رفتارهاى بهارى از نگاه حکمای كهن
اسفند ماه 1377ش بود که روزنامهای مقالهای خواست. نوشتم و چند روز بعد در ویژهنامه نوروزی در روزهای پایانی همان سال منتشر شد. اکنون پساتراشدهی و لغزشزدایی در صفحه سایت شخصیام قرار گرفته است.
وقتى آدم از بهشت به زمين تبعيد شد همچون گناهكارى بود كه از خانه و اجتماع به گوشه زندان فرستاده شده است. اما گاهى زندانى را به حياط زندان مىبرند تا دمى با حال و هواى گذشتهاش پیشاحبس به سر برد. بهار هم نمونهاى از بهشت خداوندى است. بهار، برشی از فردوس از دست رفته آدم و حواست. پس هنگامى كه در اين زندان براى استراحت گشوده مىشود حيف است كنج اين قفس بمانيم.
در اين هنگام، هوا نه گرم است و نه سرد، نه خشك است و نه پرباران. باد بهارى چون روانى است كه بر كالبد خاك مرده زمستان دميده مىشود و چونان رستاخيزى است بزرگ كه دانههاى زير خاك، سر از گور زمين برمىدارند.
اگر در بهاران به آواز درونمان گوش فرا دهيم صداى ترك خوردن قالب جسمانیمان را مىشنويم. زمين شكاف مىخورد چندانکه غنچه از شاخه. براى فراورش زيست از نيست چنين گسيختگىای سخت بايسته است. پس بكوشيم تا تن خاکیانی ما ترك بردارد. گياه و سبزه و گل حيات آسمانی بروياند. اگر تن را به باد بهار بسپاريم و زيرباران بهارى تن را شست و شو دهيم روحمان شكفته خواهد شد همچنان كه درختان برگ و شكوفه برمىآورند. گياهان شادان و جنبان گل مىكنند. زندگى در طبيعت، معناى ديگرى مىيابد.
در آغاز بهار، همچنانكه درختان برگهاى كهنه پیشین را دور مىريزند و برگ نومىرويانند، پزشکان پیشین باور داشتند خون كهنه را باید از تن بيرون راند، چون خون نو در بهار ساخته مىشود . پس بسابهتر خون بهارانه به خون زمستانه نياميزيم. راست گفت پروردگار در قرآن که لاتتبدلوا خبیث بالطیب. پدرانمان در گذر تاريخ از بهار عمر و بهار طبیعت بسی بهرهها مىبردها ند. میکوشیدند این دو را همچوشی دهند. شوربختانه بخت امروزیان چنین نیست. اما آزمودههاى ارزشمندى در این زمینه در پزشکینامهها و متون ادبی و تاریخی براى ما بر جاى گذاشتهاند.
نخست باید دانست پزشکی راستین بقراطی یونانیتبار ـ رازیایی ایرانیتبار را با خرافههای پیرزنانه و شیادان و نادانان همسنگ و همارز نگیریم. میان بقراط و رازی با این مدعیان دروغین همان اندازه تفاوت است که میان عیسامسیح و استعماگران اروپایی و محمد(ص) با پیشگامان و اعضای گروههای کشتارگر کشورهای اسلامی از شمار داعش و طالبان و القاعده و امثال آنها. پس میکوشم یادکردهای زیرین را به دست دهم: اصول كلى بهداشت عمومى، دوم چگونه زيستن در بهار و سوم تندرستى در سفرها به ويژه سفرهاى برونشهرى و درونشهرى نوروزی.
نخست بهداشت عمومى در طب كهن
چون آفرينش تن را از خاك بدانيم بايد بپذيريم جسم ما هم چهار فصل خواهد داشت. پس در هر فصل بكوشيم الگوى خود را خاك بگيريم. حكيمان كهن، باور داشتند گرما و سرما و خشكى و تَرى كه در هواى فصول مختف مىبينيم در بدن ما هم وجود دارد.
چهار ركن طبيعت را آب و خاك و باد و هوا مىدانستند و معتقد بودند كه هر يك از اين چهار جزء متضاد با ديگرى است و به سبب آميختگى اين چهار بخش قدرت هر يك شكسته مىشود و از ميان اين چهار طبع، مزاجى يكسان پديد مىآيد و افزايش نسبت هر يك از چهار جزء آتش و آب و خاك و هوا را سبب بيمارى مىدانستند.
