطقی است این تنگنا برای امروزیان که میان ترجمه عربی حنین بن اسحاق بیش از دوازده قرن فاصله افتاده بیشتر بوده باشد. این نکته را از ترجمه چند انگلیسی و آلمانی به آسانی میتوان دریافت. زیرا مترجمان به چینش هندسی و ظاهری برگردان کلمات متن آن بسنده کردهاند. محرم دل بقراط نشده و شاید در انکار گوهرهای آن مانده باشند. از اتفاقات نادر اینکه پاراسلوس که در قرن شانزدهم به سوزاندن آثار جالینوس و ابنسینا پرداخته اما ارزشهای الفصول از نظرش دور نمانده و از شمار شارحان و مفسران الفصول شده است.
7. نگارنده این سطور که بیش از بیست سال است به خوانش مکرر و تلاش برای فهم و تفهیم آن دل مشغول بوده و آن را به فارسی بازگردانده و با انگلیسی و آلمانی و لاتین نیز سنحیده و دست کم سه شرح مختصر و مفصل کهن قرن چهارمی عربی و دو شرح فارسی قرن هفتمی و سیزدهمی آن ویراسته اعتراف میکند نمیتواند ادعا کند بازگردانش بتواند روح درست مفاهیم بقراط را منتقل کند. زیرا هم خواننده باید بسیاری مقدمات اولیه را دانسته باشد و هم کلمات به تفصیل شرح شوند که حدود دو هزار و پانصد سال میان زمانه مصنف و ما فاصله افتاده است.
8. بر همین اساس الفصول در شمار کتابهای طبی سطح پیشرفته است که نوآموزان از آن رویگردان خواهند شد. به همین سبب رازی در مقدمه المرشد فی الطب یادآور شده کوشیده المرشد او که همسنگ الفصول است از ابهام و پیچیدگی تهی شده باشد.
9. اما درباره الفصول باید چند عنصر از جمله فاصله دو هزار و پانصد ساله از یک سو و مشکلات ترجمه از سوی دیگر که برخی مفاهیم در روند بازگردان قربانی و نابود میشود و نیز عدم تطابق دو زبان یونانی و عربی برای علم مربوطه و ناعربیدانی عمیق امروزیان از عربی ادبی قرن سوم حنین بن اسحاق به این مشکل دامن زده است. گواهش اینکه در اوایل قرن چهارم هم رازی از این دشورایها سخن میگوید که منطقا تکلیف مردمان روزگار ما فرودست آن زمانه است.
10. شاید گفته شود چه نیازی به ترجمه عربی حنین بن اسحاق است. فراتر از آن ممکن است گفته شود از یونانی آن بهره خواهیم گرفت. اما مترجم چنین کتابی هم باید یونانی کلاسیک و طب کلاسیک بقراطی را همزمان بداند که نگارنده این سطور نتوانسته میان اروپاییان چند قرن گذشته کسی را بیابد که ترجمه آنها نشان دهد به چنین کامیابی به خصوص در بخش دوام نائل شدهاند حتی محققین طراز اول آلمانی آهنین سرشت قرن نوزدهمی. به زبان دیگر در این زمینه باید سر سفره حنین مسیحی سریانیزبان نست چندانکه رازی نشسته است و اعتراف کرده یونانی نمیداند. شاید گواهی محکمتر این نباشد بوعلی سینا حتی به انجام شرح الفصول یا نوشتن کاری همانندش نزدیک و موفق نشده است.
11. راست آن است همسنجی الفصول عربی با اصل یونانی بود که بیشترین درک درست از متن را به دستم داد. امیدوارم گزارش سالها الفصولکاوی با ترجمه به زبانهای مختلف و نیز شروح متعدد نویافته در کوتاهترین زمان تدوین و منتشر شد.
