گشایش اردیبهشت 1393

لوگو سایت رضوی
جستجو

واژه‌ها دام آدمها و باورها

1 – زبانهای – لهجه‌های گفتاری و نوشتاری کهن و نو نسبت به هم نااین همانی دارند. چون دائما در گذر زمان و مکان و  کاربران آن دچار تغییرات و کاستیها و  افزونیها  می‌شود گواه بر این است نسبی‌اند و تکیه‌ناپذیر. واژه‌های بشری همچون زندگی سرابی آب‌نما یا حبابی روی آب است که پیوسته می‌ترکد. اما تسلسل دائمی  حباب‌سازی است که تصور می‌شود یک حباب جاودانه است. سببش چرخش دائمی اجزای عالم است که بنابراین تصویر معانی در اذهان  آدمها ولو گویشوران زبان مادری  نیز همچون ساختارخط و صورت واژه رنگ تغیر دارد.

از میان رفتن پیکره بسیاری مخطوطات اولیه از جمله اوستا یا قرآن  روزگار  پیامبر اسلام یا شاهنامه یا پزشکی‌نامه‌های محمد بن زکریای رازی در گذر زمان موید آن است که گرانسنگ‌ترین و مقدس‌ترین نوشتارهای مشتمل بر کلمات  نیز همچون همه این جهانیها  ایستایی و ماندگاری دائمی ندارد. راست آن است  نویسنده و کاتبان و خوانندگان و  کتابداران و مالکان کتابها و  کتابخانه‌ها و کاغذسازان  و مرکب‌سازان و قلم‌تراشان و در روزگار ما ناشران و کتابفروشان و  چاپخانه‌داران و  مکانهای مشتمل بر آنها مرگ‌مندند. پس چرا مرگ واژگان‌چیده‌شده‌ها  را باور نکنیم؟ اگر چنین نکنیم دچار افسردگی شدید خواهیم شد. خودسوزی/خودکشی حقیقی همین است که بر تکیه بر حباب‌واره‌های فناپذیر کنیم. شوربختانه بسیاری می‌کوشند پافشاری کنند نوشته‌ها مانا هستند. این اشتباه است. اگر هم همچون قرآن باشد دیگر  نگاه و باور آن نگاه و باور اولی نیست. هم اندازه که میان ما و زمان محمد(ص) فاصله افتاده است. همان اندازه که از دیدن دیداری پیامبر اسلام محروم شده‌ایم از دریافت  مفاهیم قرآن چندانکه در چشم و چراغ او بوده نیز دستمان کوتاه شده است. گواه صادقش بی‌ایمانی درونی همگانی در میان جماعت ایرانی به خدا و قرآن و انبیاء و رستاخیز  موعود است. گرچه به زبان کسی منکر اینها نیز نباشد خودش زیر پوستش غوغایی است که می‌داند که در دریایی بزرگ به نام شک و ابهام دست و پا می‌زند. به تعبیر شفیعی کدکنی که در باره انوری ابیوردی قرن ششمی گفته است شعر، کارنامه  زندگی و کردارش نشان می‌دهد به هیچ چیز دیندارانه معتقد نیست.  نگارنده این سطور در همه عمر خویش در ایران  جز  چند تن به چشم  ندیده که دیدارش یاد خدا را  درذهن تداعی کند. یکی دو جا هم حس ابدیت مینوی‌گونه  آزمودم و یاد خدا در دلم آمد که نمادش بسطام و تویسرکان بود:

بر سر مزار حبقوق نبی در تویسرکان،

آرامگاه بایزید بسطامی در بسطام ،

بر سر گور خیام نیشابوری که به وقت حضورم در آغاز بهار  که یادآور سخن عروضی سمرقندی در چهار مقال بود که خیام گفته بود هر بهرا باد شمالی بر گور من گل‌افشانی می‌کند،

گورگاه حافظ شیرازی،

از میان انبوه بزرگان دینی قم فقط در دیدن سیمای  سید محمد حسین طباطبایی که خانه‌اش در میانه مسیر مدرسه‌ام به منزل پدرم بود که به گواهی استاد دینانی با بقیه فرق داشت،

خانه و حضور و گورگاه استاد علی اصغر فقیهی در قم و  نمادش همنشینی سه نفره با دکترحسین شهیدزاده،

در یک نوبت شب ‌آدینه‌ای در کتابخانه مجلس شورا نزد  عبدالحسین حائری،

در حضور کاظم برگ‌نیسی خاصه آخرین نوبت در پارکی در هشتگرد کرج

که حس کردم این کسان و این مکانها با هر جایی که در ایران پا گذاشته‌ام فرق بهشت با برزخ _ دوزخ داشته‌اند.