اگر بخواهيم پيوسته تندرست باشيم بايد نگذاريم گرما يا سرما يا خشكى يا رطوبت بيرون از اندازه در تن ما گِرد آيد. هميشه بايد چشمان و گوشهاى ما مراقبت عقربههاى گرماسنجى و رطوبت سنجى خود باشد كه به موتورسوزى ماشين خود دچار نشويم.
سالهاى عمر
پزشكان از تولد تا پانزده سالگى را سنين پروردن و باليدن مىدانستند و آن را روزگار كودكى مىدانستند. سن پانزده تا سى سالگى را توقف بالندگى و رشد مىدانستند و آن را جوانى نام گذاشتند. البته بعضى تا چهل سالگى را جوانى مىدانستند. از چهل تا شصت سالگى را كُهل مىگفتند و از شصت ساله به بعد را پيرى نام نهادند.
دوران كودكى را «گرم و تَر» مىدانستند و دوران جوانى را «گرم و خشك»، دوران كُهل و دوران پيرى را «سرد و خشك» تصور مىكردند. هر كس بنا به فصل، به سن، به محيط جغرافيايى و نيز سرشتِ مزاجى خود بايد پيوسته نوع و اندازه خوردنى و آشاميدنىاش را تغيير دهد.
مزاجها
چهار نوع مزاج اصلى صفراوى، سودايى، بلغمى و خونى براى افراد مختلف قائل بودند. فردى كه خونى مزاج است را بهارى مزاج مىدانستند. چون مىگفتند خون گرم و تَر است. فردى كه صفراوى مزاج است را تابستانى مزاج مىدانستند چون مىگفتند تابستان گرم و خشك است و مزاج صفراوى هم گرم و خشك است. البته چنين شخصى حركات و احوال او در همه عمر به حركات جوانان مىماند. پاييز را همچون مزاج سوداء سرد و خشك مىپنداشتند و افراد افسرده و منزوى را سودايى تصور مىكردند. و زمستان را سرد وتر مىدانستند و افراد بلغمى را هم سرد و تَر مىگفتند و اعتقاد داشتند اين گروه احوال و حركاتشان شبيه پيران است و پيرى در آنها زود اثر مىكند. نكته آخر اينكه مىگفتند هر كس كه در عمر به دوران مزاج خود برسد ضعيف و بدحال مىشود. چون دو مزاج يك نوع در شخص جمع مىشود و بدن نمىتواند با آن مقابله كند. مثلا چون جوانى را گرم و خشك مىدانستند مىگفتند تعادل را در افراد صفراوى كه گرم و خشك هستند بر هم مىزند.
خواب و بيدارى
بهترين هنگام خوابيدن را آنگاه مىدانستند كه غذا از دهانه معده ـ فم معده ـ گذشته و به قعر معده افتاده و نيروى گوارش، دگرگونى كاملى در آن داده باشد. بر خلاف نظريه پزشكى امروزه كه بويژه به سالمندان توصيه مىكند شبها غذا مصرف نكنند، پزشكان كهن اعتقاد داشتند با معده خالى خوابيدن، معده را ضعيف مىكند تن را لاغر كرده و سبب پیدایش بيماريهاى رطوبتى و آبريزشى مىشود. خواب روز را باعث سستى تن و كسل شدن و كدر شدن روى مىدانستند. توصيه مىكردند بايد كوشيد خواب را به هنگام روز ترك كرد. قرنها پيش، پزشكان به هنوعى ساعت بيولوژيك را شناخته بودند.
هوا
از ميان همه عوام زيستى، هوا ضرورىترين آنهاست. چون قوام تن به آن بستگى دارد. پزشكان كهن، هوا را مركب روح مىدانستند يعنى روح بر هوا سوار مىشود انجام قوّتهاى طبيعى و حيوانى و نفسانى به ميانجىگرى روح است. امّا هوايى كه پيرامون ماست هواى ناب طبيعى نيست بلكه با بخارها و دودها و غير آن آميخته شده و از هر چيزى اثر پذيرفته است. همچنين در هر فصلى از سال طبع هوا تغيير مىكند و به مزاج فصل مبدل مىشود. اگر هر فصل از طبيعت خود بگردد سبب بيمارى خواهد شد. بهترين هواها از بخار دريا و ديگر آبها و از بخارهاى مرغزارها و بيشهها و درختان آلوده كننده دور باشد (انجير و بادام) و از محلهاى كشت سبزيهايى چون كلم و باقلا و ترتيزك و از بوى آهك و عفونتها دور است. هوا نبايد در ميان درختان انبوه و ديوارهاى بلند محبوس شود. بهتر است گذرگاه هوا از سوى شمال باز باشد. هواى گرمتر از حدّ طبيعى، تن را لاغر و رنگ چهره را زرد مىنمايد. تشنگىآور است و قوتهاى بدن را ضعيف مىكند و در اين نوع هوا، رطوبتهايى كه در بدن اضافى است عفونت پديد مىآورد. البته هواى گرم براى افراد سرد مزاج سود دارد و براى بيماران داراى بيماريهاى سرد، بسيار نافع است. ولى اساسا هواى سرد براى بيشتر مردم تندرست خوب است امّا مشكلش اینكه زكام و سرما خوردگى در آن منطقه بيشتر و روزنههاى بدن بسته مىشود و هواى مرطوب براى مردم لاغر سودمندتر است.