12. اما درباره المرشد باید گفت انصاف آن است هم از الفصول بقراط و نیز از بسیاری کتابهای مشتمل مبانی طب کهن فارسی و عربی منسجمتر است. زیرا گنجانیدن مفاهیم بسیار در حجم اندک حدود یکصد صفحهشمار کار آسانی نیست. یکی از شواهد آن اینکه تاکنون شرحی به عربی یا فارسی یا زبانهای اروپایی پیراالمرشد یافته یا گزارش نشده است. زیرا شفافیت آن ضرورتی برای تفسیر آن باقی نگذاشت. وارونهوار آثاری همچون قانون فی الطب یا ارجوزه فی الطب منسوب به بوعلی هر کدام بیش از چهل شرح به روزگار مار رسیده است.
13. متن کتاب به عربی است. به باورم حدود کمتر از ده سال پیش از مرگ رازی و حدود 310-320 تالیف شده ولی مخطوطات به دست آمده نشان میدهد دخل و تصرفاتی در متن وارد شده است. به همین سبب نخستین ویراسته منتشر شده این کتاب خالی از لغزش نیست. با همه تلاش آلبر زکی اسکندر به سبب اینکه به مبانی طب کهن چیرگی نداشته به تصحیح آسیب رسانیده که منطقا به ترجمه فارسی هم رسوخ کرده است. این تحقیق پایاننامه تحصیلی مصحح در زمینه علوم انسانی در انگلستان بوده که حاصل کار سرانجام اول بار در سال 1961م/ 1340ش در قاهره مصر چاپ شده است. با این همه کمابیش معتمدترین نمونههای دهههای اخیر است.
14. از حدود سال 1381ش که کمابیش هماره المرشد فی الطب را کنار داشتهام دریافتم متن اسکندر مصری پاسخگوی ابهامها نیست. به سراغ مخطوطات رفتم و با همسنجی آنها و نیز مقایسه مطالب با دیگر آثار رازی بود که شماری لغزشها آشکار و گرهگشایی شد. شاید گزارش این موارد حجمی به اندازه اصل متن عربی کتاب داشته باشد. از سوی دیگر برای کاربری شخصی خویش متن منقحی از المرشد فی الطب از برآیند مخطوطات دقیقتر فراهم آورده خاصه که در روند تدریس المرشد فی الطب که به شکل گفتمانی و بر پایه چند مخطوطات و همسنجی متن چاپی برگزار شد کلمه به کلمه به نقادی و حلاجی متن پرداخته شد.
15. یکی از سنتهای عصر زرین تمدن اسلامی این بوده که تا کسی درخواست تالیف نمیکرده مولف یا مترجم چنین نوشتاری را نمی نوشتند. معمولا در مقدمه آثارشان به این نکته هم اشاره میکردهاند. دانسته نیست چرا رازی در مقدمه نام خواهنده که یک نفر و نه بیشتر بوده و خطاب به او سخن گفته را در المرشد صریحا یاد نکرده در حالیکه در المنصوری فی الطب و کتاب کیمیای خود نام برده است.
16. پرسش دیگر چرا نام کتاب المرشد گذاشته است؟ به باورم عطف به لحن رازی و با نیمنگاهی به آیتالکرسی در قرآن قد تبین الرشد من الغی شاید بتوان حدس زد مقصودش این بوده که ذهن مخاطب به و یه خصوص دانشجوی پزشکی با خوانش الفصول گمراه میشود ولی با این کتاب هدایت میشود. از سوی دیگر شاید بتوان گفت از این اصطلاح صوفیه و عارفان الهام گرفته و متن را مرشد یعنی راهنما گرفته است.
17. به باورم المرشد فی الطب برآیند صرف عمر بر سر تدوین الجامع فی الطب از سوی رازی دربازه حدود پانزده تا بیست ساله بوده است. اما باید دانست ارجاعات به الجامع فی الطب در الحاوی فی الطب رازی یافتهشدنی نیست. این نکته اثبات میکند الحاوی فی الطب جز الجامع فی الطب است. اولی پسامرگ و دومی پیشامرگ رازی تدوین شده بوده است.