مجموعه فرهنگبانان قم
سید هادی فاطمی (1)
هادی فاطمی… پیشگام فرهنگ نوین قم روزگار پهلویشاهیان
برآمده از خاندان ریشهدار فاطمیان مسجد جمعه قم
1 – گذر عمر بركات فراوانى دارد. ديدهها و شنيدهها و خواندهها طى سالها و ماههاى سپرى شده در اندرون آدمی همسنجى مىشود. در اين ميان هر كسى به جهانبينى ويژهاى اعتقاد پيدا مىكند كه مختص اوست. سلوك وى نشان مىدهد در زندگىاش به چه اصولى پايبند بوده است. نگارنده اين سطور نيز طى سالهاى تحصيل در قم زان پس حضور در تهران و محيط دانشگاهى و خاصّه نشست و برخاست با بسيارى استادان رشتههاى گوناگون علمى و پيشهوران و سفرهاى درون كشورى ـ برون كشورى آزمودههايى به دست آورده است. بخشی از آن را پیش روی دیگران میگذارد شاید به کارشان بیاید . از جمله اينكه دانستم به تعبیر کاظم برگنیسی گنج در كنج ويرانه است. لزومآ هر آنچه به چشم شكوهمند مىنمايد و به شمارگان بسيار است معيار درستى براى سنجش ارزشمندی پديدهها يا كسان نخواهد بود.
2 – پس از سالها كه به قم بازگشتم، دريافتم چه ثروتهاى نهفته و ناشناختهاى داشتهام و در غرب افسونگر چشمها يا در شهرهاى بزرگ و دانشگاهها و فرهنگستانهاى پر طمطراق به دنبالش مىگشتهام. از جمله فرزانگانى كه مىتوان از معدن و مخزن وجودشان برداشتهاى فراوانى داشت. دستكم اينكه يكى از آنها مىتوانست بسيارى از دشواريهاى دوران تحصيل دانشگاه، همنشینی با بزرگان دانش وپژوهش همچون شادروان دکتر عباس زریاب خویی یا روند تحقیق مرا بسيار آسانتر كند. يكى از شاخههاى اين درخت بارآور شادروان علىاصغر فقيهى بود. از طريق ایشان بود كه با دکتر على محسنى – رئیس انجمن دانشآموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم ـ آشنا شدم. به میانجی او با برخی از استادان همچون دکتر عباس حری، مهندس ویکتور دنیل آشنا شدم. مدتها واسطه مىتراشيدم تا مثلا روانشاد دكتر محمدامين رياحى را ببينم ولی دست نمىداد در حالى كه ایشان چندان به علىاصغر فقيهى ارادت داشت كه براى فقط يك بار پس از انقلاب در مقابل دوربين تلويزيونى حاضر شد و آن هم براى دوست ديرين قمىاش. پس دوستی ژرف با استاد فقیهی که در شهر قم آغاز شد برایم به درختستانی برکتآمیخته نیرواناییواره بدل شد.
3 – در گذر زمان باور كردم خويشتندارى رفتارى سببى بايستهتر از مدارج و مدارك علمى است كه از تحصیل در مدارس قديم و جديد و دانشگاهها به دست مىآيد. فرزانگان دانشمند گمنامى را يافتم كه در سالهاى اقامت در تهران با همانندانشان روياروى نشده بودم. آنگاه حسی درونم پديد آمد كه سخت آزارم مىداد. به سان سرمايهدارى شده بودم كه ورشكسته و بىسر و سامان گشته است. باورهاي پیشینم آواروار بر سرم فروريخت. ناگزير شدم بناى ذهنیام را از نو بسازم.
4 – البته این تنها من نبودم كه به چنين نتيجهاى رسيده بود. كسانى پيش از من و شايد در گستره وسيعتر و ژرفايى بيشتر به اين ظاهرآ راز نهان پى برده بودند. يكى از آنها شادروان دكتر حسين شهيدزاده بود كه خوانش نوشتهاش روزگارى در شورآباد عزم مرا جزم كرد كه همان شب خريد كتابش به پايانش برم و به قم برگردم. وى با بسط حكايت شبلى کتاب قابوسنامه در خوانش نوشتهاش آشكارا نشانم داد كه سگِ همچون خودى نبوده باشم. به سال 1312ش به تهران رفته بود. 1327ش به استخدام وزارت خارجه درآمده و سى و اندى سال در كشورهاى مختلف خاصّه در اروپا به سر برد. دكتراى حقوقش را هم از نوشاتل سوييس گرفته بود.