پوشيدنيها
هر جامهاى كه مردم مىپوشند نخست از تن مردم گرم مىشود. سپس آنها را گرم مىكند. لباس گرم به لباسى مىگويند كه گرماى بيشترى از آنچه از بدن پذيرفته باز پس مىدهد مانند لباسهاى پشمى. لباس خنك جامه متخلخل که روزنه بسيار داشته باشد تا از آن سوراخها بخار تن بيرون آيد و در آن جمع نشود . از اين سبب بيشتر از آن چيزى كه گرمى باز پس دهد از دست مىدهد.
غذاها
غذاى خوب، ويژگيهاى دارو ندارد همچون سبزيها و ميوهها. هر چه اختصاصات دارويى در آن باشد غذاى دارويى است. جز به هنگام اجبار علاج نبايد خورد. چون اگر گرم است خون مىسوزاند. اگر سرد است رطوبت و بلغم مىافزايد. بهترين غذا را نان پاكيزه از گندم آفت نرسيده و گوشت گوسفندى كه تندرست و آسوده زیسته و شيرينيهايى که سازگار با مزاج شخص باشد. شبيهترين ميوهها به غذا، انگور و انجير كاملا رسيده است. انگور را حتى اگر رسيده باشد بهتر است چند روز آويزان کرد. غذا حتى اگر لطيف و سالم باشد شاید در بدن، مواد زائدى پديد آورد. پس بهتر زودتر پاکسازی كرد البته هر نوعى از آن كه آسانتر است وعادت داريم بيماريها به سراغ ما نيايند. هرگاه كه غذايى مىخوريم بايد غذايى ضدّ آن خورده شود تا ضرر آن باز دارد:
مثلا اگر خيار و کاهو خورده شود و از زيان آن هراسان باشيم مقدارى سير و تره و نعناع خورد.
اگر غذایى غليظ خورده شود كه از آن انسداد اندامها و رگها و مجارها فراهم آيد از جمله حليم و پاچه و نان خمير و حلوا و نشاسته چیزی خورد آن بستگيها بگشايد همچون ترب و سركه يا پياز و سركه يا خردل.
اگر چيز تند و تيز و شورى بخوريم چيزى بىمزه و آبدار خورد مثل خيار و كاهو و كدو.
در تابستان خنكيها را بيشتر بايد خورد و در زمستان گرمىبخشان.
در هر حال غذا را زمانى خورد اشتهاى واقعى باشد. بهتر آن باشد پیشاسير شدن دست از غذا خوردن بكشيم. اگر غذايى خورده شود كه هنوز هضم نشده و در پى آن غذاى ديگرى خورده شود معده را سنگين و ضعيف مىكند. در هنگام غذا خوردن بايد ترتيب غذا را نگاهداشت. يعنى اوّل غذا، آشاميدنى و غذاهاى لطيف و رقيق خورد. پس از آن غذاى سنگين و غلیظ خورد. مثلا ابتدا بايد ماست و سالاد را مصرف كرد سپس سوپ و آش و پس از آن نان تريد كرده ـ نانى كه در آبگوشت خيسانده شده ـ سپس گوشت. اين سنت مرضیه هنوز هم تا حدودى هماكنون رعايت مىشود. يعنى اوّل غذاى سوپگونه، سپس غذاهاى سرخ شده و پختنى. يادمان باشد اگر غذاى غليظ و سنگين بخوريم و روى آن غذاى رقيق يا سالاد مصرف كنيم چون هضم غذاى چرب و پختنى و غليظ طول مىكشد غذاهاى رقيق بعدى در معده مىماند و از آن بيمارى پدید خواهد آمد. پس از ورزش و كارهاى سنگين چيزهاى رقيق و لطيف همچون شير و ماهى تازه نبايد خورد چون معده گرم شده و غذاى لطيف در معده تباه مىشود.