 

2 – یکی از شواهدی که کمتر بدان دقت شده اینکه راز ماندگاری برخی صاحب سخنان همچون بودا و مسیح چیست؟ در یک کلمه: روح صاحب سخن با همه مختصاتش از نیک و بد  مساحت و نور و رنگ و زندگی/مردگی و بهشتی/دوزخی/برزخی در چینش واژه‌هایش تجلی می‌کند. بسیاری کسان خاصه نویسندگان و مترجمان و محققان استدلالیون‌وار با پایی چوبین و البته سخت بی‌تمکین به نادرستی بر این طریق رفته و  پنداشته‌اند هر چه از دهان و قلم آنها تراوش کند بر صفحه روزگار خواهد ماند. نام و عزتشان برسر و چشم امروزیان و آیندگان خواهد بود. چنین نیست. به تعبیر عیسامسیح که به پیروانش گفته بود مرده  را به مردگان بسپارید مرده‌نوشته‌ها از درون مرده‌دلها بیرون خواهد آمد. مرده‌دلها هم خواهند خواند. وحدت وجود تحقق خواهد یافت. تصاعد هندسی بی‌نهایت‌نمای   اهورایی _ اهریمنی پدیده‌ها اتفاق خواهد افتاد. زیرا اگرهم نابود نشود:

اولا بایدخوانده شود.

دوم به خوبی وآسان فهمیده شود.

سوم با روان و ذهن مخاطبان همجوشی یابد.

چهارم اینکه به آشفتگی درونی آدمها نظم و آرامش بدهد.

پنجم اینکه زنگار کهنگی بر آن ننشیند.

ششم پساخوانش از ذهن بیرون نرود.

هفتم به هر زبانی و هر زمانی و هر مکانی و هر کسی از فرزانگان و خردمندان خوانده شود از پس ترجمه‌های مختلف به زبانهای گوناگون امکان ارتباط با آفریننده سخن فراهم آید.

هشتم اینکه نیکوترین آدمها و  خردمندان  بدان بگرایند و از دست ننهند. اینکه بارها بلکه صدها بار در همه عمر خواندن از آن ملول و دلزده نشوند.

نهم  دوزخ کثر‌ت‌زدگی زیرپوستی را به بهشت همگرایی کمینه‌های آماری سوق دهد.

دهم اینکه مهر صاحب سخن و نوشتارش بر دل بهینه‌ترین و برترین آدمهای هر زمانه بیرون نرود.

به همین سبب است که بیشنه‌اش پانصدبیت/سطرشمار  کم از حجم بیست‌صفحه‌شمار متعارف امروزی مشهور به رباعیات خیام که کارشناسان معتقدند بیشتر آنها به راستی از او نبوده  است میلیاردها بار تاکنون تکرار شده است. میلیونها نسخه‌اش به بسیارزبانها از جمله انگلیسی فروش رفته است. خیام شخصیتی جهانی شده است. برسر مزارش می‌روند.  دوستش داردند. از ژرفای درون بدو احترام می‌گذارند. بسنجید  حجم و اقبال  هشت کتاب سهراب سپهری نواده را با نیای او مولف ناسخ‌التواریخ.  کتاب اخیر را به باورم به سختی بک نفر ولو یک بار کامل خوانده باشد. بسیاری خواص و استادان امروزی که دریغ و بعید است ورقی از آن خوانده باشند. تصور نمی‌کنم یک صفحه آن به زبان دیگری حتی عربی یا انگلیسی ترجمه شده باشد.

چنین است بحارالانوار که کسی در آن شنا نکرده است. زیرا دریایی نبوده که آب داشته باشد. دریاهای روشناییهای آن هم ایرانیان را از اختراع ادیسون بی‌نیاز نکرد. حساب ساده ریاضی‌اش این است که مثلا دهها نوع چاپی  سیصد صفحه حافظ در میلیونها نسخه کامل و گزیده به زبانهای مختلف  در صدها بار خواندن خواننده  کتاب طی یکصد سال گذشته عددی چند صد میلیاردی است. اما ناسخ‌التواریخ بیش از سی‌هزار صفحه متعارفی و شمارگان چاپی به باورم کم از ده هزار نسخه از ابتدای تالیف طی یکصدسال گذشته بر حسب خوانش خوانندگانش به باورم  سختی آمارگان آن از یکهزارم هشت کتاب نواده‌اش فراتر می‌رود. گورگاه سهراب  شناخته شده و مشتاقان گورش بسیارند. اقبال به سپهری چنان بالا گرفت که سالها پیش  اعتراض محمد رضا شفیعی کدکنی را در نوشتار و گفتارش منعکس کرد و سخن ضمیرش اینکه به تعبیر مهدی اخوان ثالث در کدامین عهد بودست این چنین. اینکه ایشان گفتند و نوشتند که مقالات و پایان‌نامه‌های پیراسپهری به تنهایی از  همسنگ آن برای بررسی دیوان شاعران تمام ادوار فارسی بیشتر بوده است.