5 – آشنايى حضورى من با ايشان و شادروان علىاصغر فقيهى در قم و زان پس ارتباط اين دو عزيز با هم در قم از بختهاى بزرگ زندگىام مىشمارم كه به لطف پروردگار شامل حالم شده بوده است. اکنون اگر از من بپرسند بزرگترين اتفاق زندگىام چه بوده است شايد بتوانم پاييز 1376ش نخستین دیدارم با استاد علی اصغر فقیهی را به عنوان تولد معنوىام از زهدان زمان به شمار آورم. به ياد پدربزرگ مادریام شادروان سید علی اکبر برقعی ـ نواندیش دینی ـ مىافتم كه سالهای پساانقلاب 1357ش جملهای عربى گفت: أبٌ يولّدني و أبٌ يعلّمني. نخست مىپنداشتم مقصود از پدر دومى همان آموزگاران مدرسهاند كه الفبا یاد يا استادان دانشگاهند كه علوم پيشرفته آموزش مىدهند. البته چنين نبود. كسى كه نفوس مجرّده را از مردگى به درمىآورد و احياء مىكند همان پدری است كه پدربزرگم مىگفت که به من میآموزاند. خوانش هزاران برگ دستنوشته چاپى و خطى و شنيدن ميليونها واژه از راه گوش و تصويربردارى ديدارى از هزاران هزار پديده در سى و سه سال آغاز عمرم با من چنان نكرد كه نخستين ديدار با علىاصغر فقيهى چنین کرد. امّا پيش زمينه چنين ديدارى خوانش كتاب شهيدزاده بود تا به قم بازگردم و چشم به داشتههاى ماوراء بحار در غرب افسونگر فروبندم. خنكايى كه در خانه فقيهى يافتم با هيچيك از ديدارهايم با دیگر استادان و عالمان و فرزانگان در ایران برابرى نمىكرد الا حضور بر سر گور حبقوق نبی در تویسرکان و مزار بایزید بسطامی در بسطام. از اينروست خود را تا پایان عمر وامدار ايشان مىدانم و همو بستانكار خوبى است هر چه براى او انجام مىدهم دوباره سودش به خودم بازمىگردد.
6 – ارزشمندى حضور خاندانهاى اصيل قمى نيز يكى از نمونههايى بود كه در همسنجى رادگاهم با سالهاى تهراننشينى بدان پى بردم. خاندانهايى همچون شريعت، دربانى و فاتحى كه نمونهوار طى پنجاه سال عمر نه فقط از يك تن بلكه از تمامی تبار شريعتشهرتان شهرم در اين شهر جز نيكى نشنيدهام. البته در گذر زمان بود دانستم اینان از شاخه رضويها وابسته به موسى مبرقع هستند. چندانكه خانواده فاتحيهاى قم نیز چنينند.
7 – علىاصغر فقيهى نيز تا به امروز برايم همچون گوهرى پُربها بر جاى مانده است كه آشنايىام با ايشان را از الطاف خفيه الهى مىدانم. وجود فقيهى را نيز همسنگ استادی دانشگاهى و عضويت فرهنگستانى و بلکه فراتر از آن مىشمارم كه شش سال همنشينى جسمانى و هفده سال همنشينى روحانى تا این زمان پس از درگذشت ایشان و البته نه از جنس روحانىِ جامه شهرتپوش نصيبم شده است. سپرى شدن سالهاى پس از مرگ جسمانىاش به من ثابت كرد كه ويراستگى درونی بر داشتهها و دانستههاى برونی این جهانی بسی برترى دارد.
8- برخى دوستان و استادان هماره از من گلايهمند بودند بیش از اندازه متعارف به برکشیدن استاد فقیهی کوشیده و بر آن پافشاری دارم. اینكه از جنبه علمى بزرگانی همچون احمد كسروى، عبدالحسين زرينكوب و پرويز ناتل خانلرى بر ايشان برترى داشتهاند. راست آن است از جنبه صوری ـ ظاهری آکادمیک حق به جانب آنهاست. زیرا بنده هم طى سالهای گذشته با معرفی فقيهى با عنوان فرزانهاى از زمانه صرفا بر سلوك ايشان پاى فشردهام. نكتهاى كه حسين شهيدزاده نيز در مقالهاش بدان اعتراف كرده بوده است.
9 – چنانکه از بركات راهيابى به محضر شادروان فقيهى طى هفده سال گذشته بخت دوستى و انس با بزرگمردان بسيارى در فرهنگ و دانش و مديريت داشتهاند. يكى از برجستهترين و دوستداشتنىترين آنها هادى فاطمى است که همهنگام با ایشان خویشاوند و هممحله بوده است. گرما و صمیمیت صدايشان و شيوه نگاه كردنشان در فيلم فرزانهاى از زمانه که پیرافقیهی ساخته شد سخت بر ذهن بسیاری کسان نشست.
10 – از كودكى با نامشان آشنا شده بودم امّا به یاد دارم از نامهایی بود که در قم با ستایش بر زبانها جاری میشد و هنوز میشود. در اقتدار آهنین به رضا خان پهلوی فرهنگ قم میمانست. هیمنهشان در دلها رعب هماره با احترام میافکند و هنوز میافکند. این خصیصه به باورم برایند پافشاری بر پاپکدامنی و راستی در پندار و گفتار و کردارشان بوده است. شوربختانه ديدارهاى حضورى و همنشینی دوستانه ديرهنگام دست داد. چند سال پيش در مراسم ساليانه دبیرستان حكيم نظامى قم در تهران از ايشان خواستم به هنگام فراغت در كانادا خاطراتشان را بنگارند خاصّه كه دختر بزرگ ايشان به گواهی خودشان در آن سامان ژورناليست است.
11- خوشنامى و خاصّه خدمت سید هادی فاطمی به فرهنگ و ادب قم زبانزد خاصّ و عام است. چند سالى است از ايشان خواستهام تاريخ خاندان فاطمى قم را بر اوراق كاغذين مسطور دارند. به گواهى دوست و خویشاوندم جناب سید محمد رضا فاطمى که از سلا 1380ش مقیم لندن شدهاند ایشان از معدود فاطميهاى قم است كه از باقيات صالحات و تاریخ شفاهی اين خانواده به شمار مىآيد كه مىتواند وظيفه تدوین تاریخ این خاندان را در قم به خوبی انجام دهد. این نکته هم گفتنی است جناب هادی فاطمی همچون خاندانهای خوشنام سیدی و میرزایی در قم از سوی مادر به میرزای قمی ـ مرجع بزرگ دینی قرن سیزدهم هجری ـ میپیوندد که نسل پسری نداشته و تبارشان به میانجی دخترانشان تداوم یافته است.
12 – چنين شد كه در دىماه 1393ش در دو نوبت يكى در منزل آقای هادى فرساد از فرهنگیان با سابقه و دوست سالیان دور ایشان و بار ديگر در منزل خودم ميزبانشان باشم. جمعه دوازدهم ديماه 1393ش به منزلشان در تهران تلفن زدم و خواستم به قول قمىها عجالتآ يادداشت كوتاهى در اختيارم قرار بدهند كه دو شب بعد در شهر قم در خانه جناب هادی فرساد گفتند همراه خودش آورده است و فردا پاكنويس خواهد كرد. بر سر پیمانش ماند و چنين كرد. بيست و سوم ديماه اين يادداشت به دستم رسيد كه دريافتم دربردارنده خاطرات سالهاى 1339ـ1357ش مىشود.
13 – اصلىترين خاطرات به سالهاى تدريس و مديريت آموزشی در روستاى طغرود قم بازمىگشت. اين نوشته كوتاه عطش دوستداران تاريخ فرهنگ دهههاى پيشين قم را فرو نمىنشاند. اميدوارم حاصل گفتگوى چند ساعته با ايشان مكمل اين يادداشت بوده باشد. در آخرين نوبت تماس تلفنى در آدينه دهم بهمن 1393ش به ايشان گفتم شجرهنامه تهيه شده از سوى شادروان عبدالعلى ميرزايى از سوى فرزند ايشان به دستم رسيده و برايشان ايميل خواهم كرد. شوق اين شجره نامه چندان بود كه محمدرضا فاطمى نيز شب گذشتهاز لندن چند بار خواست حتمآ آن را برايش در زودترين زمان ايميل كنم.
14- سهشنبه بعد بيست و سوم دىماه 1393ش جناب هادى فرساد كه چند ساعتى عصرگاه برای دیداری دوستانه به خانهام آمده بود آن را تحويلم داد. روز شنبه بيست و هفتم ديماه جمع آقای هادى فاطمى، خانم فريده فاطمى، آقای هادى فرساد و بانو، آقای عباس فرساد، آقای محمود برقعى تيمچه فرش و بانو مهمان ما بودند كه باز هم پرسشهایی مطرح کردم. ايشان نامه را از من گرفتند تا در فرصت مقتضى در تهران به شكل مكتوب آن را پاسخ دهند. هفته بعد تماس گرفتند كه پاسخها را نوشتهاند ولى اكنون كه نهم بهمنماه 1393ش است هنوز به دستم نرسيده است. جان کلام، هادى فاطمى از نيكان روزگار و گنجینهای کنار دست ماست . پس همشهریان بر ذمه ماست قدرش را بدانیم. در حفظ حرمت، پاسداشت ارزشهای رفتاری و بهرهوری از وجودش بکوشیم. او را به جوانان و نوجوانان شهرمان معرفی کنیم تا الگو و مرشد نیکی پیش روی داشته باشند که هیچگاه پیشاانقلاب و پساانقلاب 1357ش دستش به مرز و مال خلق خدا نیالود. همچون مرادش شادروان علی اصغر فقیهی و به گواهی خودشان بنا به توصیه قناعت و فقر و صداقت را بر چیز دیگری ترجیح نداد. عمرش دراز و تنش تندرست و عزتش پایدار باد.
یک پاسخ
با سلام . سید بزرگوار جناب رضوی برقعی . اقتدار اهنین فاطمی چون اقتدار مدرس در مجلس می مانست نه رضا خان پهلوی