بسيارى غذاهاست كه براى گروهى مردمان زيانبخش است و گروهى ديگر كه بدان خو كردهاند ضرری نمىبينند مثل هنديها و گیلانیها و مازندرانیها كه به برنج خو كردهاند و گوشت با بدن آنان سازگار نيست. همچنين چند گونه غذاى مخالف و مختلف خوردن در يك نوبت شايسته نيست. مدتهاى طولانى يك نوع غذا خوردن هم به حال بدن مضرّ است.
اغلب پیشینیان بهترين نوع غذا خوردن آن است كه هر دو روز يكبار سه وعده غذا خورده نشود يعنى يك روز بامداد و شامگاه و روز بعد ميانه روز غذا بخوريم. البته اين كار تدريجی باشد. چون امروزه شش وعده طى دو روز خورده میشود و به يكباره تغيير رژيم بدن را ضعيف مىكند. هر كس هم كه عادت به كم خوردن داشته باشد اگر به يك دفعه بسيار بخورد كسل و ضعيف و سنگين خواهد شد.
به كسانى كه معده آنها گرم است يا به قول امروزيها گرمايى هستند توصيه مىشود هر صبح صبحانه را با چند لقمه نان را با آبغوره يا سركه آغاز و اندكى هم ورزش كنند. اينگونه افراد به يكباره غذا نخورند بلكه كمكم و در فواصل بسيار چنين كنند.
هر كس كه بعد از غذا مايل است استراحت كند بايد چند قدمى پياده روى كند تا طعام از دهانه معده بگذرد تا آسوده به خواب رود.
پزشكان پيشين معتقد بودند اگر كسى مىخواهد معدهاش ضعيف نشود بايد كه پيوسته ورزش كند و اگر ورزش كم كند قوّت هاضمه او ضعيف مىشود.
سالخوردگان بايد غذاى كمحجمتر و سبكتر بخورند. خوردن گوشتهاى بسيار مقوى و چرب برايشان خوب نيست. گوشت مرغ بومى و رسمى براى آنها مناسبتر است.
غذاهاى خشك مانند عدس و گوشتهاى مانده و شور مثل ماهى دودی يا كالباس و سوسيس، اشتهاى واقعى را كم مىكند و رنگ چهره را از ميان مىبرد.
غذاهاى شور و تند براى چشم زيانآور است.
غذاهاى چرب، اشتهاى غذایی را مىكاهد. معده را ضعيف مىكند. سنگينى و كسالتآور است.
غذاهاى سرد هم سستى و سنگينىآور است.
مصرف زياد ترشيها، پيرىآور است يعنى سبب پيرى زودرس مىشود.
توصيه مىشود بعضى خوردنيها را با هم نخوريم مثل دوغ و آبغوره. گوشت نمكسود مثل ماهى شور یا دودى را با سركه و سير نبايد پخت. شير و قرهقوروت و ماهىتازه و انجير را نبايد با هم خورد يعنى هيچكدام از اين چهار را با هم حتى در يك روز استفاده نکرد كه به تعبیر قدماء ممكن است باعث پيسى و كك مك شود.
نكته ديگر اینکه پساخوردن ميوههاىتر آب يخ نخورد.
عسل و خربزه هم به دنبال نبايد خورد.
سير و پياز هم به گفته جرجانى نبايد با هم خورده شود.
گوشت سرخ شده در فر را كه هنوز داغ است نبايد پوشانيد و اگر آن را بپوشانند و يا در محفظه در بسته نگهدارند از آن نبايد بسيار مصرف كرد. زیرا آن را سمی میپنداشتند.
بسيار خوردن پياز سرگيجه مىآورد.
سركه را در ظرف مسى و رويى و قلعى نبايد گذاشت.
شير و روغن را هم در ظرف مسى و رويى ـ به قول عوام روحى ـ نبايد نگهداشت.
ماهى تازه و شير و تخم مرغ و پنير تازه را هم نبايد يكجا خورد.
آب
پزشكان كهن، آب را سرد و تَر مىدانستند. تَر، چون خيس مىكند و رطوبت هر چيز از آب است. ذاتِ آن هم سرد است. چون ضدّ آتش است و آتش را با آب خاموش مىكنند و به هنگام گرماى سوزان تابستان هم آب را مىخورند و هم تن خود را به آن مىسپارند البته اما آب طبيعى نه تغيير يافته مثل آب جوش يا مخلوط با مواد ديگر.
