فصد[1].
یکم. از شمار اصلىترين پاكسازىكننده مهمترين خلطهای چهارگانه از ديدگاه كمّى و گسترانيدگىِ سراسرى همارهگردشىِ بدن يعنى خون، شيوه فصدكنندگى بوده است.
دوم. شايد تعيين تاريخچه دقيق آغازگری خونگيرىِ پيشگيرانه ـ درمانى دشوار باشد، امّا منطقاً بهبودى برخى بيماريها پس از خونريزىِ بينى[2] يا زخمها و برطرف شدن شمارى عوارض جسمانى پس از خونريزش ماهانه زنانه، ذهن بشر را به تأثير مثبتْ خوندهى سوق داده كه البته به سه دسته اصلىِ انجاميده است.[3] فهرستوار برخى از دادههاى پزشكىنامههاى كهن و تواريخ پزشكى در اينباره ياد مىشود.
سوم. ابنابىاصيبعه در بخشِ آغازين كتابش كه به تاريخچه پيدايش صناعتِ طبّ اشاره دارد يادآور شده نخستين بار يك بيمار كه از امتلاءِ دَمَوى[4] رنج مىبُرده با پدید آمدن رُعاف[5] بهبودی يافته بوده است.[6]
چهارم. در تاريخ پزشكى يونان آمده هر يك از هشت شاگرد بزرگ افلاطون طبيب كه خود شاگرد اسقلبيوسِ اوّل بودهاند[7] در تخصّصى از شاخههای دانش پزشكى نامآور شده بودهاند. فولوس[8] / فوراس[9] /قوراسن[10] يگانه و سرآمد فصّادان روزگار پيش از بقراط بوده كه مىتوان پيشگامترينِ فصدپيشگانش دانست.
پنجم. پُلينى درباره فصد اشاراتِ جالبى دارد. مثلاً از اسبِ دريايى ياد مىكند كه به گاهِ بيمارىاش تنِ خود را به صخرهها و شاخههاى تيزِ درختان دريایی مىسايد تا عمداً دچار خونريزى شود. چون به اندازه كافى خون از تنش بیرون رفت خود را به گِلها و خزهها و گياهان التيامدهنده زخم مىمالد تا خونريزىاش بند آيد.[11]
ششم. از شواهد رواج فصد مجازات اندروماخس ـ طبيبِ معروف يونانى ـ است . چون در فصدِ دختر پادشاهِ زمانهاش سبب شد وَتَرِ بالابرنده پلك چشم او بُريده شود شاه فرمان داد دستش را قطع كنند.[12]
هفتم. در كليله و دمنه نيز حكايت حَجّامان آمده كه نشاندهنده رواج آن در هندوستانِ پيش از اسلام است. افزون بر پزشكانى كه درسنامههايىِ طبّى نگاشته بودهاند كه به فصد و حجامت اشاره داشته بودهاند برخى همچون بقراط و جالينوس و رازى و بوعلى به تأليفات مستقلّى نيز پرداختهاند[13] كه نشان دهنده اهميّت موضوع و اهتمامِ آنان بوده تا بدانجا كه جالينوس در آثارش چون كتاب فى الفصد و حيلةُ البرء و نيز على بن رضوان در شرح كتاب جالينوس به شكل غير مستقيم از رؤياهاىِ جالينوس و الهامات غيبىاش در این زمینه ياد كرده است.[14]
هشتم. در تفسير واژه فصد گاه ريشه کلمه و برخى اوقات معناى كاربردى آن را در نظر میگرفتهاند. فراهيدى سده دومی در کتاب العین، فصد را قَطعُ العُروق[15] و ابنمنظور در لسان العرب و فيروزآبادى در القاموس المحیط شَقُّ العُروق برابرگذارى كردهاند.[16] زوزنى[17] و همچون او بيهقى[18] مترادف فارسىاش را رگزدن گفتهاند. ميدانى سده ششمی نيز فصّاد را رگزن ياد كرده امّا از تفسير كلمه حجامت نشانى در میان نيست.[19]
نهم. فصد در كتابهاى طبی كهن به شكل كلّى، رگ زدن گفته مىشده است. ابنتلميذ سده ششمی بغدادنشین و ابنقُف سده هفتمی سوری هر دو طبیب هردو مسیحی فصد را گسستِ ارادى پيوستگيهاى بافت تن دانستهاند[20] كه طی آن خون از همه بدن برداشت مىشود.[21] اساساً هرگاه سخن از فصد باشد مراد جز خونگيرى از سياهرگها نیست.