از سوی دیگر چون واژه‌ها می‌تواند ابزار کار و دستاویز تبهکاران شود. ممانعتی نیز در فسادناپذیری روسپی‌وارانه شونده‌اش نیست باز هم دلیلی برای آن است که علم مکتوب و شفاهی ولو در قالب نام دین و فلسفه ممکن است ما را فریب داده  به بیراهه بکشاند.

 

3 –  اگر دقت کنیم هویت و حافظ و باورهای هر یکی از ما بدون واژه هم ممکن نیست. همانند هوا و  آب و غذاست که حیات ذهنی و اندیشه  و روابط اجتماعی بدون آن ممکن نیست. زیرا به هر کسی یا چیزی یا مکانی یا کاری یا پدیده‌ای نامی داده شده که به میانجی آن امکان تصور و تصویرگری و انجام کارهای روزانه زندگی امکان‌پذیر خوار بود.

 

4 – از نخستین یادکردهای ادیان ابراهیمی که داستان آفرینش آدم و اعتراض فرشتگان و عصیان شیطان تا ممنوعیت درخت بهشتی و رانده شدن سه‌گانه شیطان و  ادم و حوا هم وابسته به چیشن واژه‌هایی است که به چشم و گوش و ذهن و زبان و قلم می‌رسد .

 

5 – تاکنون دقت کرده‌اید حتی اگر کسی نخواهد به هیچ دینی یا باوری اعتقاد داشته باشد برای نپذیرفتن و انکار هم نیازمند واژه‌‌های پنداری و گفتاری و کرداری است. حتی غرقه شدن در لذات شهوانی دگرجنسی و همجنسگرایانه و مخدرات و شرابهای الکلی وابسته به کلمات است. سببش هم ساده است. زیرا انسان هر چه را هوس کند یا بدان میل داشته باشد باید در ذهنش یا دلش نقش بندد و باور کند. باور – واژه هم سخت با هم همجوشی یافته‌اند. هر جا باشند با همند. به همین سبب شهارت زبانی در ادیان ابراهیم برای ایمان کفایت می‌کند چندانکه کفر و الحاد و شرک هم با جاری شدن بر زبان اثبات می‌شود. تمدن جهان امروزی هم جز با ثبتهای گفتاری – نوشتاری کاغذی و شنیداری و رایانه‌ای معنایی ندارد. جاسوسیها و احکام قضایی و قوانین بین‌المللی از جمله آنچه محمود احمدی‌نژاد کاغذپاره نامید عاقبتش را میلیونها ایرانی به چشم دیدن که طی ده ساله گذشته ثروتشان از 1390ش تا 1400ش به یک بیستم ارزش خود  رسید. شاید مین یک جمله بتواند این نظریه را اثبات کند که دنیای واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها فرمانروای اصلی جهان است.     

6- پس در این میانه خوف و رجای یعنی بیم و امید میان این دو دره ژرف هماره محتمل‌السقوط در آن به تعبیرمحمد اقبال لاهوری پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟  یعنی نه می‌توان منکر اهمیت واژه بود نه نمی‌توان بدان کاملا تکیه کرد. دست‌کم از این مشکل دو نتیجه عاید می‌شود. یکی اینکه چرا پیشینیان بر خردورزی ناب تاکید فراوان داشته‌اند. زیرا از جمله بزرگترین پیامبران و فرزانگان یا سواد خواندن و نوشتن نداشته‌اند همچون پیامبر اسلام یا اگر هم داشته‌اند به تعبیرامروزی اهل قلم نبوده‌اند تا تالیف و ترجمه و تحقیق داشته باشند. دوم اینکه باید باور کنیم خاستگاه یعنی سرچشمه اصلی واژه‌ها از جایی نادیداری است. اگر کی جز به وقت تولدی تولد انسانی را نبیند و با کسی سخن نگوید خواهد فهمید تراوش واژه درون ذهنش چیزی همچون جوشیدن آب از زمین است. نیازی به معلم و والدین هم نیست. گواه دیگرش دکر کر و لالهاست اما بیرون‌ریختن درست انهاست ک نیازمند روابط با دیگر انسانهاست.  پس  فهم و تفهیم واژه دو مقوله جدا از هم است.   پس وقتی الفاط و کلمات از زبان و قلم بیرون می‌‌آید همچون تولد یک کودک از زهدان مادر است. بدینگونه اثبات می‌شود هر واژه مخلوق است. می‌تواند سالم یا بیمار باشد. مذکر یا مونث یا مخنث – دوجنسی باشد. وابسته به نژاد و قوم خاصی باشد. اما وجه مشترک همه واژه‌ها بیماری و پیری و مرگ است.