آب باران لطيفترين آبهاست ـ اما نه بارانى كه در تهران و شهرهاى بزرگ مىبارد كه با دود و آلودگى همراه استـ .اما به دليل همين لطافت بلافاصله بايد مصرف شود و اگر نه عفونتپذير است. ولى اگر جوشانده شود ديرتر عفن مىشود. چه برف و چه يخ حتى اگر از آب سالم هم باشدـ هر دوشان آبى را كه سرد مىكنند براى اعصاب زيانآور است. از اينرو كسانى كه دردهاى مفصلى دارند و كسانى كه اعصاب معده يا مثانه آنها ضعيف است از مصرف آب يخ خوددارى كنند.
چگونه آبهاى بد را اصلاح كرد؟ بهتر آنكه آب با خاك پاكيزه ـ به ويژه خاك پاک شهر سكونتشان بياميزند. تكان دهند و پس از تهنشين شدن خاك مصرف كنند. بهترين راه آن است كه امروز هم دانش قرن بيستم به آن اعتقاد دارد يعنى مىگفتند آب را بجوشانند و بگذارند تا خنك شود و البته مىگفتند اگر مثل گلاب قطره قطره بچكانند بهتر است.
پادزهر همه آبهاى مضرّ و مشكوك را پياز مىدانستند به ويژه اگر پياز با سركه پرورده شده باشد.
ناشتا خوردن آب یا به دنبال ورزش و گرمابه را سخت زيانآور مىدانستند. چون باور داشتند جگر و كليه را سرد مىكند و ممكن است به استسقاء یعنی آسيت بيانجامد. اگر كسى را از آب خوردن ناشتا گريزى و جبرى نيست بايد آن را ولرم مصرف كنند.
آب خوردن در نيمه شب یعنی میانه خواب شبانه را نيز مضرّ مىدانستند. همچنين توصيه مىكردند از مصرف آب سرد پس از غذاى گرم خوددارى شود و اگر چاره نباشد بايد مدتى آب را در دهان نگهدارند و بعد از آن فروبرند.
مضرّتهاى شراب
پزشكان كهن باور داشتند وسواس مىآورد، كند فهمى و رأيهاى نادرست، بیرونزدگی چشمان و تباه شدن حواس پنجگانه، ترسيدن در خواب، بيدار شدن بىدليل از خواب، سكته، صرع، رعشه، فلج، نقرس، مننژيت، ديفترى، ديوانگى، تبهاى سوزان، هذيان، آب آوردن شكم از جمله عوارض مصرف شراب ذكر شده است. معتقد بودند كه اوّلین عضوى كه از شراب زيان مىبيند مغز است سپس كبد. به ويژه شراب ناشتا خوردن را مخرّب اعصاب و مغز و تشنّج آور و زايل كننده عقل مىدانستند. اعتقاد داشتند مستى پى در پى، جگر و مزاج اصلی را نابود مىكند و بيم سكته و مرگ ناگهانى مىرود. كودك نابالغ را سخت از شراب پرهيز مىدادند چون كه باعث مىشود حرارت غريزىاش از بين برود.
درباره ورزش و سكون
اصل بزرگ در نگهداشت تندرستى را ورزش مىدانستند از آن رو كه سبب مىشود ورزش حرارت غريزى تقويت شود و مواد زايد بدن را بيرون بريزد. بهترين موقع ورزش را زمانى مىدانستند كه طعام روز گذشته هضم و شكمروى انجام و روده از طعام خالى شده باشد. ابتداى آغاز به ورزش مىگفتند بهتر است اندامها را نرم بمالند و بتدريج از مالش نرم به مالش سخت برسند. در آخر هم سخت بمالند. سپس ورزش را شروع كنند. پس از پايان ورزش هم دوباره اندامها را بمالند و در ميانه اين ماليدنها هم چند بار اندام را بكشند. نفس را هم چند بار حبس كنند البته تا حدّى كه در توانشان باشد تا مواد زايدى كه با كمك ورزش بيرون ريخته است بدين طريق دفع شود. معتقد بودند اندازه ورزش تا لدان حد ست كه رخساره برافروخته شود و با نشاط بتوان ورزش را ادامه داد. هرگاه خسته شويم و عرق از بدن بيايد ورزش را متوقف كنيم . ورزش سخت را به هنگام گرسنگى زيانآور مىدانستند.
فصل بهارزيستى
چون طبيعتا تنپوشهاى خود را هنگام بهار مىكاهيم. دستگاههاى گرماساز را كنار مىگذاريم و بر اساس سنّت، جامه نو مىپوشيم و شادابتر از ديگر فصول هستيم خونى كه در بهار ساخته مىشود به گفته پزشكان كهن، متفاوت از خونسازى ديگر فصلهاست. بسيار معتقد به خون دادن از سياهرگها یعنی بسته به شرایط شخص فصد و حجامت بودند. چون مىگفتند خون نو، نبايد با خون كهنه آميخته شود. شايد دقت كرده باشيد هنگام تعويض روغن اتومبيل روغن قبلى خالى کرده و بعد روغن جديد مىريزند. پس بدن ما نباید دست كم از ماشين باشد.
در فصل بهار، بايد تا مىتوانيم با لباس نازك و آن هم كم تعداد هواى تازه بسيار به بدن برسانيم. اگر مقدور است به ويژه در طبيعت و با حفظ شرايط، بیشترین لباس را از تن به درآوريم و ساعتى به باد بهاری بسپاریم. در هنگام بهار و رفتن به دشت و كوه و بيابان بيشتر سكوت كنيم. خوب بنگريم و بسيار گوش كنيم به صداهاى زيبايش: صداى آب و صداى پرنده و صداى باد و صداى درختان.
جرجانى پزشك ايرانى سده ششم مىگويد در فصل بهار مادههايى كه در زمستان در بدن گرد آمده و فسرده شده پيش از آنكه با هواى تابستان گداخته و منبسط شود بايد در بدن كم شود. به دو دليل بايد آن مواد را كاست:
يكى آنكه طعام كمتر و لطيفتر بخورند و معده را از غذاى لطيف هم پُر نكنند. در فصل بهار بايد هر صبح پيش از صبحانه كمى ورزش كنند.در اين فصل غذاى گرم و تَر مزاج بايد خورد مثل گوشت بره و زرده تخممرغ و شيرينى. از غذاها و آشاميدنيهاى تلخ و شور و تند پرهيز كنند.
دوّم آنكه مواد زايد را بيرون بريزند تا مادّه مضرّ در بدن كمتر شود. چنانکه یاد شد بهترينش رگ زدن يا خون دادن از سياهرگ است. رگ زدن يا فصد، استفراغ كلى بدن است. يعنى از هر ماده و خلط بدن، بخشى از آن با عمل فصد خارج مىشود. اما سودمندى خون دادن آن است كه باعث مىشود از طريق كاهش حجم، غلظت خون كاسته و از انسداد رگها جلوگيرى شود.
براى بهرهورى بيشتر از بهار بايد گياهان و جانوران سرمشق ما باشند چون تجربه طبيعتزيستى آنها بيشتر از ماست. اوج سرزندگى و شادابى گياه، شكوفهدادن و سبزه نو برآوردن است. اعتدال داشتن است. در بهار بايد چون گل بود. خنديد. آرام بود. ورزش معتدل كرد همچنانكه باد، برگها و شاخهها را به حركت در مىآورد اگر همچون سماع صوفیان برقصيم به طبيعت نزديك شدهايم. بكوشيم كمتر خشمگين شويم.
اگر زوج جوانى هستيد كه تصميم داريد باردار شويد، با تصفيه خون و مصرف غذاهاى معتدل، فصل بهار بهترين هنگام است و فرزندان شادابترى به وجود خواهند آمد.
در اشعار شاعران ايرانى به فراوانى، بهار عمر را يعنى جوانى را به فصل بهار تشبيه كردهاند و چه تعبير زيبايى. چون فصل لذت بردن از حس جوانى است. فصل بهار بهترين هنگام سال براى لذت بردن است. زیرا ثروتمندان مىكوشند ديگر فصول سال را به بهار تبديل كنند يعنى درجه حرارت و خشكى در رطوبت محيط خانه را با وسايل و دستگاههاى مختلف بهارانه مىكنند. اگر دقت كنيم آنان كه در مشاغل اقتصادى زندگىشان موفق مىشوند خانه را بزرگتر مىكنند تا درخت و گُل داشته باشند و استخر مىسازند تا آب هميشه پيش چشمانشان باشد. وسايل خنك كننده و گرمکننده گرانقيمت مىخرند تا از بهار تقليد كنند. ويلا و باغ مىخرند تا از ديوارهاى جامد هندسی شهری دور شوند. تن به آب دريا و استخر مىدهند و به اسبسوارى و ورزش روى مىآورند و همه اينها الگوبردارى از طبيعت و بويژه بهار است.
باز هم اگر خوب درنگ كنيم مىبينيم كوشش مردان و زنان ثروتمند جوان ماندن است يعنى بهارى ماندن استفاده از سونا، رقص و موسيقى كدامش صفتى بهارى نيست؟ پرندگان مىخوانند و برگها و شاخهها مىرقصند و گرماى معتدل همراه باران بهارى رطوبت كافى به تن ما مىرسانند.
شراب خوردن نيز كه در ميان بیشتر مرفّهين جامعه چه ايران و چه خارج از ايران در طول تاريخ مشاهده مىشود باز الگوبردارى از بهار است چون اندوه مال جستن و نگهدارى مال، و رنج از دست دادن ثروت همگى به شادى نيازمندشان مىكند. در واقع مصرف الكل پادزهر حرص آدميزاد در راه مالاندوزى است. يعنى چرخهاى است پيوسته كه شراب مىخورند تا از دنيا لذت ببرند تا باز هم به دنبالش بدوند و چون دويدند خسته شدند رگها را باز پُر شراب مىكنند. همه جا، پا به پاى طبيعت و هم چشمى با آن.
حافظ و سهراب هم هر دو شاعرى بهارى هستند. هر کس مدتى با غزلیات حافظ به سر برد حس مىكند شكوفا مىشود. احساس گل دادن و سبز شدن روح را پيدا مىكند. شعر سهراب هم حس بهاری مىدهد. براى همين است كه سهراب سپهری شاعر جوانان شده است. چون جوانى فصل بهار عمر است و سهراب از بهار و جوانى مىگويد. شعر حافظ هم اعتدال بهارى دارد نه كوتاهى رباعى خيام را دارد و نه درازاى شاهنامه فردوسى و قصايد سعدى . با خواندن اشعار حافظ و سهراب خنكناى معتدلى را حس مىكنيم. تن را به شعر حافظ بسپاريد و ببينيد با روان چه مىكند. براى همين است كه حضور حافظ میان ایرانیان و فارسیزبانان و پارسیخوانان نمرده است چون با بهار پيوند خورده است.
شيراز را در فصل بهار بايد تجربه كرد و آن هم در حافظيه با شعر حافظ كه روح به توان ریاضیگونه سه جوان مىشود: حاصلضرب فصل بهار را در شعر حافظ و اگر شد در شهر شيراز به خاطر بسپاريد.
بهشت پروردگار هم همانند بهار است يا بهتر بگوييم بهار، اشناتيون بهشت است. گفته شد در بهار خموشى زيباست در بهشت بنا به دادههای قرآنی گفتارى جز سلام نيست. سخن دلآزارانهای هم نيست. در بهشت، جويهاى جاودانه روان است و در بهار هم نهرها و رودها جارى مىشوند. در بهشت نه سوز سرماى زمستانى است و نه گرماى آفتاب تابستانى. شايد علّت اينكه در بهار سرزنده مىشويم آن است كه به ياد بهشت از دست رفتهاى مىافتيم كه ساكنش بوديم.
شيوه تغذيه و آشپزى در ايران از جمله در فصل بهار با كمى دقت بر بنيان طب كهن بنا شده است همچون خوردن شيرينى فراوان و كاهو ـ سكنجبين و رفتن سيزده به در يعنى حداقل يك روز را در بهار در طبيعت گذراندن. در تابستان هم خوردن ماست و خيار و كاستن از غذاهاى پختنى تأييد اين نظريه است. به ياد داشته باشيم به راحتى و با كمى دقت در خوردنيها و آشاميدنيها در خواب و بيدارى در تحرك و سكون و در آب و هوايى كه استفاده مىكنيم تندرست خواهيم بود و هم شاداب و با طراوت. هر كس كه ماشين دارد مىداند بايد دقيق بود تا اتومبيل وبال جانش نشود. كنترل آب و روغن و سوخت ماشين از يك طرف، تنظيم باد لاستيكها، شارژ باطرى و ديگر عوامل چنان است كه ما از داشتن اتومبيل بهره درست بگيريم . همچنانكه هر سال كمپانيها اتومبيلهاى جديدی به بازار عرضه مىكنند، بهار هم خون و ياخته تازه به تن ما عرضه مىكند همان لطفى كه به درختان و گياهان مىكند.
قوانين حفظ الصحه سفر چیست؟ هر كس تصميم به سفر مىگيرد پيش از آغاز سفر بايد هر آنچه مىداند در سفر با آن روبرو مىشود بدان خو بگيرد. اعتقاد بر اين بوده بهتر است پیش از سفرهاى طولانى فصد كرد تا در طول مسافرت به تب و التهاب دچار نشد. براى بر هم نخوردن تعادل بدن نیز مىگفتند بايد آب مصرفى را از محلّ زيست خود برداشت و در هر جا توقف و از آبش استفاده مىكنيم آب آنجا را به آب شرب مصرف قبلى بيافزاييم. البته در گذشته سفر با اسب و استر و شتر و الاغ بوده يا با پاى پياده. ولى در هر دو صورت انرژى بيشترى براى مسافرت كردن لازم بود كه متأسفانه ماشينى شدن زندگى، لذت مسافرت بهرهورنده از طبیعت را كاسته است. يعنى بىتحرّكى خانه و محل كار در سفر با ماشين باز هم تكرار مىشودیعنی ماشين حركت مىكند و نه ما.
پيشتر گفته شد اساسا سفر را نوعى ورزش كه شامل اقسام ورزشها باشد به شمار مىآوردند. اسب سوارى، كوهنوردى و دويدن از آن جمله است. براى اينكه در سفرهاى نوروزى استفاده بهینهتری بُرد بايد هرجا توقف مىكنيم كمى پيادهروى يا كوهپيمايى كنيم تا به قول علمای قدیمی شیخمسلک كسب فيض كنيم. راست آناست اگر ايرانیان بخواهند در زمينه اقتصاد و علم و سیاست و فرهنگ در دنيا جايگاه والایى پيدا كنند بايد از شوق سختکوشانه استقبال كنند. كاركردن و انجام كارهاى استقامتى، همچنانكه در كشورهاى پيشرفته فرهنگ جامعه شده است خوب است سرمشق ما باشد. ورزش و سفرهاى بدون ماشين و آن هم در دامان طبيعت، رمز موفقيّت تمام كشورهاى پیشرو در گذر تاريخ بوده است. هرگاه به قدرتهاى نظامى بزرگ دنيا نگاه كنيم عشق رهبران جامعه به سفرهاى طولانى را مىبينيم: كوروش، اسكندر، چنگيز، تيمور، نادرشاه، هيتلر و ناپلئون از جمله مصاديق اين نظريه است. پس بنا به ضربالمثل الناس علی دین ملوکهم شهروندان زیردست این فرمانروایان از رفتار آنها پیروی میکردند.
پس بايد آن بخش مسافرت را كه از هواپيما، قطار و اتومبيل جدا هستيم بخش اصلى سفر بدانیم گرنه در اتومبيل نشستن در واقع مقدمه سفرنامه است و نه متن كتاب گردشگرى. به هنگام مسافرت بايد كم خورد ولى خوب خورد. يعنى غذاهايى كه حجم زيادى ندارند ولى معتدل و لطيف هستند. نكتهاى كه بايد يادمان باشد و در گذشته اين معضل نبود اين است كه اتومبيل مانند مَشكى است كه روستاييان و عشاير به كار مىبرند يعنى اتومبيل با بدن ما همان كارى را مىكند كه دستگاه سانتريفوژ براى جدا كردن مواد مختلف از هم بويژه اگر در تابستان يا مناطق. پس به سردرد دچار مىشويم و ناخودآگاه به دوغ و ميوههاى خنك و شربتهاى ترش روى مىآوريم. اگر كسى مىخواهد هنگام مسافرت از سردرد و حال به هم خوردگى جلوگيرى كند توصيه مىشود پیش از سفر طولانى با اتومبيل در فصل بهار از ماست و كره استفاده كند و در فصل تابستان يك نیمه ليوان آبغوره يا سركه را با آب سرد بیامیزد و بنوشد. اگر در فصل سرد زمستان يا مناطق سرد سفر مىكند و مىخواهد كمتر سرماخوردگى و احساس گرفتگى سر و بينى داشته باشد پیش از حركت و يا بعد از آن از آبجوش يا چاى كه با نبات و فلفل یا آویشن یا دارچین یا میخک تهيه شده باشد استفاده كند.
اگر غذا خوردهايم بويژه غذهاى چرب و سرخ شده و سنگين هضم مصرف كردهايم بلافاصله سفر را ادامه ندهيم زیرا هم كسالتآور است و هم هاضمه را دچار مشكل مىكند و سردرد مىآورد. اندكى استراحت آن هم به پهلوى راست حتى اگر كوتاه مدت باشد در همه عمر بويژه در سفر بسيار مفيد است.