دهم. گرچه ندرتاً به رگزنى از شريان با تعبیر سَلّ نيز مىپرداختهاند امّا به دليل خطراتِ فراوان و به ويژه خونريزىِ شديدى كه بازداشتنش دشوار بوده چندان تجويز نمىشده و كاربردى عمومى نيز نداشته است. یازدهم. قسطابن لوقای فیلسوف و مترجم و طبیب سده سومی در رسالهاش تعبيرى درنگپذير دارد كه در ديگر منابع كمتر ذكر شده و ذهن را به سوى نگهداشت و پالايشِ به هنگامِ آن سوق مىدهد:«خون در بدن، جانشين آتش در طبيعت است. اگر هيزمش مرطوب باشد آتش را فاسد مىكند و اگر ناگهان چوب فراوانى بر آن بريزند خاموش مىشود و اگر هيزم نيز نباشد آتش فروكش مىكند».22]
یازدهم. در تاريخ علم آمده گروهى كه اراسسطراطس، برجستهترين آنهاست و پيروانش مرطياليس ـ معاصر جالينوس ـ با فصد مخالف بودهاند كه به نوشته ابنابىاصيبعه ارسطو به قصد پاسخدهى به آنها رسالاتى را نگاشته است.[23] پس از آن جالينوس نيز دست كم يك رساله مستقل در مردودْشمارى آراء اراسسطراطس و اصحابش نوشته است.[24]اراسسطراطس معتقد بوده كه با گرسنگى دادن به بيمار و نيز مصرف نوشيدنيها و خوردنيهاى خنككننده مىتوان به پالايش تن پرداخت و نيازى به فصد نيست چون خون جانشينى ندارد.[25]
دوازدهم. ابوسهل مسيحى سده چهارمى نيز در كتابهايش همين ديدگاه را آورده است.[26] وى در كتابش كه ويژه كلّيّات دانش طبّ بوده چنين نوشته است: «با فصد، روح و نيرو از بدن خارج مىشود و بدين سبب بايد براى از دست رفتن آن دل سوزانيد. چون افزونه گشت بايد خوردنيها را كاست يا خنكى به كار برد و بدينگونه بىآنكه برونريزشِ روح و نيرو وجود داشته باشد خون كاسته مىشود. در مرحله بعد… مىتوان غذا و دارو را به كار داشت تا مزاج به اعتدال آيد امّا اگر مهلت دهد. اگر نيازمند گذرِ زمان است آنگاه نبايد وقت درمان بگذرد و خطرآفرين مىشود».[27]
سیزدهم . جالينوس همراستا با ديدگاه مكتب بقراطى و به روايتِ قسطا بن لوقا در پاسخ اراسسطراطس و همانديشانش پاسخ زیرین را داده است. نكتهاى را گوشزد كرده كه مبانى پزشكى نو نيز درستبودگى آن را تأييد مىكند: «گويا… تصوّر مىكرده خون از دست رفته جبرانناپذير است امّا كاش مىدانستند كه ميان سرخرگها و سياهرگها ارتباطاتی وجود دارد».[28]
چهاردهم. به بيان ديگر، جالينوس دريافته بوده خون همانند رويش موى سر است كه تراشيدن و كوتاه كردن به رشد بهتر و بهداشت بيشتر آن كمك مىكند. پس اگر كسى طاس بوده باشد یعنی بدن بسیارکم خون بوده باشد چند تار موى هم برايش بسيار مهم است. چكيده آنكه جالينوس معتقد است اگر كسى خونش جايگزين نمىشود، خونى غيرطبيعى دارد. به باور پيشينيان، اگر خون به اندامى گسيل مىشده يا بدان سوى مىگراييده ـ همچون سقوط يا ضربه يا آسيب ـ سيلان مفرط خون به عضو پديد مىآمده و بنابراين بيرون راندن آن را لازم مىدانستهاند.[29] ابنابىالمحاسن سده هفتمی از سالهاى عمر، جوانى و از فصلها، بهار و از ساعاتِ روزانه، پس از خواب و تخليه مثانه و روده را بهترين زمان خوندهى برشمرده است.[30] ميدانى در كتاب خود شمارى از اصطلاحات حجامت ـ فصد را يادآورى كرده است: رِفاده (همسنگ گاز امروزی در پزشکی)، مِعصَب (رگبند)، مُحجّمه (شيشه حجامت)، فصّاد(سیاهرگگشاپیشه)، مبضع و مِشرَط (نيش /نيشتر) و حَجّام ( حجامتپیشه) كه البته همانجا معادلگذاری و تفسير نشده است.[31]
پانزدهم. اهوازى قرن چهارمی طبیب عضدالدوله دیلمی قوانين بايسته پنجگانه[32] و ابنتلميذ و ابننفيس سده هفتمی سوریزاد مصرنشین، قوانين دهگانه عمومى را جدا از رعايتهاى اختصاصى هر سياهرگ براى كارورزِ فصدكننده لازم دانستهاند.[33] از جمله آنها اجازهگيرى از ولىِ ولد البته نه ولی امر يا اربابِ بَردگان فصدشونده بوده كه اكيداً به رعايت آن توصيه مىكردهاند.[34] احتمالاً بدان سبب كه عقوبت اين جهانى يا آن جهانى يا هر دو را بر آن مترتّب مىدانستهاند.
شانزدهم. ابنمطران طبیب مسیحی دانشمند سوری سده ششمی دفع مدفوع را پيش از فصد را بايسته دانسته است.[35] گويا پيش از بيشتر پاكسازيها آن را ضرورى مىشمردهاند، چون در هماميزى جنسى نيز ادراررانى و مدفوعريزانى را پيشدرآمدى بر شكلِ معيار جماع مىپنداشتهاند. احتمالاً نيمنگاهى به بيمارى عذيوط داشتهاند كه برخى زنان و مردان به هنگام اوج لذّت جنسى دچار اجابت مزاج مىشدهاند.
هفدهم. ماليدن روغن به محلِّ فصد و نيز چرب كردن ابزارهاى فصد و حجامت با روغن و نيز گذاشتن پارچهاى كه در آب گرم خيسانيده شده باشد تا خون در سطح پوست جمع شود از جمله توصیهها بوده است. به ويژه توصيه مىشده كه اين كار حتماً در زمستان انجام شود.[36] ابنابىالمحاسن به نور فراوان براى انجام كار و نيز پرهيز از فصد در زمان وزيدنِ بادها و به كارگيرى مبضعى ميانه در سختى و نرمى فلزّش اشاره دارد.[37]
هجدهم. جرجانى سه مكتبِ گوناگون در فصد: اهل بغداد، اهل بصره و شيوهاى آميخته از هر دو را ياد كرده[38] كه نشان مىدهد در انجام گام به گام آن،ديدگاههاىِ متفاوتى وجود داشته است. در اين مجموعه به اختلاف نظر پزشكان كوفه و بصره اشارههايى داشتهايم. در چشمپزشكى عملى و از جمله جرّاحىِ آب مرواريد نيز اين دو شهر صاحب سبك جداگانه بودهاند. ابنتلميذ، مراحل انجام فصد را چنين بر شمرده است: «لمس كردن جايگاه پيش از آنكه بالاى آن بسته شود تا وضعيتِ سرخرگها نسبت به سياهرگهاى فصد شونده و مسافت ميانشان بررسى شود».[39] چون معتقد بوده جز اين، آشكارسازى ناممكن است. سپس به بستنِ معتدلِ بالاى موضع و آنگاه كاوش با سبّابه تا بالاآمدن خون و ديده شدنش، نيز فشار دادن محلّ رگ يافته شده تا هنگام نيشتر زنى تا از جاى خود به در نرود، پيشبينى ژرفاىِ رگ و تنظيم فشار پديد آمده روى آن و سرانجام توصيه به اينكه فصدِ طولى بر عرضى به ويژه در رگهاى باريك برترى دارد، اشاره كرده است.[40].
[1] . نگارنده اين سطور براى تدوين مدخلهاى دائرةالمعارفى يادداشتهاى متعددى درباره مبحث فصد و حجامت و علق در منابع كهن پزشکی فراهم آورده است. چكيدهاش در این مقاله به دست داده شده است.
[2] . بستان الاطبّاء و روضة الألبّاء، ص41 و المصايد و المطارد، ص64.
[3] . يادكرد جالينوس در رساله اپيدميا به نقل از بستان الاطبّاء و روضة الألبّاء، صص30ـ 31 و نيز صص185ـ187.
[4] . امتلاء دموى: پُرشدگى غير طبيعى بدن با خون بيش از حدّ.
[5] . رُعاف: خون دماغ.[6] . عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء، ص14.
[7] . صوانالحكمه، ص100.
[8] . همان، ص104.
[9] . عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء، ص42.
[10] . نزهةالارواح، ص232.
[11] . تاريخ طبيعى، فصل26.
[12] . ذخيره خوارزمشاهى، ص196.
[13] . عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء، ص114.
[14] . همان، صص19ـ20 و مقالة فى الفصد، ص86.
[15] . العين، 3/1398.
[16] . قاموسالمحيط، ص291 و لسان العرب، 10/270.
[17] . المصادر، 1/129.
[18] . تاجالمصادر، 1/121.
[19] . السّامى فى الأسامى، ص211.
[20] . مقالة فى الفصد، ص74 و العمدة فى الصناعة الجراحة، 1/167.
[21] . مقالة فى الفصد، ص74.
[22] . فىالفصد، ص14.
[23] . عيون الأنباء فى طبقات الأطبّاء، ص114.
[24] . همان، ص143.
[25] . بستان الاطبّاء و روضة الألبّاء، ص341.
[26] . المائة فى الطّب، 1/236 و الطّب الكلى، نسخه خطّى 1577 مجلس.
[27] . الطّب الكلى، گگ47ـ48.
[28] . رسالة فى الفصد، نسخه خطّى.
[29] . القانون فى الطّب، 1/299.
[30] . الكافى فى الكحل، ص686.
[31] . السامى فى الأسامى، صص211ـ212.
[32] . كامل الصناعة، 2/460.
[33] . مقالة فى الفصد، ص110 و الموجز فى الطّب، ص70.
[34] . همان، ص132 و الكافى فى الكحل، ص684.
[35] . بستان الاطبّاء و روضة الألبّاء، ص332.
[36] . تحفه شاهيه عباسيه، صص60ـ61.
[37] . الكافى فى الكحل، ص684.
[38] . ذخيره خوارزمشاهى، ص.
[39] . المقالة فى الفصد، ص78.
[40] . همان، صص78ـ82.