 

7- اگر به داستان آفرینش در قرآن باور داشته باشیم فرشتگان هم علم داشتند یعنی بر زبانشان جاری بوده به همین سبب به آفریدگار  به آفریدن موجودی تبهکار و خونریز اعتراض کردند. اما گویی دنیای واژه‌های نوشته‌های نوشتاری _ خوانداری اثر و مسیر جداگانه‌ای دار. پس منطقا راز خلقت آدم نیروی  آموزش‌پذیری  به میانجی نامها/واژه‌ها بوده است. چیزی که فرشتگان و از جمله شیطان از آن بهره‌مند نبود. به زبان ساده هیچکدام از فرشتگان حتی شیطان الفبا و سواد نیاموخته بودند و هنوز هم نیاموخته‌اند. پس انسان تنها موجودی است که ممکن است مکتوبات را فرابگیرد. مولف و مترجم و مصحح و پژوهشگر شود. پس می‌توان به اقتدای تعریف انسان در منطق صوری ارسطویی یعنی حیوان ناطق به میانجی باورهای ادیان ابراهیمی گفت انسان، حیوان الفبانویس و نویسنده است. در چند سده اخیر هم دانشمندان رشته‌های مختلف از جمله زیست‌شناسی دریافته‌اند موجودات زنده  گیاهی و حیوانی هم قوه فراگیر آموزشی غریزی خودشان را دارند. تربیت‌پذیرند اما هنوز قوه تالیف یا خواندن کتاب و مجله را ندارند.

 

8 – اما رستاخیز در باور پیروان پیامبرانی همچون موسی و عیسی و محمد(ص) هم وابسته به ثبت دقیق پندار و گفتار/نوشتار و کردار آدمها که سرانجام این نامه روزی گشوده خواهد شد. سخن خداوند هم خطاب به کسانی است که بتوانند کلمات را دریابند. به همین سبب است از دیوانه و کودک و  سالخوردگان ذهن از کار افتاده تکالیف دینی ساقط می‌شود. اما بار سنگین دانشمندان به همین سبب بیشتر است. زیرا بسیاری واژه‌ها را آموخته و به تعبیر سعدی شیرازی و نکرده‌اند. عالمان بی‌عمل به ویژه  دیندارپیشه همچون مردانی‌اند که به زنانی تعرض و آنها را باردار کرده‌اند. نه نفقه می‌دهند و نه فرزندان زاد شده را  به فرزندی قبول دارند و تربیت آنها را می‌پذیرند.  زیرا فریبکاری دیگران به دستاویزی  واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست که نمادش در قصه‌های کودکان جهان روباه است.

 

9-  اما خرد ناب است که درون هر کس همچون معدنی یا گنجینه‌ای استخراج نشده است که باید اکتشاف و بهره‌برداری شود. اگر دقت کنیم اروپاییان طی قرون گذشته  کارشان در سراسر جهان نااروپایی کندن و جستن و بردن به غرب بوده است. وقتی به متون کهن از جمله شرق هم  که می‌رسند شخم می‌زنند تا  اگر جواهری هست برگیرند. چنین بوده نفت ایران و کشورهای عربی که دهه‌‌ها بردند و هنوز هم سهم می‌برند. خرد به میانجی آموزش‌گیری  و تجربه‌اندوزی است که می‌شود پرورش داد. ساده‌تر بگوییم و تمام کنیم که خرد همان ارث پدری است. باید حفظ و افزونه‌اش کرد وگرنه از دستمان خواهد رفت. آنکه خرد خود را استفاده نکرد چونان  کسی است که خشنود است از تن‌فروشی تن و ذهن/روان ارتزاق می‌کند: تنی در خدمت روسپی‌گری و تخنث و ذهنی در خدمت سیاستمداران و عالمان ناپرهیزکار و اوباش روزگار.     

اشتراک گذاری

مطالب دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *